| کد مطلب: ۶۳۰۷

برای روزنامه‏‌نگاری

سعید پارسایی همسر الهه محمدی از ساعت ۹ صبح دوشنبه ۸ خردادماه ۱۴۰۲، در میان رشته‌کوه‌‌های البرز، پای دماوند، آنجا که شاعر به آن می‌گوید قلب فسرده زمین، در تهرا

برای روزنامه‏‌نگاری

PARSAIE

سعید پارسایی

همسر الهه محمدی

از ساعت ۹ صبح دوشنبه ۸ خردادماه ۱۴۰۲، در میان رشته‌کوه‌‌های البرز، پای دماوند، آنجا که شاعر به آن می‌گوید قلب فسرده زمین، در تهران، روزنامه‌نگاری قضاوت می‌شود، پس سفره کوچک دلش را پهن می‌کند وسط میدان و با تعجب می‌گوید که چرا؟ روزنامه‌نگاری مگر نه همین است که دست آفتاب را بگیری و لی‌لی‌کنان ببری به گوشه‌های تاریک و ترسناکی که شب، نور را دزدیده است؟ آفتاب را ببری به زندان، یا به محله‌ای فراموش شده که کودکانش زمین بازی ندارند؟ یا به قبرستانی، بالای سر مزار دخترکی که زیر خروارها خاک خوابیده و دیگر نفسش بالا نمی‌آید؟ آخر آفتاب دلش بزرگ است و تا وقتی که هست به بهترین شکل ممکن یاری‌رسان است و کوچه‌پس‌کوچه‌های بی‌چراغ را روشن نگه می‌دارد و تا قبل از رسیدن شب، برای کودکان کوچه می‌تابد تا ساعتی بازی کنند. آفتاب، بی‌منت، تن هر درمانده‌ای که مرگ در شب سرد زمستان را شکست داده را برای چند ساعت هم که شده، گرم می‌کند و روزنامه‌نگاری که دستش در دست آفتاب است، جایش زندان نیست. روزنامه‌نگار کارش همین است؛ «پژواک صدای مظلوم بودن»، حتی اگر هر روز از کوچکترین خبر تلخی که قلم زده است، دلش آشفته شود. زندگی کردن با غم مردم و دلگرمی دادن به آنان که حداقل ببینند غم‌شان دیده شد و یکی پیگیر رفع آن است. همین است که روزنامه‌نگار باید نامه آزادی‌ا‌ش در جیبش باشد تا دلش قرص و محکم باشد و زبانش در بیان دردها بی‌لکنت.
روز از نیمه که بگذرد نه‌تنها روزنامه‌نگاری، بلکه دغدغه‌مندی، مطالبه‌گری، صداقت و مهمتر از همه اینها امید است که قضاوت شده است. خوب می‌دانیم چندوقتی است که نه‌تنها رسانه‌ها و میزان عمل به رسالت حرفه‌ای‌شان، بلکه عملکرد همه آنان که مسئولیتی حتی کوچک دارند، در بوته نقد و نظارت دقیق‌تر مردم قرار گرفته است.
امروز آیا با رفتن آفتاب، مردم با شنیدن خبری خوش، اندکی از غم‌های‌شان را زمین می‌گذارند و روزنه امیدی در قلب‌شان خواهد درخشید؟ یا یک وطن اندوه بیشتری خواهد داشت و بار دیگر در تاریخ، حقیقت فدای مصلحت خواهد شد؟
هر کدام‌شان که بشود باید این حقیقت را بگویم که ما، ماه‌هاست شرمنده‌ایم، شرمنده همه مردمی که من و الهه محمدی را از هر طریقی که ممکن بود، مورد لطف و محبت‌های‌شان قرار دادند و ما همیشه قدردان و شرمنده‌تان خواهیم ماند.

دیدگاه

ویژه جامعه