| کد مطلب: ۱۰۱۴۲
استمرار استراتژی خاورمیانه‌‏ای آمریکا پس از ۷ اکتبر

استمرار استراتژی خاورمیانه‌‏ای آمریکا پس از ۷ اکتبر

حیدرعلی مسعودی استاد روابط بین‌الملل دانشگاه شهید بهشتی اگر بخواهیم راهبرد خاورمیانه‌ای آمریکا را پس از جنگ غزه مطالعه کنیم، باید ابتدا ریل‌گذاری‌های بنیادینی

masoodi heidarali1

حیدرعلی مسعودی

استاد روابط بین‌الملل دانشگاه شهید بهشتی

اگر بخواهیم راهبرد خاورمیانه‌ای آمریکا را پس از جنگ غزه مطالعه کنیم، باید ابتدا ریل‌گذاری‌های بنیادینی که پیش از این تحول در سیاست خارجی آمریکا وجود داشت، بررسی کنیم. راهبرد آمریکا در خاورمیانه شامل دو سیاست اصلی عادی‌سازی (Normalization) و کاهش تنش (Descalation) است. ذیل سیاست کاهش تنش می‌توانیم سه محور رویکردی را شناسایی کنیم. این سه محور شامل؛ نخست، جلوگیری از ایجاد هژمون جدید در خاورمیانه، دوم، جلوگیری از تبدیل شدن مسائل خاورمیانه به تهدیدهای وجودی علیه آمریکا و سوم، حفاظت از جان سربازان و تاسیسات نظامی و روند دیپلماتیک آمریکا در منطقه است. به نظر می‌رسد اگر بخواهیم هر یک از این سه رویکرد را در نظر بگیریم و با این فرض که دولت بایدن قصد دارد در جهت‌گیری کلی مطابق با آنچه در سند امنیت ملی آمریکا آمده‌است حرکت کند، می‌توان تفسیری از رویکرد جدید آمریکا که پس از حمله حماس و واکنش اسرائیل اتفاق افتاد، ارائه داد.
در رابطه با تلاش برای جلوگیری از هژمون شدن یک قدرت جدید در خاورمیانه با توجه به تحولات جدید در عرصه بین‌المللی به نظر می‌رسد که آمریکایی‌ها در راستای همین رویکرد تلاش می‌کنند از طریق اسرائیل بازوهای نظامی و امنیتی ایران در خاورمیانه را یا به صورت کلی عملاً قطع کنند یا به این بازوهای امنیتی، آسیب‌های جدی وارد کنند تا توانایی آنها کاهش پیدا کند. این مسئله تا جایی جدی هست که حتی گفته می‌شود آنتونی بلینکن، وزیر خارجه آمریکا رایزنی‌هایی با مقام‌های تشکیلات خودگردان فلسطینی در کرانه باختری رود اردن انجام داده‌است تا اگر اقدام‌های وحشیانه اسرائیل در نوار غزه به نتیجه برسد، تشکیلات خودگردان در نوار غزه جایگزین نیروها و ساختار حاکمیتی حماس در این منطقه شود. حتی اگر بپذیریم که رویداد ۷ اکتبر یک رویداد غافل‌گیرانه یا غیرمنتظره بود، باز هم آمریکا در راستای محورهای راهبردی خودش از این رویداد بهره‌برداری می‌کند. به نظر می‌رسد که خواست اسرائیل برای نابودی یا تضعیف شدید زیرساخت‌های حماس با خواست آمریکا هم منطبق است و در مواضعی که جو بایدن، رئیس‌جمهور آمریکا گرفته‌است، می‌توان این خواسته را به شکل ضمنی مشاهده کرد.
محور دوم جلوگیری از تبدیل شدن مسائل خاورمیانه به تهدیدهای موجودیتی علیه آمریکا است. من این مسئله را در تلاش دولت بایدن در حفظ حمایت جامعه یهودیان و لابی اسرائیل از دولت بایدن در انتخابات ۲۰۲۴ می‌توانم تفسیر کنم. گرچه همه می‌دانند که وضعیت رابطه دولت بایدن و نتانیاهو، وضعیت خوبی نبود و قبل از اینکه این تحولات اخیر رخ دهد، نوعی تنش و شکنندگی در روابط دو طرف وجود داشت، اما به نظر می‌رسد که هرچقدر به زمان انتخابات نزدیک‌تر می‌شویم، رای جامعه یهودیان آمریکا برای دولت بایدن حیاتی‌تر می‌شود؛ به همین دلیل نمایش نوعی از حمایت یا حتی اقدام حمایتی جدی از دولت نتانیاهو برای مقابله با تهدیدها از طریق اقدام‌های غیرانسانی که در غزه انجام می‌دهد، می‌تواند یکی از راهبردهای دولت بایدن باشد.
