یادگاری از طرف مجنون
درباره عکسی از بازدید معاون دادستان کل کشور

درباره عکسی از بازدید معاون دادستان کل کشور
عکاس خبرگزاری میزان وقتی برای برنامه بازدید معاون دادستان کل کشور از مرکز روانپزشکی و شیرخوارگاه آفیش شد، هرگز فکر نمیکرد با چنین صحنهای روبهرو شود. احتمالا با خودش خیال کرده به مرکز روانپزشکی میرود، جناب معاون از اتاقهای مختلف بازدید میکند، دستی سر شیرخوارهای میکشد، احتمالا در ادامه با روسای مرکز نشستی میگذارد و تمام. اما واقعیت این است که عکاسی قابل پیشبینی نیست و در لحظه اتفاق میافتد. درست مثل ماهیتاش که خود لحظه است. وقتی عکس را دیدم، خشکم زد. ابدا فکر نمیکردم چنین تصویری در بین عکسهای ملالآور بازدید پیدایش شود. روزی را تصور کنید که یک نفر در آسایشگاه بیماران اعصاب و روان به مجنون بودن خودش اعتراف کند و به اعتراف بسنده نکند و روی دیوار یادگاری بنویسد. به عکس دقت کنید روی دیوار پر است از جای مشت. مشتهایی که از روی عصبانیت بر دیوار کوبیده شده و استخوانهای دست روی صورت دیوار رد خودشان را جا گذاشتهاند. نمیدانم تا به حال روی دیوار یادگاری نوشتهاید یا نه. تا قبل از این عکس ،گمان میکردم یادگاری را در ایام خوشی مینویسند. وقتی که دست در دست دلبری داری و ایام خوشی گذراندی، روی دیواری توی دفتری یادگار آن روز و شب را مینویسی که اگر خودت هم ندیدی روزی روزگاری رهگذری از دیدنش دچار شعف شود. خنده گوشه لبش بنشیند و قند توی دلش آب شود. شاید حتی حسودی کند که حسادت در این یک مورد بلامانع است. حرف خودم نیست شیخ اجل گفته است: هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی/ الا بر آنکه دارد با دلبری وصالی. اما به عکس که نگاه میکنم به این فکر میکنم که مهران مرادی، چه روزهایی را در زندگی گذرانده که روی این دیوار یادگاری نوشته است.