| کد مطلب: ۳۷۱۱۴

شغلی که شبیه هیچ شغلی نیست

نزدیک ۶۵ سال از شهادت ابوالحسن خانعلی، دبیر فلسفه و عربی دبیرستان جامی تهران در جریان تجمع اعتراضی معلمان در میدان بهارستان می‌گذرد. به دنبال این واقعه، دولت وقت شریف امامی مجبور به استعفا و مجلس شورا و سنا منحل شد.

 شغلی که شبیه هیچ شغلی نیست

نزدیک 65 سال از شهادت ابوالحسن خانعلی، دبیر فلسفه و عربی دبیرستان جامی تهران در جریان تجمع اعتراضی معلمان در میدان بهارستان می‌گذرد. به دنبال این واقعه، دولت وقت شریف امامی مجبور به استعفا و مجلس شورا و سنا منحل شد. خانعلی، معلم 29 ساله‌ای بود که به هیچ گروه سیاسی‌ای وابستگی نداشت. او تنها در کنار هزاران معلم معترض برای دفاع از حقوق صنفی خود در میدان بهارستان حاضر شده بود. شهادت او تداوم اعتراضات و اعتصاب معلمان را در بر داشت.

پس از این وقایع، روز 12 اردیبهشت‌ماه، روز کشته شدن «ابوالحسن خانعلی» به عنوان روز معلم اعلام شد. این روز تاریخی پس از انقلاب، مقارن شد با شهادت مرتضی مطهری و به‌مناسبت این ترور«هفته‌ی معلم» بنیاد گذاشته شد. این تلاقی نشانگر آن است که قصه پُرغصه معلمان، سردراز دارد و باوجود تمام وعده‌ووعیدها اما در حوصله و هزینه دولتی خاص نمی‌گنجد. معلمی مثل هیچ‌یک از حرفه‌هایی که می‌شناسیم نیست. معلمی شاید تنها شغلی است که با بچه آدم سروکار دارد. در اینجا، ذهن‌ها و روح‌ها در قالب جسم‌های گوناگون با هم روبه‌رو می‌شوند.

درواقع معلم یک‌تنه با چندین دانش‌آموز برآمده از خانواده‌ها و فرهنگ‌های مختلف کشتی می‌گیرد. معلمی، فعالیت در جبهه روابط انسانی است. فضایی که در آن به آسانی سوء‌تفاهم پیش می‌آید. افراد خیلی سریع ناراحت می‌شوند یا او را ناراحت می‌کنند. ضمن اداره کلاس باید از فراگیران، ارزشیابی شفاهی و کتبی بگیرد، سروصدای بچه‌ها را تحمل کند، پشت‌سرهم آنها را دعوت به سکوت کند، به همه مهر بورزد و... البته در همه این احوال، مواظب رفتار، گفتار و ظاهر خود باشد. اگرچه دیگر آموزش چهره‌به‌چهره و سینه‌به‌‌سینه خریداری ندارد.

فکر کردن به آن آدم را می‌برد به روزگار قرن‌های پنجم و ششم و مدرسه نظامیه. پرستوی پرورش زیرچرخ‌های آموزش له شده است. دانش‌آموزان با عنوان دهان پرکن فراگیران، به امان خدا رها شده‌اند. طفلکی‌ها همه‌چیزخوان و همه‌چیزدان شده‌اند اما هنوز قادر به کنترل خویشتن نشده‌اند. بسیاری از آنها هم از معلمان‌شان پیش افتاده‌اند و بیشتر از آنها می‌دانند. چیزهایی می‌دانند که شاید فعلاً نباید بدانند یا وقتی معلمان‌شان به سن آنها بودند، اصلاً نمی‌دانستند. برای بچه‌ها، بودونبود معلم درکلاس، یکسان شده است. گویی تاریخ‌مصرف معلمان موجود برای این نسل گذشته است.

معلمان به مجریان و مربیان مهدهای کودک شبیه شده‌اند تا ساعاتی از روز، بچه‌ها را در محلی امن نگاه دارند تا والدین‌شان راحت به کارهای‌شان برسند. اما هنوز به کارکرد معلمان و آموزگاران امید و نیاز است. بنابراین جامعه به نسل تازه‌ای از معلمان محتاج است؛ معلمانی که باور دارند تا وقتی خودشان برای خودشان و کارشان ارزش قائل نشوند، دیگران ارزشمندی آنها را نمی‌بینند و فقط پشت پرده‌ای از تعارف و تمجید مقام معلم می‌نشینند.

معلمانی که حضورشان را با «اهمیت»‌شان، نه «جمعیت»شان اثبات کنند. چنین معلمانی قبل از آنکه نامزدهای مجلس و وزرای تازه به دوران رسیده بخواهند برای سرنوشت‌شان خط‌ونشان بکشند و شانه‌های‌شان را نردبان بالانشینی خویش فرض کنند، خود بار تعهد و مسئولیت خویش را به دوش می‌کشند. البته تا رسیدن به آن زمان، راه زیادی مانده است.

وقتی از جمع میلیونی معلمان، تنها کمتر از دو درصد آنها در شبکه‌های اجتماعی مجازی حضور فعال دارند، وقتی تعداد معلمان قلم‌زن در عرصه مطبوعات از تعداد انگشتان دست‌ها فراتر نمی‌رود، وقتی بسیاری از آنها برای عضویت در کانون صنفی خویش با احتیاط عمل می‌کنند و واهمه دارند که کار صنفی را عین فعالیت سیاسی پندارند و آنها را بیازارند.

فراموش نکنیم که تجلیل از مفهوم انتزاعی معلم و مانور دادن روی بُعد ارزشی و آرمانی کار معلم و در مقابل غفلت یا بی‌اعتنایی به مصادیق عینی این مفهوم، عملاً بیهوده و بی‌فایده است. چه اینکه نگاه‌ها نیازمند تغییرند و نیازهای عصر حاضر با حواس گذشته قابل درک نیست. اکنون دیگر روزگار حرف‌های رمانتیک درباره معلم به‌سر آمده است. دیگر معلمی شور و عشق نیست بلکه یکی از هزاران حرفه‌های اجتماعی است که به‌شدت هم تکنیکی و مهارتی است. بنابراین همان نگاه و عنایتی که آنها به سایر مشاغل دارند، باید به حال‌وروز معلمان هم داشته باشند.

مسئولان و مدیران مربوطه، باید در انتخاب مدیرانی شایسته برای مدارس تأمل بسیار کنند.حمایت از معلم نباید به‌وسیله شعر و شعار و آن‌هم در زمان‌هایی خاص انجام گیرد. این عنایت و مواظبت را شخص معلم باید به‌طور واقعی درک کند. سطح دستمزدها و همگونی درآمد با مخارج زندگی باید چنان باشد که یک معلم از معلم‌بودن خویش به تنگ نیاید و برای سیر کردن شکم خود و خانواده‌اش، به شغل دوم روی نیاورد. درصورت برقراری عدالت در پرداخت حقوق کارکنان دولت است که معلم احساس می‌کند در حق او تبعیض یا اجحافی صورت نگرفته است.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه جامعه
پربازدیدترین
آخرین اخبار