از انتقاد تا تقدیس؛ چرا رفتار ما با چهرههای سیاسی پس از مرگشان تغییر میکند؟
نویسنده: سید محمدحسین هاشمی

به گزارش هممیهن آنلاین؛ سید محمد حسین هاشمی در یادداشتی نوشت:
1- بیایید خودمان را گول نزنیم؛ بیایید برای یک بار هم که شده با خودمان صادق باشیم و در خلوت به این فکر کنیم که ما مردم ایران در زمان حیات آدمها، تا چه میزان از آنها گلهمندیم، آنها را غیرمنصفانه نقد میکنیم و از رفتار و کردار و گفتارشان ایراد میگیریم؛ اما درست بعد از مماتشان، آنها را حتی تا مرحله تقدیس هم عزیز میداریم. این را نه نگارنده که بسیاری از جامعهشناسان و روانشناسان اجتماعی تصدیق میکنند. اینکه ما ایرانیها – اگر نگوییم همه، اما تعدادی زیادیمان – آدمهایی هستیم که فردای روز مرگ یک نفر، رفتارمان، گفتارمان و حتی برداشتمان از یک او نسبت به روز قبل از مرگش تغییر میکند. این مهم که در عموم مردم با عنوان مردهپرستی یاد میشود، فقط مخصوص به خویشاوندان و نزدیکان نیست؛ بلکه درباره آدمهای مشهور – چه سیاستمدار باشد، چه هنرمند چه هر چهرهی دیگر - شاید حتی بیشتر هم این اتفاق میافتد.
2- شهید رئیسی، چهرهای شناخته شده برای ماست. مردی که از ابتدای انقلاب، در مناصب مختلف، حضور داشت و در نهایت هم در دومین رییسجمهور تاریخ ایران شد که به شهادت رسید. شاید خیلی از ما، بررسی کارنامه شهید رئیسی را معطوف به همین سه سال ریاستجمهوری بدانیم. البته که عجیب هم نیست؛ چرا که ریاستجمهوری در کشور ما شغلی است که بیشتر از هر مسئول دیگر، در تیررس انتقادات و تحلیلها قرار میگیرد. اما در این بین بررسی دقیق و موشکافانه عملکرد دولت سیزدهم در بخشهای مختلف از جمله اقتصاد و معیشت، این مهم را تایید میکند که دولت شهید رییسی، برخلاف آنچه پروپاگاندای رسانههای حامی او و جریان فکریاش القاء میکرد، در بسیاری از موارد، موفقیتآمیز نبود است. برای اثبات این ادعا کافی است به آمار و ارقامی که در رسانهها منتشر شده است دقت کنید.
3- غرض نگارنده از نوشتن این سطور اما بررسی عملکرد دولت سیزدهم نیست. اینجا قرار است به یک ماجرای دیگر بپردازیم. اینکه چرا حامیان آن دولت و شخص شهید رییسی، چشمشان را روی آنچه در آن زمان اتفاق افتاد بستهاند؟ چرا آنها نمیخواهند واقعیتها را ببینند؟ چرا همیشه و همواره به دنبال این هستند که تقصیر را به گردن دیگری و خصوصاً دولت حسن روحانی بیاندازند؟ چرا تورم به وجود آمده در دولت پزشکیان را میبینند اما حواسشان به این نیست که دولت شهید رییسی با شعار تکرقمی کردن تورم روی کار آمد ولی در نهایت با حدود 40 درصد تورم آن را به پایان رساند. چرا نمیخواهند این را بپذیرند که دولت سیزدهم – همان دولتی که با شعار مبارزه با فساد روی کار آمد – بستری شد برای یکی از بزرگترین فسادهای تاریخ ایران؛ فسادی که رقم آن ۳٫۴ میلیارد دلار یعنی ۱۴۰ هزار میلیارد تومان در زمان انجام فساد، برآورد شده است. همان فساد چای دبش.
4- این، چیزی فراتر از آن روحیهای است که در ابتدای این مرقومه عنوان شد. قصه کمی پیچیدهتر از این حرفهاست. حامیان شهید رئیسی و دولت او که اینروزها، یا دولت در سایه خودشان را راه انداختهاند، یا به بنیادهای ابرسرمایهدار پیوستهاند و یا از روی صندلیهای مجلس شورای اسلامی صدایشان را میشنویم، کار را به جایی رساندهاند که چهرهای از رییس دوره سیزدهم ریاستجمهوری ساخته شده که بر اساس آن، هیچ کسی نمیتواند نقدی به آن دولت داشته باشد. آنها اینکه دولت پزشکیان مجبور به قطع برق میشود را بارها از هر تریبونی که به دست آوردهاند عنوان کردهاند، اما عنایتی به این ندارند که بر اساس شکل رفتاریشان کسی امکان گفتن اینکه ماجرای قطعی برق و ناترازی انرژی از دولت سیزدهم به ارث رسیده است را ندارد. به نظر میرسد ماجرای آنها با محمد جواد ظریف – معاون مستعفی پزشکیان – هم بیشتر از آنکه مربوط به محل تولد فرزندانش باشد، قصه سیاسی است و نقدهایی که او به صراحت از دولت قبل داشت. شاید همین هم دلیلی برای استیضاح عبدالناصر همتی به عنوان وزیر اقتصاد بود! هر چه هست او بود که در دوره پیشین انتخابات ریاستجمهوری در مقابل شهید رییسی و سعید جلیلی ایستادگی کرد.
5- اینها همه روایتی است از شرایطی که امروز موافقان دولت سیزدهم و منتقدان دولت چهاردهم رقم زدهاند. اما همینها، حالا که دو تن از وزرای دولت قبلی محکوم به زندان شدهاند، سکوت پیشه کردهاند و تا نشاندهند کارشان، سیاسیبازی است و نه بازی سیاسی. این طیف شبیه همانهایی هستند که وقتی در دولت محمود احمدینژاد چند مقام عالی ریاستجمهوری از جمله معاون اول رئیسجمهوری به اتهامات مالی محکوم و زندانی، تلاش کردند تا بازی را تغییر دهند. اما قصه امروز یک تفاوت ویژه دارد. محمود احمدینژاد زنده ماند و جریان انحرافی در اطرافش شکل گرفت اما سید ابراهیم رئیسی به فیض شهادت نائل شد و این طیف حالا از او توتمی ساختهاند که باقی مسئولان را با عیار آن میسنجند. شاید بد نباشد اگر اینطور بگوییم که از یک سو، اینها همان خصلت ایرانیان را دارند و از سوی دیگر، منفعتشان اقتضا میکند که اینطور رفتار کنند. در این میان اما مردم حتماً قضاوت دقیقتری خواهند داشت. قضاوتی که اگر عادلانه بیاندیشیم متوجه میشویم که فساد در دولتهایی که تفکراتشان اصولگرایانهتر بود، بیشتر از آنهایی بود که دم از اصلاح میزدند.