| کد مطلب: ۲۵۲۰۰
اشغال سفارت و اعتماد بیشتر به رهبری

اشغال سفارت و اعتماد بیشتر به رهبری

من هم تجربه‌ای زیسته درباره تسخیر سفارت آمریکا و روزهای بعدش دارم. آن زمان تازه بحث اقلیت و اکثریت در جنبش فدائیان مطرح شده بود و از یکی دو ماه قبل جلسات وسیعی درباره ماهیت جمهوری اسلامی ایران داشتیم و مطابق نظریه‌ها و تئوری‌های آن زمان منشأ طبقاتی و پایگاه طبقاتی آن زمان موضوع مرکزی بود.

من هم تجربه‌ای زیسته درباره تسخیر سفارت آمریکا و روزهای بعدش دارم. آن زمان تازه بحث اقلیت و اکثریت در جنبش فدائیان مطرح شده بود و از یکی دو ماه قبل جلسات وسیعی درباره ماهیت جمهوری اسلامی ایران داشتیم و مطابق نظریه‌ها و تئوری‌های آن زمان منشأ طبقاتی و پایگاه طبقاتی آن زمان موضوع مرکزی بود.

بخش اقلیت معتقد بود:«این حکومت ارگان سازشی میان طبقه بورژوازی و خرده‌بورژوازی و چون دولت در دست نهضت آزادی است، هژمون بورژوازی دارد بر حاکمیت اعمال می‎شود.» و ما هم معتقد بودیم:«دولت نیروی هژمون و غالب نیست و پیروان آیت‌الله[امام] خمینی نیروی غالب هستند که آنها هم پایگاه خرده‌بورژوازی دارند.»

در همین بحث‎ها از اول مهر بودیم و هنوز نمی‌دانستیم باید نسبت به حکومت چه موضعی بگیریم که خبر از غیب رسید «سفارت آمریکا اشغال شد» و همین‌جا من به اولین اشغال سفارت آمریکا در 25 بهمن 1357 اشاره کنم که به فدائیان خلق نسبت داده شده بود البته من بارها ذکر کردم و به آقای دکتر یزدی هم گفته بودم که «شما می‌دانید روز 25 بهمن چه اتفاقی افتاد و خواهشم این است که موضوع را برای مردم توضیح دهید.» ایشان جواب روشنی به من نداد اما بعدها در خاطرات‌شان دیدم که نوشته‌اند:«آن تسخیر سفارت کار خودشان بوده و ربطی به فدائیان نداشت.» البته ما همان زمان تکذیب کردیم اما چون صدای غالب نبودیم موضوع به پای ما نوشته شد.

به نظر من و براساس شواهد آن ادعا توطئه‌ای بود از جانب آنها که مربوط به سفارت بودند و بعد ماشالله قصاب را در آنجا گذاشتند که یکسری کارهای مربوط به ویزاهای طرفداران رژیم پادشاهی را درست کنند و مسائل درونی سفارت را حل کنند(البته برداشت من این است). پس این دومین بار بود که چنین رخدادی رقم خورد و ما شوکه شدیم.

تحلیل من این بود که دولت بازرگان نیروی غالب و هژمون در آن شرایط است و خرده‌بورژوازی پیروی آن را می‎کند. بر همین اساس با این رخداد دولت بازرگان استعفا داد و آقای [امام] خمینی هم از تسخیرکنندگان سفارت حمایت کرد و هژمونی و نیروی خودش را تصدیق کرد. من در روزهای پس از پیروزی انقلاب به دیدار آقای طاهر احمدزاده و آقای سحابی رفتم و هر دو معتقد بودند که باید تبعیت از آقای [امام] خمینی بکنیم. پس از اشغال سفارت در دور اول ما نامه‎ای به آقای بازرگان نوشتیم مبنی بر اینکه شما را به خودمان نزدیکتر می‎بینیم و ایشان هم در تلویزیون آمد و از این کار ما استقبال کرد.

بخش اکثریت سازمان می‌فهمید که هژمونی دست آقای [امام] خمینی است؛ در آن زمان به این نتیجه رسیدیم که با لیبرال‌ها تغییر مشی داشته باشیم و ستیز نکنیم اما فردای ارسال این نامه، در ستاد همهمه برپا بود که با این نامه ما هژمونی بورژوازی را پذیرفته‌ایم که من هم همان‌جا از مسئولیت‌های سیاسی‌ام معاف شدم تا زمانی را برای بررسی‌های نظری بگذارم.

در نزدیکی روزهای تسخیر دوم سفارت به این نتیجه رسیدم که نه‌تنها آقای [امام] خمینی و پیروانش حرف اول و آخر را می‎زنند بلکه این باید مورد پشتیبانی قرار بگیرد؛ چون موضوع اصلی جامعه ما مبارزه ضدامپریالیسمی است و از آموزش‌های حزب توده و بیژن جزنی درآوردم که تضاد خلق با امپریالیسم تضاد عمده است. تاثیری که تسخیر سفارت بر ما داشت این بود که یک نوع اعتماد بیشتر نسبت به آقای [امام] خمینی و خط و ربط و کارهایی که توصیه می‌کرد نسبت به آمریکا داشته باشیم.

دیدگاه

ویژه سیاست
سرمقاله
پربازدیدترین