| کد مطلب: ۴۱۱

انقلاب به وقت عاشورا

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

انقلاب به وقت عاشورا

بررسی سه تفسیر متفاوت انقلابی از واقعه عاشورا در ایران پیشاانقلاب

با پیروزی انقلاب1357، موجی از تحلیل ها درباره چرایی وقوع آن ابراز شد. یکی از این رهیافت‌ها، تحلیل فرهنگی است که در آن بر نقش فرهنگ اسلامی و شیعی در جان‌بخشی به اعتراض‌های عمومی و ساماندهی بسیج توده‌‌ای تاکید و انقلاب1357، انقلابی معنوی دانسته می‌شود. برای نمونه، میشل فوکو وقایع ایران را تجربه‌‌ای متفاوت از انقلاب‌های پیشین و نقطه‌تلاقی «انقلاب» و «معنویت» دانست و تاکید کرد که در ایران برخلاف سخن مارکس، نه‌تنها مذهب، افیون توده‌‌ها نبوده، بلکه بدل به «روح یک جهان بی‌‌روح» شده است. برخی دیگر از تحلیل‌گران نظیر کریستیان برومبرژه، ژان پیر دیگارد و الیویه روآ نیز به این مهم پرداختند که چگونه فرهنگ عاشورایی شایع در میان مردم، وحدتی روحی به آنها بخشیده و حتی کنش انقلابی را براساس پیروی از الگوها و مناسک برگزاری مراسم محرم شکل داده است. جامع‌‌ترین تحلیل در این زمینه را البته لیلی عشقی، در کتاب «زمانی غیر زمان‌ها» ارائه داد. عشقی، انقلاب ایران را تجلی پیوند سه‌بعد عرفانی تشیع، مذهب عامه (عشق به ائمه و رابطه با کربلا) و مساله موجودیت ملی دانست و با اشاره به پیرنگ کربلایی باورهای مردم ایران، معتقد بود ماخذ و مرجع انقلاب ایران، غزوات پیامبر نبود، بلکه کربلا بود؛ کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا. گویی انقلاب نزد مردم ایران، تکرار کربلا و چونان گرفتن انتقامی تاریخی از تمام ظالمان جهان در همه زمان‌هاست.

سابقه تاریخی تفسیر عاشورا

با چنین مقدمه‌‌ای و با شرط پذیرفتن گزاره‌‌های موردنظر رهیافت فرهنگی، اینک این پرسش پیش می‌‌آید که چرا با وجود قدمت هزاروچهارصد ساله عاشورا، اتفاقی مشابه انقلاب1357 با بن‌مایه‌‌های فرهنگ اسلامی، پیش از آن رخ نداد؟ بعید نیست که پاسخ اولیه به این پرسش این باشد که اینگونه نیست و در برخی از قیام‌ها و حکومت‌ها نظیر علویان طبرستان، آل‌بویه و سربداران نشانه‌‌هایی معنادار از تأسی به فرهنگ عاشورایی در میان بانیان این خیزش‌ها دیده می‌شود. با این همه، واقع امر آن است که در حرکت‌های ذکرشده، آنچه بیش‌ازپیش اهمیت پیدا می‌کند، اظهار ارادت عملی عاملان این حرکت‌ها به ائمه و بزرگداشت و برگزاری مراسم مذهبی ویژه شیعیان نظیر مراسم محرم و عید غدیر خم بوده است و در زمینه خلق تفسیری نوین از چیستی و چرایی واقعه کربلا، کمتر از دایره کلیات خروج شده است و بیشتر بر لزوم برگزاری عزاداری و اهمیت سوگ و مویه در مظلومیت امام حسین (ع) و یارانش تاکید می‌شود. البته گاه در همین دوران و بنا به مقتضیات سیاسی، نوع رابطه حاکمان و فقها و میزان تسلط حکومت بر امورات مذهبی، تفاسیری جدید نیز بیان شده است. برای نمونه در دوره آل‌بویه که حکومتی موافق با شیعه بر مصدر امور بود، کسانی چون شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی این رای را ابراز داشتند که امام، برای تشکیل حکومت قیام کرد. سید بن طاووس اما در شرایط بغرنج حکومت عباسی، چاره‌‌ای جز این نداشت که به تالیف «لهوف» بپردازد و مصیبت‌نامه بنویسد. چنین وضعیتی حتی در دوران صفویه نیز دیده می‌شود و اگرچه حکومت خود بانی برگزاری مراسم محرم است، مذهب رسمی کشور را شیعه انتخاب کرده و علمای مذهبی در آن جایگاهی ویژه دارند، اما تفسیری سیاسی از عاشورا دیده نمی‌شود و اصلی‌‌ترین وظیفه شیعه گریه بر مصیبت عاشوراست. چنین وضعیتی در دوران قاجار نیز دیده می‌شود و اگرچه از دوره صفویه تا انقلاب‌مشروطه قدرت سیاسی و اجتماعی نهاد دین و روحانیت افزایش می‌‌یابد، اما تفسیر سیاسی از واقعه عاشورا جایگاهی در میان محبان حسین پیدا نمی‌کند و غلبه با مصیبت‌نامه‌‌ها و در بعدی دیگر گفتمان‌های حماسی اسطوره‌‌ای است. برای نمونه، در انقلاب مشروطه، اثر چندانی از تاثیرگذاری فرهنگ عاشورایی در انقلابی‌ها دیده نمی‌شود. چنین وضعیتی آشکارا با آنچه در انقلاب 1357 تجربه می‌شود، متفاوت است و توجیه چرایی این تفاوت، پاسخی ویژه می‌‌طلبد. برای پاسخ به این پرسش، البته توجه به علل و عوامل فراوانی لازم است، اما یکی از این علل را باید در شکل‌گیری گفتمان‌های جدید سیاسی و انقلابی در جامعه ایران در دو دهه 40 و 50 دانست.