محور سوم حفاظت از جان سربازان و تاسیسات آمریکا در منطقه است. آمریکا همچنان هزاران نیروی نظامی و حجم بسیار بزرگی از تجهیزات نظامی در خاورمیانه دارد. واشنگتن تلاش می‌کند که با توجه به تحول جدید به نوعی از طریق تقویت بازدارندگی منطقه‌ای در پی تحولات اخیر از منافع خود در منطقه حفاظت کند. این اقدام‌ها هم از طریق افزایش کمی و کیفی نیروهای خودش در خاورمیانه اتفاق می‌افتد و هم از طریق ارسال پیام‌های بازدارنده و حتی تهدیدآمیز به‌خصوص به ایران (چه از طریق کشورهای منطقه مانند عراق و چه از طریق کشورهای دیگر مانند چین) این سیگنال را به تهران برساند که از جان سربازان و منافع خود حمایت کند.
به اعتقاد من می‌توانیم همچنان با تکیه بر رویکردهای سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه تا پیش از اتفاق‌های ۷ اکتبر، سیاست فعلی آمریکا را هم مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهیم.
بخش مهمی از رویکرد آمریکا در خاورمیانه به مواجهه با ایران مرتبط می‌شود. به اعتقاد من اگر تفاهم‌های حداقلی که در پی مذاکرات چند ماهه گذشته میان ایران و آمریکا پدید آمده‌بود، وجود نداشتند، امروز احتمالاً با ادبیات و مواضع سیاسی صریح‌تری از سوی تهران در حمایت از نیروهای مقاومت در منطقه و حتی اقداماتی در راستای حمایت از این نیروها مواجه می‌شدیم. اینکه به نظر می‌رسد موضع محتاطانه‌ای از مقام‌های اصلی نظام تا مقام‌های پایین‌تر در وزارت امورخارجه در قبال آمریکا مشاهده می‌شود، ناشی از همان بستر تفاهمی است که قبل از این موضوع به وجود آمد. علاوه بر این باید توجه داشت که متحدان آسیایی ایران، به‌ویژه چین از افزایش تنش و از گسترش دامنه جنگ به‌هیچ‌وجه استقبال نمی‌کنند، چراکه منافع اقتصادی و تجاری خودشان به خطر می‌افتد. بنابراین ممکن است که آمریکایی‌ها از طریق پکن و قدرت‌های آسیایی به ایران فشار وارد کنند که موضع محتاطانه‌ای را در رابطه با تحولات اخیر پیش رو بگیرد. به اعتقاد من سیگنال‌هایی که اکنون میان تهران و واشنگتن رد و بدل می‌شود، در ادامه همان روند تفاهم نانوشته و مذاکرات سال جاری است، گرچه بر اثر این تحولات شاهد توقفی در استمرار مذاکرات هستیم. به هر حال بعد از تفاهم موقت نانوشته میان ایران و آمریکا، قرار بود که مذاکرات جدیدی شکل بگیرد و آن تفاهم، منجر به تفاهم‌های دیگری شود. آن روند فعلاً به صورت ایجابی متوقف شده‌است، اما به صورت سلبی به نظر می‌رسد که روند سیگنال‌ها و پیام‌ها میان ایران و آمریکا همچنان ادامه دارد.

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
سرمقاله
آخرین اخبار