جنگ با رنگ پاک نمیشود
همانطور که در روزهای انقلاب میگفتند «ننگ با رنگ پاک نمیشود»؛ امروز هم «جنگ با رنگ پاک نمیشود».
همانطور که در روزهای انقلاب میگفتند «ننگ با رنگ پاک نمیشود»؛ امروز هم «جنگ با رنگ پاک نمیشود».
دیروز دومین معاون رئیسجمهور نیز با گذشت حدود هشتماه از عمر دولت چهاردهم برکنار شد. برکناری اول، مربوط به محمدجواد ظریف، معاون راهبردی رئیسجمهور بود و برکناری دوم، به نام شهرام دبیری، معاون پارلمانی رئیسجمهور، رقم خورد. اما میان این دو معاون رئیسجمهور و آنچه از سر گذراندند، فاصلهای است در حد فرش و عرش. تفاوت رفتار و پایگاه و کنش ظریف و دبیری چنان است که آنها را میتوان نمادها و نمایندگان دو نحله و گرایش متمایز و متعارض درون دولت چهاردهم تصویر و تفسیر کرد و از «ظریفها» و «دبیریها» سخن گفت.
برخلاف آنان که میگویند بین اوباما و بایدن و ترامپ فرقی نیست؛ باید گفت بین پوتین و شیجینپینگ و مودی و نتانیاهو و ترامپ و بنسلمان و اردوغان فرقی نیست. همه اهل قدرتنماییاند. همه دلباخته نمایشاند. همه راستهایی افراطیاند. همه کشور خود و حکومت خود را «اول» میدانند و در حدوحدود توان و قدرت خود، آن را «اول» میخواهند.
برخلاف همه شعارها و توهمگراییهایی که شاهدش هستیم؛ اگر بخواهیم با نگاهی توهمزدایانه و واقعبینانه به موضوع نگاه کنیم، به نظر میرسد الان سیاست داخلی ایران کاملاً متاثر از مناسبات خارجی است و روزبهروز هم دایره تاثیرگذاری نیروهای داخلی بر مناسبات داخلی کاهش مییابد.
برجام و تلگرام که مهمترین دستاورد دولت اول حسن روحانی بود، همچنان مهمترین مسئله پیش روی دولت پزشکیان است. دو مسئلهای که یکسوی آنها، اقلیتی است برخوردار از منافع نامحدود از تداوم وضع موجود؛ و سوی دیگر، اکثریتی خواستار خروج از این وضعیت و بازگشت به شرایطی که قبل از اردیبهشت ۱۳۹۷ بود. در این مواجهه فرسایشی و دشوار، هیچ میانبر و راه آسانی هم وجود ندارد.
علیه زلنسکی نوشتن و او را تمسخر کردن و آئینه عبرت خواندن آسان است. ترامپیستهای آمریکایی و ایرانی و نیز روسوفیلهای پوتینی را نیز خوش میآید. اما منتقد و سیاستورز منصف، پیش از قضاوت از خود میپرسد اگر سهسال قبل جای زلنسکی بودم و با دشمنی غدار و مکار و با لشکر گران آن مواجه میشدم، چه میکردم؟ آیا از جامعه بینالمللی کمک نمیخواستم؟ آیا به ناتو و آمریکا امید نمیبستم؟ آیا ملت خود را به این امید، نوید نمیدادم و در جهت متحد ساختن آنان برنمیآمدم؟
به نظر میرسد مجموعه عملکردهای ششماه گذشته به صورتی بوده که دستکم در سه حوزه، جایگاه وزارت امورخارجه در حال تخفیف و تضعیف است. به نظر میرسد وزیر امورخارجه نیاز به توصیه جدی برای «مراقبت» دارد و پیش از هر گامی در جهت هر معامله یا مذاکرهای، جا دارد رفتارهای شتابزده و نمایشی و گفتارهای شعاری و فاقد پشتوانه واقعگرایانه از سوی سکاندار دستگاه دیپلماسی کنار گذاشته شود...
«روزنهگشایی» چه در سطح داخلی و چه در سطح خارجی، راهبردی است که میکوشد از کمترین فرصتها، محدودترین امکانات و اندک تریبونهای باقیمانده «برای ایران» سود جوید و سخن گوید و روزن و راهی بگشاید. در چارچوب این راهبرد، ظریف در میانه زمستان سخت ۱۴۰۳ و در نخستین روزهای دولت جدید ترامپ، یکی از ظرفیتهای معدود و محدود موجود برای ایران در سطح جهانی است.
در چنین شرایط و با این سابقه تاریخی، عجیب است که وقتی همایشی با عنوان «وفاقملی» برگزار میشود و تقریباً همه طیفهای سیاسی و فکری را که میتوان رویکرد آنها را ذیل منافعملی و «مسئله ایران» تعریف کرد، گرد میآورد تا حلقه گمشده روندهای سیاسی-اجرایی همه این سالها را به بحث گذارند؛ از هر طرف سروصدا برمیخیزد که چرا چنین همایشی برپا کردهاید؟ در پی چه هستید؟ خروجی آن چه خواهد بود؟ مگر اصلاحات، اعتدال، سازندگی و مهرورزی چه بود و چه کرد که حال، تابلوی وفاق برافراشتهاید و در پی تئوریپردازی و گفتوگو درباره آن هستید؟ بی آنکه یاد آورند هریک از دولتها که آمدهاند و شعاری که طرح کردهاند و در جهت آن گام برداشتهاند، خوب یا بد، کم یا زیاد، در وضعیت امروز ایران و حتی ذهن و ضمیر ایرانیان امروز موثر بودهاند.
پرسش امروز سیاست داخلی ایران این است که از پس تجربه دورانها و دولتهای مختلف و متمایز، آیا «وفاق» چنان که مسعود پزشکیان میگوید، میتواند این نقش «میانجی نهادی» را ایفا کند؟ نهادی که هم جریانها و نیروهای متفاوت سیاسی و اجتماعی، آن را در چنین موقعیتی بپذیرند و هم در ساختار دوگانه قدرت در ایران، نقش میانجی را ایفا کند و دو رکن «جمهوریت» و «اسلامیت» (ولایت) و نهادها و نیروهای منبعث از هریک را در مسیر حل «مسئله ایران» و «برای ایران» همراه سازد و بیراهه طیشده و پرهزینه و بیفایده «چنددولتی» و «بیدولتی» را به راه راست «تکدولتی» اندازد. چنین است که مسئولیت و اهمیت راهبرد پیش روی پزشکیان، حتی فراتر از پر کردن جای خالی هاشمی است...