| کد مطلب: ۳۹۹۳

همه راه‌ها به سیاست ختم می‌‏شود؟

همه راه‌ها به سیاست ختم می‌‏شود؟

درباره موضع‌گیری‌های اخیر محسن مخملباف و بهروز افخمی

درباره موضع‌گیری‌های اخیر محسن مخملباف و بهروز افخمی

سینما را در وهله نخست با عنوان «هنر هفتم» به‌یاد می‏آورند، اما امروزه دیگر سینما، تنها «هنر» نیست، بلکه وجوه صنعتی ـ تجاری و رسانه‏ای ـ سیاسی آن نیز اهمیتی هم‏پای بعد هنری سینما پیدا کرده است و حتی برخی از آن به‏عنوان یک «نهاد اجتماعی» یاد می‏کنند. در تحولات چند ماهه اخیر در ایران، از قضا ابعاد غیرهنری سینما بیش‌ازپیش در معرض دید قرار گرفت و از جایی به‌بعد به‏خصوص این کنش‏های سیاسی سینماگران بود که در معرض دید مردمان قرار می‏گرفت و حتی گاه رفتارهای فعالان سیاسی را نیز پشت‌سر می‏گذاشت. رابطه سینما و سیاست البته سابقه‏ای دیرینه دارد و جدا از اینکه هنرمندان می‏توانند نظرگاه‏های سیاسی خاص خود را داشته باشند و از بیان عمومی آنها نیز پرهیز نکنند، حتی ژانر سینمای سیاسی یکی از ژانرهای مهم در سینماست و درباره مسائل مختلفی که در سیاست جریان دارد از دیکتاتوری تا آزادی‏خواهی، از زدوبندهای پشت‌پرده تا کارکرد سازمان‌های اطلاعاتی، از جنگ‌های تاریخی تا جنبش‌های اجتماعی، از انقلاب‌ها تا انتخابات، از تروریسم تا انواع ایدئولوژی ها چون فاشیسم، کمونیسم و... را شامل می‏شود. در ایران نیز سینمای سیاسی کمتر و سینماگران سیاسی بیشتر، همیشه کم‌وبیش حضور داشته‏اند و سرنوشت آنها نیز متفاوت بوده است. پیش از انقلاب این مسعود کیمیایی بود که با فیلم‌هایی چون «گوزنها» و «سفر سنگ»، سینمای سیاسی را نمایندگی می‏کرد اما از همان روزهای انقلابی 57، گروهی از جوانان اسلام‏گرا نیز در پی آن برآمدند که تشکلی برای خود داشته باشند؛ تشکلی به‌نام «حوزه هنری انقلاب اسلامی» که نام کسانی چون محسن مخملباف، مرتضی آوینی، قیصر امین‏پور، رسول ملاقلی‏پور، مسعود فراستی و ... در تاریخ فعالیت‌های آن به‌چشم می‏خورد. سینماگر شاخص این جریان در دهه 1360، محسن مخملباف بود که به‌صراحت می‏گفت حتی حاضر نیست در کنار کیمیایی در لانگ‌شات بایستد، چه برسد به کلوزآپ.