گفتمان‌های انقلابی و تفاسیر عاشورایی

در آغاز دهه40 به‌خصوص پس از 15 خردادماه 1342، گفتمان اسلام سیاسی در میان بخش‌هایی از جامعه ایرانی مقبولیت پیدا کرد و طبق آن به اسلام به‌عنوان راه‌حل برون‌رفت از بحران‌های موجود نگریسته شد. طبق این گفتمان، اسلام دینی صرفا فردی و حتی اجتماعی نیست، بلکه دینی سیاسی است و در زمینه حکمرانی نیز دعاوی صریح دارد. نظریه حکومت اسلامی امام خمینی(ره) نیز در همین زمینه قابل توجه است. در چنین فضایی، تاریخ اسلام با عینک سیاست و تضاد نیروهای حق و باطل نگریسته شد و در میان وقایع تاریخی به‌خصوص عاشورا به لحاظ وضوح و عینیتی که در آن درباره برخورد نیروها وجود دارد، بدل به انتخاب اول تحلیل‌گران شد؛ به‌نحوی که در فاصله سال‌های 1347 تا 1357 موجی از تفسیرها درباره «قیام عاشورا»، اهداف و نتایج آن و لزوم تبعیت از آرمان‌های آن در زیست اکنونی منتشر شد. اگرچه همه این تفاسیر را نمی‌توان در چارچوب گفتمان اسلام سیاسی خلاصه کرد، اما نمی‌توان از این نکته نیز غافل شد که مشخص است نویسندگان این آثار خود را در فضایی یافته‌‌اند که گویی باید با واقعه عاشورا تعیین‌تکلیف کنند و نسبت خود و جامعه معاصرشان را با آن بیابند. فراگیری این فضا و گفتمان در جامعه ایرانی در این دودهه چنان است که حتی خسرو گلسرخی که خود را «مارکسیست ـ لنینیست» می‌دانست، در دادگاه محاکمه، وضعیت خود را در برابر حکومت پهلوی با موقعیت «مولاحسین» مقایسه می‌کند.

تفاسیر جدید در برابر تفسیرهای سنتی

در میان تفاسیر جدیدی که در دهه منتهی به انقلاب مطرح شدند، سه تفسیر بیش از سایر تفاسیر محل بحث شدند. صالحی نجف‌آبادی، شریعتی و مطهری نمایندگان بارز این سه تفسیر هستند. وجه مشترک این سه تفسیر را می‌توان مخالفت آنها با تفاسیر سنتی دانست. در تفاسیر سنتی، حسین امام مظلومی است که خشونتی ناروا بر او تحمیل می‌شود. امام در این روایت، بدون قصد سیاسی برای تصاحب حکومت یا قیام علیه دستگاه جور، تنها از بیعت پرهیز کرده و در کنار آن به ارشاد حاکمان نیز پرداخته است، اما سیر وقایع به‌نحوی پیش رفته که به‌رغم رغبت ایشان به ترک مخاصمه و ترک کربلا، به شهادت ایشان انجامیده است. در برخی دیگر از تفاسیر سنتی، امام چون صاحب علم لدنی است از تقدیر مقدر خود حتی با جزئیات آگاهی دارد. قائلان به این نظریه معتقدند پیامبر اسلام(ص) نیز از آنچه بر حسین(ع) می‌رود، آگاهی داده است. چنین تفاسیری گاه با این برداشت متاثر از مسیحیت تقویت می‌شود که امام حسین(ع) خود را فدا کرد تا شفیع گناهان امت مسلمان باشد. شاید بتوان عمده این تفاسیر سنتی را که به‌خصوص علمای سنتی به آن اعتقاد داشتند و واعظان و مداحان در مجالس عزای حسینی به آن متوسل می‌شدند، در نظریه «تعبد به شهادت» که سید بن طاووس در «لهوف» آن را صورتبندی کرد، خلاصه کرد؛ هرچند کثرت نگرش‌های سنتی به عاشورا بسیار فراوان‌تر از این قرینه‌سازی است. در ادامه به سه اثر مهم پیشاانقلابی پرداخته می‌شود.

«شهید جاوید» نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی

نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی در سال 1348 کتابی با نام «شهید جاوید» منتشر کرد که محتوای آن به‌شدت جنجال‌آفرین شد و به تعبیر نویسنده، بیش از 40ردیه بر آن نوشته شد. مهم‌ترین واکنش منفی از جانب جریان سنتی و غیرسیاسی حاکم بر حوزه نوشته شد و برای نمونه آیت‌‌الله گلپایگانی نسبت به مطالب کتاب اعتراض داشت. در مقابل اما روحانیون انقلابی نظیر آیت‌‌الله منتظری بر کتاب مقدمه نوشتند. بحث اصلی «شهید جاوید» در ادامه بحث شیخ مفید، شیخ طوسی و سید مرتضی این است که هدف قیام امام از ابتدا به‌خصوص پس از دعوت مردم کوفه، تشکیل حکومت اسلامی بوده اما این مهم به دلیل پاره‌‌ای حوادث نظیر عهدشکنی کوفیان که امام نیز نسبت به آنها اطلاع قبلی نداشت، محقق نشد و درنهایت زمانی که حضرت ناگزیر از انتخاب میان بیعت و شهادت شد، او ضمن تلاش برای پرهیز از جنگ، شهادت را برگزید. صالحی موضع خود را در برابر دو موضع شایع درباره عاشورا قرار می‌دهد: نخست در برابر دیدگاهی در میان اهل‌سنت که قیام را نسنجیده و بدون درنظر گرفتن محاسبات دقیق تلقی می‌کردند و دوم در برابر برخی از اهل‌شیعه که معتقد بودند قیام امام را نباید با محاسبات عقلانی و فقهی رایج سنجید زیرا امام در راستای اجرای فرامین غیبی الهی دست به این عمل زد و بنابراین عمل او برای انسان‌های معمولی قابل درک نیست. صالحی برخلاف چنین تحلیل‌هایی دست به تحلیلی تاریخی- عقلانی از قیام عاشورا می‌زند و معتقد است، امام در درجه اول در پی پیروزی نظامی و تشکیل حکومت اسلامی و در درجه دوم دنبال صلح شرافتمندانه بود و شهادت گزینه مطلوب ایشان نبود، اما در درجه سوم آن را بر ذلت ترجیح داد. از نظر صالحی، آنچه در اسلام واجب دینی قلمداد می‌شود، نه «شهادت» بلکه «جهاد» است که خود ممکن است به پیروزی یا شهادت بینجامد. بنابراین از نظر صالحی، نظریه «قیام به انگیزه شهادت» که کسانی چون سید مرتضی بحرانی و سید بن طاووس به آن تمسک جسته و در زمره محبوب‌ترین تفاسیر از عاشوراست یا تمام تفاسیری که امام را فردی شهادت‌طلب می‌دانند که گویی شهادت را طریق نیل به قرب‌ الهی می‌کند، صحیح نیستند زیرا به‌نظر صالحی «شهادت مرگی است که بر شهید تحمیل می‌شود.»

