| کد مطلب: ۲۲۵۰۰

ژانوس*‌ «دیپلماسی عاطفی» اسرائیل

امیر رضائی‌‏پناه، مدرس دانشگاه و کارشناس ارشد مسائل اسرائیل

ژانوس*‌  «دیپلماسی عاطفی» اسرائیل

عرصه دیپلماسی جهانی را به دو سطح کلی دیپلماسی سنتی و دیپلماسی نوین می‌توان تقسیم نمود. در این میان دیپلماسی عاطفی یا احساسی (Emotional Diplomacy) یکی از انواع سنتی دیپلماسی است که در سال‌های اخیر بدان توجه مضاعف و علمی شده است.

 اساس دیپلماسی عاطفی یا احساسی چنان که از عنوان آن نیز برمی‌آید، کاربست عناصر و مؤلفه‌های دارای بار دراماتیک و عاطفی در صحنه سیاست خارجی به‌ویژه روابط و مناسبات دیپلماتیک است. در گذشته حتی در میان قبایل نیز روابط استوار بر عاطفه و احساس دارای مرجعیت بوده است. بسیاری از پیوندها و ازدواج‌ها بر این اساس استوار می‌شدند.

دیپلماسی عاطفی در همه لحظاتی رخ می‌نماید که موضوعی از جنس عاطفه و احساس به عنوان پیشران دیپلماسی و سیاست و روابط خارجی عاملیت پیدا می‌کند. ناخواد‌آگاه جمعی، حافظه جمعی، ذهنیت جمعی و هویت جمعی در صحنه شطرنج دیپلماسی عاطفی بازیگری می‌کنند. دیپلماسی عاطفی به معنای کاربست عناصر و پیشران‌های احساسی و عاطفی در راستای تامین «منافع ملی» است. دیپلماسی عاطفی در حدفاصل قدرت نرم و قدرت سخت‌افزاری قرار دارد.

در دنیای کنونی به‌ویژه از رهگذر ظهور و بروز رسانه‌های گروهی، فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی دیپلماسی عاطفی یا احساسی وزن و اهمیت فراوان‌تری یافته است. این امر دیگر به روابط فردی و رودررو خلاصه نمی‌شود  و از لبخند زدن، نحوه برخورد اول و مراسم استقبال، بیانیه‌ها و پیام‌های تبریک و تسلیت، روابط خانوادگی، اعطای نشان‌ها و جوائز، ژست‌ها، رویدادها، نمادها و سمبلیسم و نمادگرایی و... تا پیچیده‌ترین حوزه‌ها گسترده‌دامن است.

اساس این نوع از دیپلماسی برانگیختن احساسات و عواطف نخبگان و توده‌ها در راستای منافع خود است. صرف تحریک و برانگیختن احساسات و عواطف مدنظر نبوده و هنگامی می‌توان از سودمندی و کارآمدی این نوع از دیپلماسی سخن گفت که منجر به نتیجه و برآیندهای عینی و انضمامی بشود.

دوآلیسم دیپلماسی عاطفی اسرائیل

تاریخ اسرائیل تاریخ شگفتی‌ها و تناقضات است. دولت یهودی اسرائیل یک موجودیت و برساخت استعماری است. این موجودیت در سایه فضای آشفته دو جنگ جهانی با پشتیبانی مستقیم و غیرمستقیم استعمار و برخی دولت‌ها و قدرت‌های برتر نظام بین‌الملل در یکی از حساس‌ترین مناطق جهان تشکیل شد. اسرائیل نه یک موجودیت طبیعی و ارگانیک، که یک واقعیت مکانیکی و ساختگی است. ناهمسازی و عدم هارمونی این موجودیت را می‌توان از منازعه و تنش پایان‌ناپذیر آن با جهان اطراف‌اش و شاید با بخش جدی از ملت‌ها و دولت‌های جهان درک کرد. بر این اساس، سران اسرائیل از همان آغاز به دنبال تغییر معادلات قدرت در فضای منطقه‌ای و بین‌المللی بوده‌اند.

دیپلماسی عاطفی و احساسی اسرائیل در بستر یک دوآلیسم عاطفی معنا می‌یابد: مظلومیت و قدرت. این دوگانه دارای بار دراماتیک فراوانی براساس متغیرها و مؤلفه‌های هویت- قدرت‌بنیاد است. تغییر معادلات قدرت با بهره‌گیری از دیپلماسی توسط اسرائیل در پیوستاری سه‌گانه معنا می‌یابد: نخست، اسرائیل مظلوم به مثابه میراث‌دار هولوکاست و یهودی‌ستیزی؛ دوم، اسرائیل به مثابه توالی و نماینده فرهنگ و دموکراسی غرب؛ و سوم، اسرائیل به مثابه یک قدرت برتر منطقه‌ای.

رنج قدسی و دولت یهود

مفهوم کانونی دیپلماسی عاطفی اسرائیل را رنج قدسی یا مقدس صورت‌بندی می‌کند. در این معنا، پیروان این قوم و مذهب بر آن هستند که میراث‌داران یک تمدن بزرگ و برتر هستند که خواسته یا ناخواسته درگیر یک آوارگی و سرگردانی تاریخی شده‌ بودند و «دولت یهود» آمد تا بدین وضعیت نابسامان پایان بدهد.

هولوکاست چیزی جز تحمل رنج قدسی در بالاترین سطح خود نبوده است. بنی‌اسرائیل و یهودیان در اعصار و سالیان دراز ابژه ستم، بی‌عدالتی و رنج مقدس افسارگسیخته بودند تا دولت اسرائیل تشکیل شد. دولت اسرائیل مدعی است که بزرگ‌ترین چتر حمایتی را برای یهودیان آواره و دیاسپورای یهودی ساخته است.

چرخشی نوالهیاتی و بدعتی موعودگرایانه

ادعای اندیشه صهیونیسم مبنی بر برساخت دولت یهود به عنوان دوای دردهای یهودیان تا حد فراوانی برخلاف جریان غالب یهودی بود که جواز بازگشت به ارض موعود را پیش از ظهور ماشیح نمی‌داد. از دید عموم یهودیان به‌ویژه یهودیان مذهبی، بازگشت به ارض موعود و سرزمین مادری یهودیان تنها در سایه ظهور و آمدن ماشیح ممکن و مشروع است. با این حال، آبا صهیونیسم به عنوان یهودیان سکولار در چرخشی نوالهیاتی و بدعتی موعودگرایانه این سنت انتظار انفعالی را با سنت انتظار فعال جایگزین نمودند. این امر بدعتی بنیادین با درونمایه نوالهیاتی، موعودگرایانه و مسیانیستیک به شمار می‌آمد.

این رویکرد در عرصه دیپلماسی عاطفی اسرائیل نیز به خوبی خود را نشان داده است. کوچک‌ترین واکنش و حمله و یا حتی انتقاد به دولت اسرائیل به سرعت با یهودی‌ستیزی عنوان می‌شود. مرزهای خود و دیگری در سیاست خارجی و دیپلماسی عاطفی، عمومی و رسانه‌ای اسرائیل در یک دوگانه حساس در زنجیره‌ای دراماتیک- پراگماتیک مفصل‌بندی شده است.

جواز خشونت در محیط آنارشیک نظام بین‌المللی

موازنه وحشت و موازنه تهدید دو رکن اساسی دیپلماسی عاطفی اسرائیل است. احساسات و عواطف جامعه بین‌الملل باید در راستای محق دانستن اسرائیل برای کاربست خشونت تحریک بشود. در پروپاگاندای رسانه‌ای پشتیبان دیپلماسی عاطفی اسرائیل (دیپلماسی عمومی و رسانه‌ای) باید به صورت روزانه و پیاپی نخبگان و توده‌های مردم در جهان با این موضوع روبه‌رو بشوند که مردم اسرائیل تحت ستم و خشونت هستند و این حق را دارند که از خود دفاع کنند. میلیتاریسم در همه ابعاد و شاخه‌های آن به منزله راهبردی گریزناپذیر در دستگاه دیپلماسی عاطفی اسرائیل تئوریزه و توجیه می‌شود.

خشونت اگر از سمت اسرائیل باشد دفاع مشروع و اگر از سوی دگرهای آن به‌ویژه فلسطین، اعراب، محور مقاومت و به‌ویژه ایران باشد تروریسم و افراطی‌گری است. سران اسرائیل همواره در صدد القای این انگاره هستند که محیط نظام بین‌الملل آنارشیک و فاقد قدرت مرکزی است و اسرائیل از این حق برخوردار است که از کیان و موجودیت خود در برابر دیگران دفاع کند.

تصویرسازی از اسرائیل به‌عنوان یک قربانی به همین دلیل صورت می‌پذیرد. تعاملات دیپلماتیک فراوانی برای بازشناسی ما و آن‌ها در راستای صدور جواز خشونت و نسل‌کشی و پاکسازی مردمی هر روزه علیه مردم فلسطین و تروریسم دولتی علیه دیگر بازیگران منتقد منطقه‌ای و بین‌المللی در دستور کار دیپلماسی عاطفی اسرائیل قرار دارد.

نسل‌کشی آشکار مردم فلسطین، غزه، رفح و... به واسطه همین سبک کاربست دیپلماسی احساسی و عاطفی توسط زعمای اسرائیل توجیه می‌شود. بر این اساس، تصور اینکه حتی سر سوزنی از خشونت و تروریسم دولتی اسرائیل کم بشود خطای راهبردی است. سناریوهای آینده اسرائیل خشونت و خشونت و خشونت است و هیچ اراده و نیروی بازدارنده‌ای از سوی شرکای غربی و منطقه‌ای این موجودیت در برابر آن وجود ندارد.

توضیح:

ژانوس، در اساطیر رومی، خدای دروازه‌ها، درب‌ها، گذرگاه‌ها و مسیرهای ورودی، و همین‌طور خدای آغازها و پایان‌ها بود.  ژانوس اغلب با دو چهره یا دو سر به تصویر کشیده می‌شود که از این دو سر، یکی به روبه‌رو و دیگری در جهت مخالف آن، یعنی به پشت سر نگاه می‌کند. اعتقاد بر این است که این دو سر به آینده و گذشته می‌نگرند.

دیدگاه