روایت عشق مازوخیستی
چان ووک از آزار دادن تماشاگر و کاراکترهایش توأمان لذت میبرد

چان ووک از آزار دادن تماشاگر و کاراکترهایش توأمان لذت میبرد
صوفیا نصرالهی
منتقد سینما
پارک چان ووک خیلی قبلتر از اسکار بونگ جون هو، برای فیلم «انگل» سینمای کره را در جشنوارههای تراز اول جهان معرفی کرده بود. فیلم «پیر پسر» (Oldboy) اوایل هزاره سوم ساخته شد و داستان مردی بود که ۱۵سال قبل ربوده شده و در طول این مدت اسیر بود. حالا بعد از آزادی پنجروز فرصت دارد که آدمربا را پیدا کند. فیلم به بخش مسابقه جشنواره کن راه پیدا کرد و درنهایت هم جایزه بزرگ هیئتداوران را از آن خودش کرد. یک سال قبلترش فیلم «آقای انتقام» را ساخته بود. فیلمی که سرآغاز سهگانهای درباره انتقام بود که «پیر پسر» نقطهی اوج این تریلوژی به لحاظ سینمایی است. به چان ووک لقب «آقای انتقام» دادهاند. بس که فیلمهایش با سوژههای خشن دست و پنجه نرم میکند. شاید خشونت فیزیکیشان آنقدر به چشم نیاید ولی اکثر کاراکترها درگیر بحران سادومازوخیستی هستند که تماشای فیلمهای چان ووک را به چالشی سخت و البته هیجانانگیز بدل میکند.
فیلم «تصمیم به رفتن» هم در ذاتش فیلم خشنی است. همان اوایل فیلم نمای نقطهنظری داریم از چشمان باز مرد مرده که حشرات داخلش رفتهاند. نمایی حیرتانگیز و در عین سادگی که بهخاطر انتخاب نمای نقطهنظر بهشدت تاثیرگذار و البته آزاردهنده است. چان ووک از آزار دادن تماشاگر و کاراکترهایش توأمان لذت میبرد. این لذت را در فیلم «تصمیم به رفتن» هم تکرار کرده است. فیلمی که از میان فیلمهایش بیشتر از همه به شاهکاری نزدیک است که با دیدنش تصمیم گرفت فیلمساز شود و کل کارنامهاش را مرهون آن فیلم میداند: «سرگیجه» آلفرد هیچکاک.
مرد و زنی همدیگر را ملاقات میکنند و شیفته یکدیگر میشوند درحالیکه پای یک جنازه هم وسط است. مرد پلیس است و اول قرار است که زن برایش فقط سوژهای در راستای کارش باشد اما کمکم فریفته او میشود. عشقی که مرد را تا مرز نابودی میبرد. این چند جمله هم توصیف پیرنگ اصلی داستان «سرگیجه» هیچکاک است، هم «تصمیم به رفتن» پارک چان ووک. شباهت به همین خط کلی ختم نمیشود. هیچکاک داستانش را به سمت چالش شخصی مرد پلیس میبرد و فیلم چان ووک نئونوآری عاشقانه است که دقیقا شبیه همان فرمول در کنار کنش و واکنش میان دو کاراکتر اصلی شاهد کابوسهای بازپرس هستیم که هم میخواهد به وظیفهاش عمل کند، هم کاملا مستاصل درگیر عشق زنی شده که مظنون قتل است. چان ووک در دکوپاژ، میزانسن و ترکیببندی صحنه همان استاد همیشگی است. هر نمای فیلم شبیه قطعهای نقاشی است با رنگهای انتخابشده هوشمندانه حتی در لباسها که مرد خنثی است و زن آبی، لاجوردی و نارنجی که او را زندهتر از مرد به نمایش میگذارد. «تصمیم به رفتن» به لحاظ تماتیک و اینکه تریلر روانشناختی است و به رابطه عاشقانه به شکلی آزاردهنده نگاه میاندازد، شبیه بقیه فیلمهای چان ووک است. اما از طرفی میشود آن را اثری متفاوت از بقیه کارنامه فیلمساز دانست؛ چون به لحاظ تصویری شخصیتها آن شیوه بازی و ابراز کاریکاتوری را کمتر دارند، فیلم در ذات خشن است اما بهلحاظ بصری کمتر خشونت عریانش را میبینیم، شوخطبعی سیاهی که در بیشتر فیلمهایش شاهدش هستیم، اینجا کمتر به چشم میخورد. به جایش فیلمساز دائم به تماشاگرش رودست میزند. این رودستها