| کد مطلب: ۱۷۵۹۵

راهی جز طبقه متوسط نیست

راهی جز طبقه متوسط نیست

محمدجواد غلامرضاکاشی، استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه در نشست علمی «آسیب‌شناسی مشارکت سیاسی در ایران» گفت: «بعد از انقلاب ما یک وضعیت سه‌پاره داریم که هر کدام از این پاره‌ها صدا ادعاهای خودشان را دارند؛ البته داشته‌ها، حفره‌ها و بحران‌های خودشان را هم دارند. یکی از این سه صدا، صدای «اصل نظام» است. «اصل نظام» یک «رژیم حقیقت» دارد و به اعتبار نظام ارزش‌های همبسته‌ساز آن می‌تواند یک اقلیت قدرتمند بسازد. اما معضلش این است که نمی‌تواند صدای تام و تمام باشد. قدرت این را ندارد اجماع کلی بیافریند. یک صدای دیگر طبقه متوسط تحصیل‌کرده شهری است که لزوماً نظام ارزشی چندان مستحکم و همبسته‌سازی ندارد اما اجمالاً می‌توانیم بگوییم رفاه، آزادی و تکثر فرهنگی می‌خواهد. پاره سومی هم وجود دارد که مردم هستند که اساساً سیاسی نیستند و زندگی روزمره رفاه و امن می‌خواهند.»

این استاد دانشگاه همچنین گفت: «مشکل نظام این است که وقتی می‌خواهد قدرتمند شود، نمی‌تواند با طبقه متوسط ائتلاف کند و چندان هم قادر نیست در سیاست‌های خود یک وضعیت متعارف و قابل قبول برای مردم فراهم کند. سال ۷۶ طبقه متوسط شهری بسیار قدرتمند در صحنه حاضر شد و به جای «اصل نظام» می‌خواست تمامیت را به خودش اختصاص بدهد؛ بنابراین یک جنگ هویتی میان این طبقه و نیروها و نهادهای مرکزی نظام راه افتاد. حاصل این نزاع شکست هر دو بود. با انتخاب احمدی‌نژاد روشنفکران و بازیگران طبقه متوسط فهمیدند که قادر به نمایندگی تام و تمام مردم نیستند. نظام هم که این نکته را در همان سال ۷۶ فهمیده بود. طبقه متوسط موقتاً در لاک خود فرورفت و نظام پروژه پیشبرد ارزش‌های انقلابی را به جای داخل در سطح منطقه درپیش گرفت  و در دوره احمدی‌نژاد فرض بر این بود که ما می‌خواهیم یک شکوه ملی برانگیزیم و یکی از قدرت‌های جهان شویم. این وسط طبقه متوسط شکست خورد و توده مردم هم هر روز دچار بحران معاش و رفاه شدند. چون خواست‌ها بیش از حد شده بود، دیگر پول کافی هم نبود.»

او ادامه داد: «توده مردم که رفاه می‌خواهند، لزوماً دنبال هیچ‌یک از ارزش‌های دولایه دیگر یعنی  ارزش انقلابی مرکز قدرت یا ارزش‌های دموکراتیک طبقه متوسط نیستند،. مسئله این است که وقتی نظام برنامه خودش را پیش می‌برد، دچار بحران مشروعیت می‌شود و با ناآرامی‌های گسترده مردم مواجه می‌شود. شدت و گستره این ناآرامی‌ها هر روز بیشتر و بیشتر می‌شود. ناآرامی‌هایی که شدیداً وضعیت نظام را دچار زلزله می‌کند. البته این ناآرامی‌ها هم قادر نیست به یک جنبش انقلابی تبدیل شود زیرا مردم هم مثل طبقه متوسط قادر به تبدیل شدن به یک کل نیستند.

در این میان نظام چیزی کم دارد و آن طبقه‌ای است که می‌توانست میان موجودیتش و مردم وساطت کند. کاری که تنها از عهده طبقه متوسط برمی‌آید. نظامی که دچار بحران مشروعیت شود، برای بیرون بردن خودش از این بحران، یک دری باز می‌کند که طبقه متوسط بیاید. سال ۹۲ طبقه متوسط احساس تحقیر و بغض می‌کرد و برایش بسیار سنگین بود که در انتخابات شرکت کند؛ ولی راه به جایی هم نداشت. بنابراین در انتخابات یک اجماع نسبی به وجود می‌آید و دولتی روی کار می‌آید که با کاهش تنش‌های خارجی و اصلاح نظام مدیریتی کمی اوضاع اقتصادی بهتر می‌شود، بحران رفاه طبقات مختلف مردمی کمی التیام پیدا می‌کند، فضاهای فرهنگی طبقه متوسط گشوده‌تر می‌شود، وضع دانشگاه‌ها یک کمی بهتر می‌شود اما دوباره مرکز نظام برای حفظ سیادت و سیطره خود به مقاومت‌هایی در مقابل رویکردها و سیاست‌های دولت می‌پردازد و بعد از آن دولت نیز کار چندانی از پیش نمی‌برد بنابراین از ابتدای سال ۱۴۰۰ بستن دوباره پنجره و خارج کردن نمایندگان طبقه متوسط آغاز می‌شود.»

کاشی افزود: «طبقه متوسط نه زورش می‌رسد توده مردم را در حد گسترده بسیج کند تا مثلاً پروژه را به یک پروژه انقلابی تبدیل کند و نه زورش به خود نظام می‌رسد که آن را وادار به عقب‌نشینی و اصلاحات بنیادی کند. اما این اهمیت را دارد که به‌عنوان یک میانجی بین نظام و توده مردم نقش‌آفرینی کند و از تشدید بحران‌ها جلوگیری نماید؛ تنها طبقه‌ای است که قدرت بیانگری سیاسی دارد و می‌تواند بازتولید مشروعیت کند. مردم هم بدون طبقه متوسط نمی‌توانند قدرت عظیمی ایجاد کنند؛ صداهای متکثر هستند و هیچ‌کدام هم فعلیت سیاسی ندارند. مدام در عرضه سیاست را باز می‌کنند و می‌بندند و ما فعلاً راهی جز همین مسیر نداریم.»

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی