| کد مطلب: ۵۶۷۸۰

بیژن عبدالکریمی: فلسفه در دانشگاه ایرانی، خودآگاه نیست

فلسفه دانشگاهی ما همچون همه دیگر رشته‌های علوم انسانی در دانشگاه‌های ایران، تاکنون نتوانسته است خودِ همین وضعیت شبه‌مدرن بودن جامعه را مورد تأمل قرار داده است.

بیژن عبدالکریمی: فلسفه در دانشگاه ایرانی، خودآگاه نیست

به گزارش هم‌میهن آنلاین، بیژن عبدالکریمی در خبرگزاری مهر نوشت: 

اندیشیدن به وضعیت فلسفه دانشگاهی در ایران نمی‌تواند مستقل از اندیشیدن به وضعیت کلی نهاد مدرنِ دانشگاه در جوامع شبه‌مدرنی چون ایران باشد. در حال حاضر، ما یک جامعه شبه‌مدرن هستیم. مرادم از جامعه شبه‌مدرن جامعه‌ای است که نهادهای مدرن که در جوامع مدرن غربی تاریخ و ریشه‌های تاریخی خاص خود را دارند، وارد جوامع غیر غربی گردیده‌اند. لیکن این نهادها، به دلیل فقدان ریشه‌های تاریخی خاص خود، نمی‌توانند از همان نقش و کارکردی برخوردار باشند که در جوامعِ خاستگاهشان برخوردارند.

دانشگاه شبه‌مدرن در ایران اصالت تاریخی ندارد

لذا به همان علل و دلایل که اکثر قریب به اتفاق نهادهای مدرن، همچون مطبوعات، حزب یا پارلمان نمی‌توانند نقش اصلی خود را در جوامع شبه‌مدرن ایفا کنند، نهاد دانشگاه نیز در جوامعی همچون جامعه ما نمی‌تواند همان نقش و کارکردی را ایفا کند که در کشورهای مدرن غربی از آن برخوردار است. البته این مسئله‌ای سیاسی و مربوط به جامعه ایران نبوده، بلکه مسئله‌ای جهانی و تمدنی و مربوط به بخش اعظم جهان و همه جوامع خاورمیانه‌ای و بسیاری از کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتین است.

بنابراین، برهوت شبه‌مدرن بودن، بی‌ریشگی و فقدان اصالت تاریخی نهادهای مدرن در جوامع غیرغربی نه مسئله‌ای صرفاً سیاسی و جامعه‌شناختی بلکه امری متافیزیکی، تمدنی و جهانی است. لذا وضعیت آموزش فلسفه در دانشگاه‌های ما نیز تابع وضعیت کلیِ همه شبه‌دانشگاه‌ها در جوامع شبه‌مدرن است؛ بدین معنا که گروه‌های آموزشی فلسفه ما عمدتاً و در نگاهی بسیار کلی و صرف‌نظر از ظهور تک‌چهره‌هایی بسیار استثنایی، بخشی از یک فعالیت اداری و بوروکراتیک برای صدور مدرک هستند و این روند به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند با مسائل ایران ارتباط برقرار کرده، بر تقدیر حیات اجتماعی و تاریخی ما از اثرگذاری عمیق برخوردار باشد.

چرا کوشش فکری بزرگان هم شکست می‌خورد؟

البته کوشش‌های نظری بزرگانی چون سیداحمد فردید، رضا داوری اردکانی، علی شریعتی، داریوش شایگان و عبدالکریم سروش را در این میان باید جزو استثنائات برشمرد چرا که اولاً، حرکت فکری آنان با روند عمومی فلسفه دانشگاهی بسیار فاصله دارد؛ ثانیاً حرکت و تفکر آنان از جانب بخش اعظم گروه‌های آموزشی فلسفه در دانشگاه‌های ما نه فهم شد و نه دنبال گردید؛ ثالثاً، علی‌رغم عمق و اصالت اندیشه‌های آنان، فاصله عظیمی میان آرا و نظرات آن‌ها با فرهنگ عمومی جامعه، تفکر مدیران و سیاستمداران و حتی اندیشه‌های روشنفکران و دانشگاهیان وجود دارد. بنابراین، اندیشه‌های این افراد نیز، لااقل تا زمان حاضر، علی‌رغم برخی تأثیرهای گسترده زودگذر، نتوانسته است بر روند حیات سیاسی و اجتماعی ما، تأثیری عمیق و بنیادین گذارد تا آنجا که جامعه ما بتواند در برهوت توسعه‌نایافتگی و شبه‌مدرن بودن راهی برای برون‌شد پیدا کند.

به بیان دیگر، علی‌رغم اذعان به سترگ بودن کوشش‌های این شخصیت‌های استثنایی، ما هنوز نتوانسته‌ایم به واسطه اندیشه‌ها و ایده‌های آنان به صورتبندی دقیقی از برهوت شبه‌مدرن بودن خویش و افقی برای برون‌شد از وضعیت تاریخی خود نائل آییم.

به هر تقدیر، نکته اصلی این است که فلسفه دانشگاهی ما همچون همه دیگر رشته‌های علوم انسانی در دانشگاه‌های ایران، تاکنون نتوانسته است خودِ همین وضعیت شبه‌مدرن بودن جامعه را مورد تأمل قرار داده، به فهم و صورتبندی راستینی از این وضعیت نائل آید. به عبارت دیگر، فلسفه دانشگاهی در ایران، همچون بخش وسیعی از جامعه ما نسبت به وضعیت تاریخی خودش خودآگاه نیست و در جهت نیل به این خودآگاهی تاریخی کمتر کوشیده است.

 

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه سیاست
آخرین اخبار