فقط در قصه هم نیستند. جایی که انتظار نداریم، چان ووک تصمیم میگیرد بهجای نمایش فلاشبک از شیوه تصویر دیگری استفاده کند و آنچه اتفاق افتاده، به شکل موازی هم پلیس بازنمایی میکند، هم در طرف دیگر کادر به همان شکلی که واقع بوده آن را به تصویر میکشد. تمهید بصری جذابی است، هرچند تکرار آن هم از تازگیاش کم میکند، هم فیلم را از ریتم میاندازد، هم چیزی به دانستههایمان اضافه نمیکند و در برخی موقعیتها بیشتر شبیه خودنمایی است. بعضی جاها هم البته مرز باریک بین آنچه در واقعیت اتفاق میافتد و چیزی که در ذهن مرد پلیس میگذرد، خیلی جذاب است. نمونهاش وقتی پلیس یادداشت خودکشی را پیدا میکند و به همکار جوانش میگوید، به زن مظنون نیست. همکار جوان که متوجه شیفتگی پلیس به زن شده، عصبی میشود و در نمایی به لحاظ بصری واقعا قوی در رستوران در گوش مرد میگوید، مگر نگفته بود کشتن مثل سیگار کشیدن است و اگر این زن قبلا کسی را در زندگیاش کشته، میتواند شوهرش را هم به قتل رسانده باشد. دفعه اولی که فیلم را میبینید، تصور میکنید این نما متصل به نمای قبلی است که همه اعضای پلیس نشستهاند و نوشخواری میکنند. اما اگر کمی دقیقتر شوید، بهنظر میرسد این چیزی است که خود مرد توقع داشته از همکارش بشنود و در ذهنش آن را نشخوار میکند. چون به هر حال در تمام طول فیلم، مرد پلیس، با وجدان بیدار خودش در چالش است چون به خوبی میداند عاشق زنی شده که مظنون به قتل است و این در روند بررسیاش تاثیر میگذارد. یک نکته جالب دیگر فیلم «تصمیم به رفتن»، ماجرای «زبان» است. زن همان ابتدا میگوید، مهاجرچینی است و نمیتواند بهخوبی به زبان کرهای حرف بزند. مهاجرچینی بودنش در درام ماجرا اهمیت دارد و گذشتهای که داشته و شوهری که کمکش کرده تا مقیم کره شود، اما این مانع زبانی میان زن و مرد پلیس، یک نشانه بهظاهر بیاهمیت اما بهشدت فریبنده در فیلم میشود. اول اینکه باعث میشود کارکرد تکنولوژی موبایل و ترجمه همزمان در فیلم، اهمیت پیدا کند. به علاوه انگار زبان که بهواسطه آن بیان صداقت ممکن میشود، اینجا و در رابطه این دو نفر، الکن است. پس از همان ابتدا چیزی در این رابطه مبهم است. صداقت کامل حتی بهخاطر ماجرای زبان هم ممکن نیست.
هرچند پیرنگ فیلمنامه پرتنش است و دائم سوالاتی برای تماشاگر بهوجود میآورد که تصور میکنیم جوابشان را میدانیم اما بعد از پارک چان ووک رودست میخوریم. همچنان آن چیزی که فیلم را تبدیل به اثر هنری کرده بیشتر از روایت پرپیچ و خم، شیوه کارگردانی استاد کرهای است و البته هنر ظریف مدیر فیلمبرداری فیلم با انتخاب لنزهایی که چه در کلوزآپ صورت بازیگران، چه در صحنههای باشکوه واید، تصاویری نرم اما کمی مبهم ارائه داده است. اگر پایانبندی درخشان و تکاندهنده فیلم نبود، البته یک ستاره از آن کم میشد. «تصمیم به رفتن»، با پایانش تبدیل به اثری تاثیرگذار میشود که بدون آن فقط یک تریلر عاشقانه معمایی بود که تماشاگرش را گیج و بعد از کشف حقیقت، مبهوت میکرد اما با پایان شکوهمندش که به نوعی قضاوت درباره عشق دو کاراکتر اصلی و در عین حال اهمیت دادن به مفهوم جزاست، با آن کارگردانی فوقالعاده کنار دریا تبدیل به اثری چهارستاره میشود. آن یک ستارهای که تا شاهکار فاصله دارد را بگذارید بهحساب اینکه از چان ووک پیش از این کارهای نوآورانهتر و اعجابانگیزتری دیدهایم.