| کد مطلب: ۹۶۱۴
صهیونازیسم مسئله انسان امروز

صهیونازیسم مسئله انسان امروز

عباس موسایی عضو شورای مرکزی حزب توسعه ملی آنچه امروز در غزه و توسطِ رژیمِ نژادبنیان اسرائیل می‌گذرد را بدون ارجاع به ماهیت و چگونگی/چراییِ شکل‌گیریِ این رژیم

moosaie abbas

عباس موسایی

عضو شورای مرکزی حزب توسعه ملی

آنچه امروز در غزه و توسطِ رژیمِ نژادبنیان اسرائیل می‌گذرد را بدون ارجاع به ماهیت و چگونگی/چراییِ شکل‌گیریِ این رژیم نمی‌توان فهم و درک کرد. صهیونیسم، که خود بر پایۀ روایتی قوم‌گرایانه و سیاسی از دیانتی که غیرسیاسی ظاهر شده بود، در غیریت‌سازی/دگرسازی با پدیدۀ نازیسم یا ناسیونالیسمِ سوسیالیستی در اروپا، که از قضا آن هم با محوریتِ نژاد برتر»!! صورت‌بندی شده بود، با تبدیلِ مسئلۀ یهود به مسئلۀ صهیونیسم و انتقالِ آن از اروپا به خاورمیانه، در شکل و شمایل دیانتِ قومیتی ظاهر شد.
پس از عبورِ اروپا از امت‌گرایی مسیحی به ملت _ دولت‌ها در قرارداد وستفالیا، مسئلۀ یهود به‌عنوانِ مسئلۀ مهم در اروپا تبدیل شد. ترس از توطئه، اروپا را به سمت‌وسوی هویت‌یابی جدید با اتکاء به نژادپرستی/نژادستیزی، مختصات ژنتیکی و بیولوژیکیِ قوم، هدایت می‌کرد، به‌گونه‌ای که یهودیان در سامان و سازمانِ ملت و ناسیونالیسم مدرن در اروپا تعریف نمی‌شدند. این نژادپرستیِ مدرن که ریشه‌های طولانی و تعصبی ِمذهبی مسیحی داشت، یهودیان را چونان «غده‌ای سرطانی» می‌دانست که برای حذف آنان می‌بایست تدبیری اندیشید. هیتلر، از بدوِ به قدرت رسیدن در آلمانِ بحران‌زده، عمیق‌ترین ریشۀ وضعیتِ بحرانی این کشور را در «واقعیتی نژادی» نهفته می‌دانست.(اسلام‌گرایی، ارنست نولته، ۶۵)
خالص‌سازی نژادی در اروپا به برساختن و جعلِ ملتی از درونِ امتِ یهودی براساسِ اسطورۀ سرزمین موعود و روایتی بنیادگرایانه از یهودیت یا «یهودیتِ سیاسی» (صهیونیسم) راه برد. به عبارتی، جنبش صهیونیسم در غیریت‌سازی با نژادپرستی نازیستی در اروپا، ایجادِ کشوری یهودی در فلسطین که آن را سرزمینِ مادری می‌پنداشتند، شکل گرفت. کارن ارمسترانگ، محققِ برجستۀ حوزۀ ادیان و مذاهب، در پژوهش ارجمندش تحت عنوانِ بنیادگرایی»، معتقد است که؛ انواعِ بنیادگرایی یهودی، مسیحی و اسلامی برخلافِ باور رایج، نه به معنای واپس‌گرایی عامدانه و عقبگرد به گذشته، که ریشه در هیچ زمانی غیر از دورانِ خود ما ندارند. (کارن ارمسترانگ، بنیادگرایی، ۱۸) به تبعِ همین برداشت، ارمسترانگ، کوله‌بارِ رهبرانِ صهیونیست را مملو از تفکراتِ مختلفِ دنیای مدرنیسم، همچون، ناسیونالیسم، امپریالیسم غربی، سوسیالیسم از نوع روشن‌فکرانۀ یهودی، می‌داند.