جانت جور
درباره روز جهانی عکاس
درباره روز جهانی عکاس
آفتاب مرداد هر چه در چنته دارد محکم در مشتش گرفته و به صورتم میکوبد. سربالایی خیابان پاکستان را از کنار کنسولگری افغانستان بالا میآیم. افغانستانیهای مقیم مرکز جلوی کنسولگری مثل سیر و سرکه میجوشند. جلوی ساختمان کنسولگری چند ثانیهای میایستم و با یکی دو نفر خوشوبش میکنم. دلم طاقت نمیآورد، از روزی که ساختمان روزنامه عوض شده هر روز انبوه جمعیت مستأصل افغان را جلوی این ساختمان میبینم. دل به دریا میزنم تا بفهمم این شلوغی هرروزه برای چیست؟ سرم را میاندازم پایین و میروم داخل. یک آقایی جلوی گیت ایستاده، دستی به نشان تفتیش به بدنم میکشد. کوله عکاسی پشتم انداختهام اما انگار نه انگار. یک گیتی هست برای شماره گرفتن از باجهها. به آقای متصدی میگویم سلام صیب، جانتان جوره؟ میزند زیر خنده و میگوید: به خیرم. ایرانی اینجا چه کار دارد؟ میگویم عکاسم و برای روزنامه عکاسی میکنم. بیمعطلی میگوید روزت مبارک. گل از گلم میشکفد. کمی گپ میزنیم، درباره رد مرز و معضلات افغانهای مهاجر میپرسم و بیرون میزنم. میرسم روزنامه و سلامی و علیکی. یکی دو نفر از بچهها به طعنه روز عکاس را تبریک میگویند. سردبیر از راه میرسد و میگوید امروز عکسنوشت را خودم مینویسم تا نابودت کنم. با خنده و شوخی سر و ته قضیه را، هم میآورم. به روی خودم نمیآورم که از صبح چشمم به تلفن خشک شد بلکه یک نفر زنگ بزند. اصلا بیخیال زنگ یک نفر در گروه تلگرام پیام دهد و تبریک بگوید. کاری به این حرفها ندارم راستش را بخواهید خودم هم اعتقادی به این روزها ندارم اما در روز جهانی عکاس تبریک مامور کنسولگری افغانستان به جانم نشست. انشاءالله که هر جا هست به خیر باشد.
پینوشت: عکس پایین صفحه را یکی از عکسهای استیو مککوری از کابل انتخاب کردم بلکه خدا سفر به این کشور را نصیبم کند؛ انشاءالله.