| کد مطلب: ۵۷۱۲۰

رقیب می‌سازد ترس می‌سوزاند/نگاهی به فیلم شتاب و نیاز انسان مدرن به مقاومت برای رشد

اگر زندگی بدون مانع و بدون خصومت باشد، میل به پیشرفت خاموش می‌شود. فیلم «شتاب» ساخته ران هاوارد، یکی از دقیق‌ترین روایت‌های سینمایی درباره همین حقیقت است؛ اینکه رقیب و حتی دشمن، گاهی بزرگ‌ترین موتور حرکت انسان می‌شود.

رقیب می‌سازد ترس می‌سوزاند/نگاهی به فیلم شتاب و نیاز انسان مدرن به مقاومت برای رشد

نیکلاس لومان، جامعه‌شناس آلمانی می‌نویسد: «هویت انسان تنها در مواجهه با دیگری شکل می‌گیرد.» گاهی این دیگری، دشمنی است که نمی‌گذارد سقوط کنیم. این جمله، نوعی صورت‌بندی مدرن از ایده‌ای قدیمی‌تر است؛ انسان برای رشد، نیازمند مقاومت است، نیازمند نیرویی که او را به چالش بکشد، آزار دهد، محدود کند و درنهایت وادارش کند از مرزهای معمولی خود عبور کند.

اگر زندگی بدون مانع و بدون خصومت باشد، میل به پیشرفت خاموش می‌شود. فیلم «شتاب» ساخته ران هاوارد، یکی از دقیق‌ترین روایت‌های سینمایی درباره همین حقیقت است؛ اینکه رقیب و حتی دشمن، گاهی بزرگ‌ترین موتور حرکت انسان می‌شود.

داستان فیلم براساس تقابل مشهور دو راننده فرمول یک ـ جیمز هانت و نیکی لائودا ـ ساخته شده؛ دو انسانی که در ظاهر هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند. هانت؛ بی‌انضباط، لذت‌جو، بی‌پروا و غریزی است درحالی‌که لائودا؛ متفکر، منظم، سختگیر و حسابگر است. اما همان‌قدر که این‌دو از هم دورند، همان‌قدر هم یکدیگر را کامل می‌کنند. رابطه آن‌ها، نه دوستی است، نه خصومت ساده؛ بلکه نوعی رقابت خلاق است که هرکدام را به‌سمت چیزی بزرگ‌تر از توان معمول‌شان می‌برد.

ران هاوارد فیلم را براساس همین ایده بنا می‌کند؛ قهرمان‌‌شدن نتیجه تنهایی نیست، نتیجه مواجهه با کسی است که نمی‌گذارد متوقف شوی. لائودا بدون هانت، شاید صرفاً راننده‌ای موفق می‌ماند و هانت بدون لائودا شاید قربانی سبک زندگی بی‌پروا و بی‌ثبات خود می‌شد. اما حضور دیگری، هردو را از سقوط و تکرار نجات می‌دهد.

فیلم نشان می‌دهد که دشمن، همیشه مفهوم سیاسی یا خشونت‌آمیز ندارد. گاهی دشمن، کسی است که درست نقطه‌مقابل توست؛ کسی که وجودش کیفیت کار تو را بالا می‌برد. لائودا پس از اینکه از تصادف شدیدش بهبود یافت، رو به هانت می‌گوید: «دیدن پیروزی‌های تو دلیل زنده‌بودن من بود.»

این جمله، عصاره رابطه است؛ هرکدام، دیگری را به سطحی از توان، انگیزه و آگاهی می‌رسانند که بدون او غیرممکن بود. او از دل مرگ و آتش، ققنوس‌وار برمی‌گردد؛ نه‌فقط به‌خاطر عشق به زندگی، بلکه به‌خاطر اینکه می‌داند هانت هنوز آنجاست و پیروزی او بدون پاسخ می‌ماند. این نوع انگیزه، انگیزه‌ای است که انسان از دشمن‌اش می‌گیرد؛ او مرا مجبور می‌کند دوباره برخیزم.

در سطحی دیگر، انسان وقتی در برابر یک نیروی مخالف قرار می‌گیرد، خود را دوباره کشف می‌کند. مسابقه برای هانت فقط میدان رقابت نیست؛ میدان زنده‌بودن است و برای لائودا، فرصتی است برای اثبات اینکه نظم و عقلانیت می‌توانند در برابر غریزه و بی‌پروایی هم پیروز شوند. اما نکته اساسی این است که هر دو، فقط در برخورد با آن دیگری می‌توانند روایت شخصی قهرمانی خود را کامل کنند.

ران هاوارد در روایت خود، تقابل را رمانتیزه نمی‌کند. او نشان می‌دهد که دشمن می‌تواند دردآور، آزاردهنده و حتی خطرناک باشد. اما در همین خطر است که رشد اتفاق می‌افتد. هانت نیز از مسیری مشابه عبور می‌کند. او که زندگی‌اش مجموعه‌ای از هیجان‌ها و افراط‌هاست، در برابر جدیت و نظم لائودا ناچار می‌‌شود خود را دوباره تعریف کند. می‌آموزد که قهرمانی فقط لذت و جسارت نیست؛ مجموعه‌ای از انتخاب‌های سخت است.

فیلم «شتاب» توانسته از دو زندگی واقعی، یک ایده فلسفی بسازد؛ برای رسیدن به بهترین نسخه خود، باید در برابر کسی قرار بگیری که مزاحمت ایجاد می‌کند، تو را به چالش می‌کشد و اجازه نمی‌دهد خودت را دست‌کم بگیری. در جهان فیلم، نترسیدن به‌معنای نفی خطر نیست؛ بلکه پذیرش آن و زندگی در لبه تیغ است. شخصیت‌ها می‌دانند که مسابقه سرعت، بازی با مرگ است، اما همین نزدیکی به مرگ است که شدت زندگی را افزایش می‌دهد.

هانت می‌گوید، کسانی‌که به مرگ نزدیک‌ترند، «بیشتر حس زنده‌بودن» دارند؛ چون در وضعیت‌هایی قرار می‌گیرند که هر ثانیه آن می‌تواند آخرین باشد. این فلسفه می‌گوید: انسان تا زمانی زنده است که از ترس عبور کند؛ چون ترس نه‌تنها سرعت را می‌گیرد، بلکه هویت را هم منجمد می‌کند. آدم‌هایی‌که فرمان را از ترس پس می‌گیرند، شتاب می‌گیرند؛ نه‌فقط در مسیر مسابقه، بلکه در مسیر شکل‌دادن به خویشتن. در پایان، این دو شخصیت هرکدام راه خود را می‌روند، اما احترام متقابل‌شان به اوج می‌رسد.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
پربازدیدترین
آخرین اخبار