(همان،۳۰۲). دیگر متفکران همچون ارنست نولته نیز صهیونیسم را چندلایه، شامل لایه‌های سکولار و در عین حال لبریز از امیدِ منجی‌گرایانه، مدرن و در عین حال متأثر از نقد مدرنیته و چه‌بسا نقد روشنگری، خاص‌گرایانه و در عین حال جهانی، مشتاق آینده و در عین حال جهت‌یافته براساسِ گذشته، قدرتی مستعمره‌ساز و در عین حال جنبش رهایی‌بخش ملی، می‌دانند.(ارنست نولته، اسلام‌گرایی، ۱۳۱).
صهیونیسم، از بدو شکل‌گیری و در مواجهه با پاکسازی نژادی در اروپا، برای جلوگیری از نابودی نژادی، به‌رغمِ بهره‌گیری از ظرفیتِ تمامِ ایسم‌ها»، از جمله ایسم‌های مخالف، اما بنیانِ خود را بر هویتِ نژادی و شوونیستی، استوار ساخت. در تلاش برای بازیابی و بازسازیِ هویتی و رهایی از نابودی، هرچند روایتِ تاسیسِ کشور مستقل، تئوریِ غالب نبود و یافتنِ سرزمینِ جدید به‌عنوانِ مرکزی فرهنگی برای یهودیان، مدنظر بود، اما مجموعۀ عواملِ بعدی، اینان را به ایدۀ تشکیلِ دولتِ یهودی در سرزمینِ موعود براساسِ اسطورۀ قدیمی بازگشت به صهیون(اسرائیل)، به‌عنوانِ مستعمرۀ اروپا در خاورمیانه، راغب و به برنامه‌ای عملی و قابل اجرا، رهنمون ساخت. مخفی نماند که در آموزه‌های بنیانگذارانِ صهیونیسم به‌عنوان یک جنبش، از بدو شکل‌گیری نیز مطالبۀ بازیابی حیثیت و حقوق بین‌المللی برای ملیتِ برتر و برگزیده، البته بدونِ سرزمین، لحاظ شده و صهیونیسم به‌عنوان حزبِ ملتِ یهود شناخته می‌شد. از طرفی یافتنِ سرزمین، به‌عنوان راه‌حلی مقدماتی برای حل مسئلۀ یهود، مدنظر بنیانگذاران بود، به‌گونه‌ای که تئودور هرتسل با نگارشِ کتابِ «دولت یهود، گذار به بُعدی تازه»، یعنی گذار از یهودیت به‌عنوان دین، به یهودیت به‌عنوان یک ملت را روایت می‌کرد.
ارمسترانگ، صهیونیسم یا همان یهودیتِ سیاسی را به‌شدت، رهاشده از آموزه‌های سنتیِ دیانتِ یهود یعنی بی‌تفاوتی به لحاظ سیاسی، می‌داند، زیرا تاریخ یهودیت به آنها آموخته بود که مداخلۀ اسطوره در زندگیِ عملی، می‌تواند تا چه حد هلاک‌کننده باشد.(همان، ۳۰۵) عمل‌گراییِ صهیونیست‌ها و مواجهه با غیریت‌هایی که در دنیای بیرونی با آن مواجه بودند و بی‌توجهی آشکار به تاریخ سرزمینی که خواستارِ بی‌ساکن کردنِ آن برای سکونتِ مردمانی بدونِ سرزمین بودند، آنها را به بهره‌گیری از آموزه‌های خالص‌سازانِ سوسیال _ناسیونال (نازیسم) یعنی پاکسازی نژادی در سرزمینی که آن را موعود می‌دانستند، سوق داده است؛ سرزمینی که دو هزار سال پیش از آن، توسطِ رومیان، از آن رانده شده بودند.
اتکاء به اعلامیۀ بالفور، زمینۀ ذهنی و عملیاتی شدنِ شکل‌گیری دولتِ یهود را در سرزمینِ فلسطین، براساسِ مفهومِ مشروعیتِ تاریخیِ قوم یهود برای تأسیس دولت فراهم آورد، مسئله‌ای که روایتِ صهیونیسم به‌عنوانِ یهودیتِ ملی‌گرا را بر روایت‌های غیرسیاسی و صرفاً دینی و مذهبی، پیشی می‌داد. بالفور، وزیر کابینۀ جنگِ بریتانیا در جنگ جهانی اول ۱۹۱۷ در نامه‌ای دوستانه به روتشیلد، نمایندۀ یهودی‌تبار مجلس عوام بریتانیا، می‌نویسد: «...دولتِ اعلیحضرت به استقرارِ خانه‌ای ملی برای مردم یهودی در فلسطین با مساعدت می‌نگرد... ضمن اینکه نباید کاری صورت گیرد که حقوق مدنی و دینی اجتماع‌های غیریهودی موجود در فلسطین یا حقوق و وضعیتِ سیاسی‌ای که یهودیان در کشورهای دیگر دارند...». طرح این مسئله توسطِ بالفور، معطوف به مسئلۀ قدرت و رقابت‌های سیاسی، بین شخصیت‌ها، محافل و جریان‌های سیاسیِ بریتانیای آن روز، قابل تحلیل است که خارج از حوصلۀ بحث در اینجاست.
لنی برنر، یهودیِ مارکسیستی که از جوانی، دل در گرو دفاع از حقوق بشر و نفی صهیونیسم داشت، در کتابی با عنوان «صهیونیسم و فاشیسم»، تاریخِ نه‌چندان شناخته‌شدۀ همکاری میان ناسیونال‌سوسیالیست‌ها و صهیونیست‌ها و احترام متقابل آنها نسبت به همدیگر را شرح می‌دهد. این مهم نشان از آن دارد که از نقطۀ عزیمتِ حقوق بشر و دفاع از آن در مقابلِ مخالفانش، شواهدِ آشکاری برای همداستانی صهیونیسم و فاشیسم وجود داشته است و این مهم از دید اهل تحقیق، پنهان نمانده است.
از عجایبِ روزگار اما آن است که صهیونیسم که نطفۀ موجودیتِ خود را در دیگری‌سازیِ رادیکالِ نازیستی، یافته است، استمرارِ خود را بیش از هر «ایسم» دیگر، به اتکا به مفهوم «نژاد»، گره زده است، همچنان‌که برای تثبیتِ خود نیز از آموزه‌ها و اعمالِ ناسیونال‌سوسیالیستی، بهره می‌جوید. خالص‌سازی، پاکسازی، کوچِ اجباری، اگر راهِ‌حلِ مسئلۀ یهود در دورانِ رایش سوم بوده‌اند، امروز به‌طرز عجیبی موردِ بهره‌برداریِ جریانِ راستِ‌افراطی در سرزمینِ اشغالی واقع می‌شوند. هانا ارنت در «آیشمن در اورشلیم»، به نیکی، چهره از چگونگیِ عادی‌سازیِ شرارت(ابتذال شر) را توصیف می‌کند، همان رویه‌ای که امروز توسطِ راستِ افراطیِ حاکم بر اسرائیل، بازتولید شده است. پاکسازی، کوچ دادن و کشتار، اگر دیروز راه‌حل نهاییِ راستِ افراطی در رایش سوم بود، امروز نسخۀ راستِ افراطیِ حاکم بر اسرائیل است. اگر در رایش سوم، یهودیان به‌عنوانِ غدۀ سرطانی شناخته می‌شدند و به اردوگاه کار اجباری و سپس کوره‌های آدم‌سوزی یا هولوکاست روانه می‌شدند، امروز بمباران و تلاش برای کوچ اجباریِ فلسطینیان از سرزمینِ مادری، برنامۀ راستِ افراطیِ صهیونیستی