نشانهای جدید از افول اثرگذاری آمریکا در خاورمیانه
در یک اتفاق نسبتاً نهچندان مهم در خلیجفارس، پادشاهی بحرین برای از سرگیری روابط با ایران پس از سالها موافقت کرد. هرچند بحرین جزیره کوچکی در خلیجفارس است که آزادی عملی چندانی در سیاستهایش ندارد و عمدتاً توسط همسایه بسیار بزرگترش، عربستان سعودی کنترل میشود، تصمیم برای ازسرگیری روابط با ایران میتواند مهمتر از آن چیزی باشد که در نظر اول مشاهده میشود.
نکته مهم نخست این است که بحرین میزبان ناوگان پنجم آمریکا است که مسئولیت امنیت خلیجفارس، دریای سرخ و دریای عرب را برعهده دارد. هرگونه آشتی بحرین با ایران باعث ناخرسندی در واشنگتن میشود و حتی ممکن است آمریکا برای جلوگیری از این آشتی اقدام کند. بحرین در عین حال یک حکومت سرکوبگر است که توسط اقلیت سنی اداره میشود که اکثریت شیعه این کشور را تحت سلطه دارند.
اکثریت شیعه به سیاستهای تبعیضآمیز حکومت، که با رویکرد ضدایرانی عربستان سعودی تقویت میشود، معترض است. طبعاً این شرایط بخشی از الگوی سیاستهای جهانی آمریکاست که از طریق خلق دشمن در مناطق مختلف جهان، برای ایجاد «سازوکارهای امنیتی» مطلوبش در آن منطقه تلاش میکند.
در خلیجفارس ایران به عنوان «دشمن» معرفی شدهاست و سیاست آمریکا با محوریت ایجاد اتحاد برای رویارویی نظامی و سیاسی علیه ایران تعریف شدهاست. این سیاست به شدت از سوی اسرائیل حمایت و تشویق میشود.
تعجبآور نیست که ایران هم با حمایت از گروههای مختلف در منطقه در کنار پیگیری پروژه هستهای بهعنوان ابزاری برای ایجاد توازن متقابل در مقابل قدرت آمریکا، با این سیاست مقابله میکند.
این سیاست محوری آمریکا در خلیجفارس برای دههها با حفظ حضور نظامی در منطقه برای حفاظت از جریان آزاد نفت تقویت شدهاست. نخستین سوراخ در دیوار نظامی و استراتژیک آمریکا دو سال پیش با میانجیگری چین برای آشتی ایران و عربستان سعودی ایجاد شد.
آشتی دیپلماتیک ایران و چین که توسط پکن مهندسی شد نخستین نشانه بهتآور از تحول واقعیتهای ژئوپلیتیک در خلیج فارس بود. حالا با دورنمای تحول در روابط بحرین با تهران، میتوانیم ببینیم که حضور چین و روسیه در خلیجفارس قادر به ایجاد چه تحولی است.
بحرین هرگز نمیتوانست بدون وقوع همزمان آشتی عربستان سعودی، چنین اتفاقی را رقم بزند. از یک نظر این واقعه را میتوان با چرخش انقلابی در سیاست منطقهای ترکیه مقایسه کرد که تحت رهبری وزیر خارجه دانشگاهی ترکیه، احمد داوود اوغلو رخ داد.
او سیاست خارجی «بدون دشمن» را در مورد روابط ترکیه با کشورهای پیرامونی اعلام کرد. به همین دلیل است که داوود اوغلو در واشنگتن مطرود و مایه نفرت است، چراکه دقیقاً برخلاف سیاستهای دشمنتراشی ناتو، که ترکیه عضو آن است، برای توجیه حضور نظامیاش عمل کرد.
اما رویکردهایی مانند «بدون دشمن» داوود اوغلو باعث میشود آدم به این فکر بیفتد که شاید میتوان با فرض عاملیت دولتها در تغییر آرایش منفی یا خصمانه، منازعات منطقهای غیرقابل مهار را به منازعههای قابل مدیریت تبدیل کرد.
طبعاً در این راستا اساس سیاست آمریکا در راستای دشمنتراشی که روزبهروز نیازمند مداخله و رویارویی نظامی بیشتر زیر سوال میرود، در عین حال، رویدادهای اخیر تا حدی مشروعیت ایران را به عنوان یک بازیگر اثرگذار منطقهای بالا میبرد که با اقدامهای دیگر از جمله عضویت مشترک ایران و عربستان در گروه بریکس همراستا است.
ایالات متحده آمریکا که دست کم از زمان سقوط شوروی ایدئولوژیکترین سیاست خارجی جهان را دارد، میتواند از این تحولات درس بگیرد.