«حسین وارث آدم» علی شریعتی

شریعتی در مقام مهم‌ترین ایدئولوگ اسلامی در دهه50 نمی‌توانست از تفسیر واقعه عاشورا حذر کند؛ چه بنیاد اسلام‌شناسی او، تقابل تشیع علوی و تشیع صفوی بود و ازقضا ازجمله نقدهایی که شریعتی بر صفویان داشت، یکی نیز تحریف پیام رهایی‌بخش این نهضت بود. در کتاب «حسین وارث آدم» که مجموعه هشت سخنرانی شریعتی در سال‌های 1349 و 1350 است و در برخی دیگر از سخنرانی‌ها، ایده‌‌های بنیادی شریعتی درباره عاشورا آمده است. شریعتی با الهام از فلسفه تاریخ مارکسیستی، واقعه کربلا را چکیده همه نبردهای تاریخ بین طبقات استعمارگر و استثمارشده می‌داند و قیام حسین را شورشی بر سه‌گانه زروزور و تزویر معرفی می‌کند. از نظر شریعتی، در فرهنگ شیعه، شهادت مرگ تحمیلی یا وسیله نیست، بلکه خود هدفی والا و مرگی دلخواهانه است که انسان مجاهد با شعور و منطق بالای خود انتخاب می‌کند تا با آن از یکسو اگر نمی‌تواند دشمن را مغلوب کند، لااقل محکوم و رسوا کند و از سوی دیگر به جامعه تکانی بدهد و مردم را به احیای ارزش‌های فراموش‌شده اسلام حقیقی ترغیب کند. از همین منظر است که فراتر از «شهادت» که امام بدون برخورداری از علم غیب بلکه براساس معادلات سیاسی، بینش صحیح و احساس مسئولیت تاریخی آن را به درستی اجرا کرد، مرحله بعدی این نبرد تاریخی، نیازمند شخصیتی چون زینب است که رسالت شهدای کربلا را برای تاریخ بازگوید تا کربلا در زمان و مکانی خاص محصور نماند. اینک اما وظیفه مخاطبان این واقعه آن است که جایگاه خود را در مختصات تاریخ و در جبهه نبرد حق علیه باطل بیابند زیرا «آنها که رفتند، کاری حسینی کردند و آنها که ماندند، باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدی‌اند.»

«حماسه حسینی» مرتضی مطهری

مطهری خود در آغاز از دعوت‌کنندگان شریعتی به حسینیه‌ارشاد برای ایراد سخنرانی بود، اما بعدها با افکار شریعتی زاویه گسترده‌‌ای پیدا کرد. ازجمله بزنگاه‌های این اختلاف یکی نیز سخنرانی‌های شریعتی درباره عاشورا بود که مطهری آنها را به‌واسطه برخورداری از فلسفه تاریخی ذکرشده، «روضه مارکسیستی» می‌‌نامید. از نظر مطهری، امام حسین این کتاب، تفاوتی با آنچه روضه‌خوان‌ها می‌گویند، ندارد زیرا چنین حسینی نقشی در تاریخ ندارد. مطهری حتی حسین مورد نظر روضه‌خوان‌ها را برتر از حسین مدنظر شریعتی می‌داند زیرا آن حسین لااقل گریه و مویه‌‌ای را توشه آخرت مومنان می‌کند، اما از نظر شریعتی حتی همان روضه و سوگواری نیز تنها، ابزاری است که حاکمان برای انحراف طبقه مستضعف از پیام واقعی عاشورا جعل کرده‌اند. در کنار نقد به شریعتی، مطهری خود در مجموعه‌سخنرانی‌هایی که بعدتر با نام «حماسه حسینی» منتشر شد، تفسیر خویش از واقعه عاشورا را به دست می‌دهد. مطهری متاثر از «لولو و مرجان»، نوشته میرزا حسین نوری، تحریف‌های رایج در روضه‌خوانی‌های سنتی را ذکر و نقد می‌کند و اغراض دشمنان، تمایل به اسطوره‌سازی و تحریک احساسات مردم را علت اصلی این معضل می‌داند. در تحلیل مطهری، نهضت حسینی، نهضتی چندماهیتی است و سه عامل در شکل‌گیری آن نقشی عمده داشته‌اند: تقاضای بیعت تحمیلی از جانب یزید، دعوت مردم کوفه از امام و مهم‌تر از همه، توجه ویژه امام به اقامه فریضه امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر. اینجاست که اختلافات مطهری با صالحی نجف‌آبادی نیز روشن می‌شود. از نظر صالحی، دعوت کوفیان مهم‌ترین عامل قیام است، اما مطهری معتقد است اگر مهم‌ترین محرک امام این بود، او باید پس از منتفی‌شدن حمایت کوفیان، دست از حرکت برمی‌داشت؛ حال آنکه ازقضا خطبه‌‌های امام پس از این امر، شدت پیدا می‌کند که نشانگر غلبه منطق شهادت و فداکاری بر کنش امام است. در زمینه عزم امام برای تسخیر قدرت سیاسی نیز مطهری به نامه امام به محمد حنیفه استناد می‌کند که در آن امام ضمن بری‌دانستن خود از جاه‌طلبی و مقام‌طلبی، قیام خود را قیامی اصلاح‌طلبانه برای «اصلاح امت» و «امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر» می‌نامد. بنابراین مطهری هدف اصلی امام را «امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر» در بستری مسالمت‌آمیز می‌داند؛ هرچند درنهایت تحلیل او نیز نظیر دو تحلیل دیگر، اثراتی سیاسی در مخالفت با حکومت وقت در پی دارد.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
پربازدیدترین
آخرین اخبار