است. عادی‌سازیِ شرارت و جنایت علیه بشریت در غزه، در متن و بطنِ گفتمانِ صهیونیسم، از دیرباز بوده است. رئيس ستاد ارتش، موشه يعلون، در مصاحبه‌‌اى كه با روزنامه‌ هاآرتص انجام داده بود، فلسطينی‌‌ها را «غده سرطانى» و اقدام ارتش در اراضى اشغالى را «شيمى درمانى» خواند و اظهار داشت كه ممكن است معالجۀ سخت‌ترى ضرورى باشد. شارون، نخست‌وزير سابق، اسرائيل هم از اين «ارزيابى واقعيت» حمايت كرد. اين‌گونه اظهارات عوام‌فريبانه و نژادپرستانه درمورد شهروندان فلسطينى اسرائيل، نشان از دامنۀ جناياتى دارد كه ممكن است درمورد آنان اعمال شود و شايد براى آن برنامه‌ريزى هم شده باشد و فقط منتظر فرصت مناسب براى اجراى آن هستند. اینکه چرا و چگونه، کشورهای عرب و مسلمان، با عدمِ درکِ ماهیت و محتوایِ رژیمِ نژادبنیان، نتوانستند، مسئلۀ پرتاب‌شده از اروپا به خاورمیانه را حل و فصل کرده و از طرفی با اختلافاتِ درونی، رقابت‌های ایدئولوژیک، در امکان‌سازی و فرصت‌یابیِ ایده‌های خطرناکِ صهیونیسم که روی دیگرِ نازیسم است، ناتوان مانده‌اند، سوالی اساسی و پیش روی کشورهای مسلمان است. اگر دیروز «مسئلۀ یهود»، مسئلۀ اروپا بود و با انتقال آن به خاورمیانه و تبدیل شدنِ آن به «مسئلۀ صهیونیسم»، به واریته‌ای جهش‌یافته و خطرناک در خاورمیانه، تبدیل شده است، راه‌حل آن را نیز می‌بایست در ارجاع به مبانی و ماهیتِ آن بازشناخت. راه‌حل مسئله صهیونیسم را باید در بازنماییِ مشابهت‌های اساسی آن با نازیسم، به مسئله‌ای انسانی، به‌عنوانِ مسئلۀ انسان و جهانِ امروزی، نمایان ساخت و با آن مقابله کرد. چه‌بسا راه‌حل‌های بخشی‌نگرانه، قومیتی و ایدئولوژیک، نه‌تنها راه‌حل مسئله صهیونیسم نباشند، که باعثِ پنهان ماندن/شدنِ چهرۀ نازیستیِ صهیونیسم باشند؛ برای درمانِ درد، قبل از هر چیز باید آن را شناخت.
شناسایی و شناساندنِ ماهیتِ انسان‌ستیزیِ نژاد بنیانِ صهیونیسم، اولویتی اساسی است، درمانِ بیماری صهیونازیسم، به‌عنوان مسئلۀ انسانِ جهانِ امروزی، مشارکتِ نوعِ بشرِ امروز، فارغ از ماهیتِ دینی، نژادی و قومیتی آن را طلب می‌کند.

دیدگاه

ویژه تیتر یک
  • نشست فصلی شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، روز گذشته در وین آغاز به کار کرد. پیش‌نویس قطعنامه پیشنهادی تروئیکای…

  • هرچند تعبیر دوشنبه‌های ملاقاتی و سه‌شنبه‌های نظارتی و چهارشنبه‌های درایتی به طعنه به کار رفته اما اتفاقاً شاهد…

  • نمایندگان مجلس با تقاضای یک فوریت بررسی لایحه «اصلاح قانون نحوه انتصاب اشخاص در مشاغل حساس» با ۳۸ رأی موافق، ۲۰۷ رأی…

سرمقاله
آخرین اخبار