مخملباف؛ نامه‏های سیاسی

مخملباف از «توبه نصوح» و «دو چشم بی‏سو» تا «دستفروش» و «بایسیکل‏ران»، سینماگر تراز جمهوری اسلامی بود اما از جایی به‌بعد همه‌چیز تغییر کرد و دیگر کسی در سیستم حاضر نشد در لانگ‌شات هم کنار مخملباف بایستد. «شب‌های زاینده رود» و «نوبت عاشقی» که توقیف شدند، رابطه‏ها شکرآب شد. مدتی در دهه70 مخملباف رفت سراغ سینمای غیرسیاسی و درباره «گبه» و «سینما» فیلم ساخت و در دهه80 هم افغانستان را جست و خود را مشغول مصائب مردمان همسایه کرد. از جایی به‌بعد اما دیگر زبانه‏های آتش اختلاف چنان بالا گرفت که هیچ راهی برای بازگشت وجود نداشت. مخملباف اما در تمام این سال‌ها که در ایران حضور نداشته، هم فیلم ساخته هم به مناسبت‌های مختلف اظهارنظرهای سیاسی جنجالی داشته است؛ از 88 گرفته تا امروز که نامه‏نگاری او با رضا پهلوی خبرساز شده است. مخملباف در نامه‏ای که نوشته، همان اول متن اشاره کرده که مدت چهار سال‌و‌نیم برای مبارزه با استبداد شاه در زندان بوده و چنان در 17سالگی شکنجه شده که اینک پس از 43سال هنوز به‌اندازه 20سانت در 20‌سانت، یادگارهای دوران شاه بر بدنش باقی مانده است. بااین‌همه او بلافاصله گفته که هدفش از ذکر این شکنجه‏ها «رنجاندن» یا «شرمنده کردن» فرزند شاه مخلوع نیست و فراتر از آن حتی نمی‌خواهد «گناه پدر را بر پسر بنویسد»، بلکه می‌کوشد موضوعی بسیار مهم‌تر را با او در میان بگذارد. پرسش اصلی مخملباف مرتبط است با بحثی که این روزها و پس از راه افتادن بحث «وکالت می‏دهم» شکل گرفته است و حول یک‌محور می‏چرخد؛ بازگشت سلطنت، آری یا نه؟ از نظر مخملباف، مردم ایران باری، در 57 از استبداد سلطنتی عبور کردند. امروز اما دسته‏ای از مخالفان جمهوری اسلامی، دوباره زیر پرچم بازگشت سلطنت جمع شده‏اند و می‏کوشند با محوریت بخشیدن به شخص او، محملی برای اعاده پادشاهی پیدا کنند و هر آن کسی را نیز که با این ایده مخالف است، به سکوت و انزوا سوق بدهند. مخملباف در این نامه اما از رضا پهلوی خواسته است تکلیف خودش را با خودش و مهم‌تر از آن دیگران مشخص کند و واضح پاسخ گوید؛ آیا طرفدار احیای سلطنت است یا نه؟ او از دو رضا پهلوی پرده بر می‏دارد که دچار تناقض هستند و مخاطبان را در تشخیص هویت واقعی او گیج می‏کنند؛ یکی رضا پهلوی که در غرب بزرگ شده و به هنر علاقمند است و به گذشته و اشتباهات پدرش نقد دارد. مخملباف خود را با این رضا پهلوی هم‌مسیر می‏داند. در عین حال «اما ما با رضا پهلوی دیگری هم روبه‌رو هستیم. کسی که هم‌نام شماست، اما بیش از هر چیزی پسر شاه سابق ایران است. وارث سلطنت اوست. برای ادامه پادشاهی ایران قسم خورده و حاضر نیست قسم‌اش را به حفظ تاج‌و‌تخت پس بگیرد. در مقابل انتقادهایی که به پدرش می‏شود، تنها با گفتن این جمله که «اما پدرم ایران را دوست داشت»، 50سال پیامد وابستگی پدرش به انگلیس و آمریکا را نادیده می‏گیرد. هزاران اعدامی، شهید و ده‌ها هزار زندانی سیاسی شکنجه‌شده را نادیده می‏گیرد. کودتای آمریکایی ۲۸مردادماه سال ۳۲ را در حمایت از پدرش، علیه مصدق و ملیون، نادیده می‏گیرد. فساد و ناکارآمدی سیستم پادشاهی پدرش را که منجر به انقلاب شد را نادیده می‏گیرد و تنها با یک جمله کلیشه‏ای احساسی که «اما پدرم ایران را دوست داشت»، از پاسخ‌دادن طفره می‏رود.» با این تفاسیر توصیه مخملباف صریح و روشن چنین است: «دست از سلطنت که اصرار بر برتری ژن خانواده شاه، بر ژن همه ایرانیان دیگر دارد، بردارید. (لطفا واژه ژن را توهین قلمداد نکنید، که من هرچه می‏اندیشم، دلیل دیگری برای اینکه تنها شما می‏توانید شاه بشوید و هیچیک از 80میلیون ایرانی دیگر نمی‏توانند، نمی‏یابم. سلطنت موروثی، مبنایی جز توهم ژن‌برتر خاندان‌سلطنتی ندارد.)»

بهروز افخمی؛ همچنان در سنگر انقلاب

یکی دیگر از سینماگرانی که در سینمای پساانقلابی همواره جایگاهی ویژه داشته است، هم فیلم سیاسی ساخته، هم نماینده مجلس شده و هم اظهارنظرهای سیاسی او در سال‌های اخیر حواشی زیادی در پی داشته است، بهروز افخمی است که او نیز دیروز نظراتی سیاسی درباره اعتراضات ماه‌های اخیر مطرح کرد. او از تروریسم فرهنگی سخن گفته است که اجازه نمی‏دهد بدنه سینما به سر کار خود بازگردند و روال فعالیت هنری در ایران به ریل عادی پیشین خود بازگردد. ضمن اینکه بازگشت خود به سینما و شروع کار ساخت فیلم جدیدش را نیز «عکس‏العملی نسبت به همین شرایط» دانسته است. البته از نظر افخمی «اگر هم کسی چشم‌اش را ببندد و کار خود را بکند ایرادی ندارد، چون به‌نظرم این جو تصنعی است و تاریخ مصرف دارد. این ماجرا حتی مثل شورش بنزین نیست که معنادارتر و قابل‌فهم‏تر بود و معلوم بود یکسری کسانی که کار و زندگی‏شان از روی بیکاری فقط با مسافرکشی می‏گذرد، درگیر شده‏اند و اینها حتی وقتی تیر می‏خورند یا کشته می‏شوند -کاری نداریم از کدام طرف- قابل ترحم و فهم بودند و می‏شد فهمید با وجود آنکه از سیاست سر در نمی‏آورند، یک چیز را می‏دانستند و آن هم این بود که وقتی قیمت بنزین چندبرابر می‏شود، کار او که آخرین راه باقی‏مانده برای امرار معاش‏ اوست، تعطیل می‏شود اما درباره شورش‏های اخیر چه باید گفت؟ مسئله آنها واقعا چه بود؟» او اعتراضات اخیر را بیشتر زاییده فضای مجازی می‏داند و در جمعیت معترضان و حتی حضور نسل جدید در اعتراضات هم تشکیک می‏کند: «نه. به‌نظرم اینها یک‌درصد از یک‌نسل هم نیستند. اگر جمعیت قابل‌توجهی بودند ما فکر می‏کردیم باید آنها را جدی گرفت و نمی‏شود چشم بست، اما الان فکر می‏کنم اگر کسی بگوید «مگه خبری هست و اتفاقی افتاده؟» شاید باید از او پرسید تو تلفن هوشمند نداری؟ و بعد که بدانی تلفن ندارد، می‏توانی باور کنی که اصل ماجرا را ندیده و مطلع نشده از آنچه پیش آمده. درواقع اتفاق‏ها در تلفن‏های هوشمند بود که رخ می‏داد.»

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی