| کد مطلب: ۵۰۰۸۸

کارشکنی‌نهادی در برابر مستندسازان

یک هفته پس از اعلام آتش‌بس جنگ ۱۲ روزه، تلاش من برای ثبت شرایط میراث فرهنگی در ارتباط با این بحران آغاز شد.

کارشکنی‌نهادی در برابر مستندسازان

یک هفته پس از اعلام آتش‌بس جنگ ۱۲ روزه، تلاش من برای ثبت شرایط میراث فرهنگی در ارتباط با این بحران آغاز شد. ایده من بسیار ساده بود؛ فیلم‌برداری از تالارهای خالی موزه ملی ایران یا کاخ موزه گلستان در روزهای پرالتهاب جنگ؛ جایی که مجسمه‌ها در میان فویل‌های ضدحریق و کیسه‌های شنی به آرامی ایستاده بودند. تصویری که بیش از هر چیز، تنهایی و مقاومت خاموش میراث تاریخی‌مان را در برابر بحران جنگ روایت می‌کرد. نگاهی نمادین به اینکه در تاریخ این سرزمین، این میراث و تمدن ایرانی بوده که همواره توانسته با تکیه بر ریشه‌هایش در برابر هجوم‌ها ایستادگی کند.

مستندی که می‌خواست به‌واسطه تاریخ قصه بگوید و به ما امید دهد. اما هفته‌ها نامه‌نگاری رسمی و رایزنی‌های غیررسمی، چه از سوی من و چه از طرف انجمن صنفی کارگردانان سینمای مستند و سرمایه‌گذار فیلم، مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، بی‌پاسخ ماند. روابط عمومی وزارتخانه بدون مدیر و اختیار، با سرپرست اداره می‌شود؛ مدیرکل موزه‌ها اجازه اعلام نظر و تصمیم اجرایی ندارد، مدیران موزه هم بدون چراغ سبز وزارتخانه بی‌اختیار هستند و درنهایت معاونت میراث با یک «نه» قاطع، پرونده تهیه مستند را بست. این در حالی است که براساس آیین‌نامه داخلی روابط عمومی وزارتخانه میراث فرهنگی، تولید گزارش مستند یا مستند، نیازی به مصوبه شورای فیلم ندارد. 

در میانه این گفت‌وگوها بود که مدیرکل موزه‌ها بیان داشت: «موزه‌ها فیلم گرفتند و نیاز به مستند نداریم»! شناخت‌شان از سینمای مستند، در چارچوب فیلم گرفتن با گوشی‌های موبایل و دوربین‌های روابط عمومی‌هاست! نگاهی سطحی که می‌تواند خطری جدی برای میراث فرهنگی و پژوهشگران باشد. دیدگاهی که نشان می‌دهد این گروه شناخت دقیقی از حوزه فرهنگ و سینمای مستند ندارند. با نیم‌نگاهی به تاریخ مستندسازی کشور، حالا می‌توان به این پرسش پاسخ داد که یکی از علل مهم عدم‌تولید مستندهای شاخص در سال‌های اخیر در حوزه میراث فرهنگی، همین نگاهِ بی‌هنر و ناآشنا به مستندسازی حرفه‌ای است.

حالا می‌مانیم با این پرسش‌ها: چرا مستندسازی از شرایط موزه‌ها در روزهای پس از جنگ و اعلام آتش‌بس، از تالارهای خالی ممنوع است؟ چگونه است که دیگر همکاران مستندساز، در همین پروژه که با حمایت مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی در دست تولید است، توانستند از زندان اوین، ساختمان شیشه‌ای صداوسیما و... مستندسازی کنند، اما شما اجازه ندادید تالارهای خالی موزه ملی را ثبت کنیم؟ تالارهایی که تصاویرشان پیش‌تر در رسانه‌های رسمی و خبرگزاری‌های کشور منتشر شده بود! آیا واقعاً خطر در دوربین مستندسازان است یا در عدم‌پاسخگویی مدیران؟

وزارت میراث فرهنگی به‌بهانه «شرایط امنیتی» مانع مستندسازی شد، آن هم در مکانی که ذاتاً فرهنگی و تاریخی است، نه امنیتی! این در حالی است که هم‌زمان هزاران نفر برای بازدید و برگزاری کنسرت‌های پاپ به کاخ‌موزه‌ها دعوت می‌شوند؛ رویدادهایی که جمعیت زیاد تماشاگران و حجم بالای صدا، خود تهدیدی برای بناها و آثار تاریخی کشور به‌شمار می‌آید. عملی که نمونه‌های آن را به‌سختی می‌توان در بناهای تاریخی دنیا دید! برگزاری کنسرت پاپ در بناهای تاریخی، نه کنسرت کلاسیک! به‌نظر می‌رسد تنها جایی که «امنیت» تهدید می‌شود، کار مستندسازان است؛ آن هم کسانی که کارشان نه قضاوت، که ثبت تاریخ است.

مستندسازان را خطر می‌دانید و شناختی از این ابزار رسانه‌ای ندارید. در دوران دفاع مقدس، مدیران فرهنگی کشور به‌مراتب فهم روشن‌تر و احترام بیشتری برای مستندسازی قائل بودند؛ گواه این ادعا مجموعه پرشمار فیلم‌های مستندی است که امروز در آرشیوها موجود و همچنان مورد استفاده است. اما امروزه رفتارتان با مستندسازان و فعالان رسانه نه‌تنها فاقد احترام است، بلکه دقیقاً به‌سان جریان‌های مخالف دیدگاه‌های دولت کنونی با آنان برخورد می‌کنید.

این سکوت و پاسخ منفی معاونت میراث، صرفاً بی‌اعتنایی به یک درخواست حرفه‌ای نیست؛ معنای عمیق‌تر آن حذف مستندسازانی است که وظیفه‌شان پاسداری از حافظه تاریخی این سرزمین است. در بحران‌ها، مستندها نقشی بی‌بدیل در بازسازی هویت و همبستگی ملی دارند. حذف مستندسازان، درحقیقت حذف آینده است. انتظار می‌رود وزارت میراث فرهنگی با درک این مسئولیت، سکوت را کنار بگذارد و شفافیت و پاسخگویی را جایگزین کند. اگر مستندسازان کنار گذاشته شوند، آنچه از دست می‌رود نه‌فقط تصویر امروز، که میراث فردای ماست.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
پربازدیدترین
آخرین اخبار