| کد مطلب: ۴۵۱۲

شهریار شریف فلسفه

اسپینوزا آزادی را فضیلت شهروندی می‌دانست

اسپینوزا آزادی را فضیلت شهروندی می‌دانست

21 نوامبر 1677، بندیکت اسپینوزا، فیلسوف نامور هلندی در 44سالگی در لاهه چشم از جهان فرو بست و در صحن نیوکرک مسیحیان به خاک سپرده شد. او که از جوانی دچار بیماری سل بود، زندگی ساده و بی‌پیرایه‌ای داشت و بارها نیز جوایز و افتخارها و تدریس در دانشگاه‌های مشهور را رد کرد. سهم ارث خانوادگی‌ خویش را هم به خواهرش بخشید و با پیشه تراش عدسی روزگار گذراند. اسپینوزا در عمر کوتاهی که زیست، چندین رساله نوشت. مهم‌ترین آثار او را می‌توان «اخلاق»، «شرح اصول فلسفه دکارت» و
«رساله الهی ـ سیاسی» دانست که دو کتاب نخست را محسن جهانگیری در دهه‌های 60 و 80 خورشیدی به فارسی برگرداند و ترجمه «رساله الهی ـ سیاسی» نیز به‌همت علی فردوسی در سال 1396 در اختیار خوانندگان فارسی‌زبان قرار گرفت. دیگر متن اسپینوزا که عنوان و مضمونی سیاسی دارد و البته نگارش آن با مرگ او ناتمام ماند، «رساله سیاسی» است که ترجمه‌ای از آن در سال 1393 با قلم ایمان گنجی و پیمان غلامی به چاپ رسید. در اهمیت و مقام اسپینوزا همین بس که هگل معتقد بود: «شما یا پیرو اسپینوزا هستید یا اساساً فیلسوف نیستید» و راسل او را «شریف‌ترین و دوست‌داشتنی‌ترین فلاسفه بزرگ» می‌دانست. ژیل دلوز او را «شهریار فلسفه» می‌نامید و سیدجواد طباطبایی نیز مرثیه رودکی در سوگ شهید بلخی: «از شمار دو چشم یک تن کم، وز شمار خرد هزاران بیش» را درباره اسپینوزا صادق دانسته است.

یهودی تکفیرشده

او نخستین فیلسوف یهودی‌تبار عصر جدید اروپا بود، اما از طعن و تردید جامعه متعصب یهودی در امان نماند و چون تطمیع‌ناپذیر نمود و ترور او نیز نافرجام ماند، به‌صراحت تکفیر و از این جماعت، طرد شد: «ما دستور می‌دهیم که هیچ‌کسی، به‌طور شفاهی و کتبی، با او ارتباطی برقرار نکند، به او خدمتی نگزارد، با او در زیر یک سقف یا در یک چهاردیواری سکونت نکند و هیچ نوشته‌ای از او را نیز نخواند.» از این منظر، آنچه بر اسپینوزا رفت، شباهتی خاص پیدا می‌کند با اتهام بد‌دینی و آزاری که سقراط، عیسی مسیح و دیگر آزاداندیشان عقل‌پرست در برابر تطمیع و تهدید و تدلیس صاحبان زر و زور و تزویر متحمل شدند. راه اسپینوزا نیز اما جدا از راهی که باید از فیلسوف انتظار داشت، نبود. او نیز با قوت عقلی و ایمان روحی، روی از حقیقت بر نتافت و اگرچه در عمر کوتاه خود، مصائب فراوانی را به جان خرید، اما روح خود را به تحجر نفروخت. او اگرچه گاه این بخت را می‌یافت که در جوار حکومتی جمهوری‌مآب و حاکمانی متساهل بزید و بدین‌سان از تعصب و غضب تنگ‌نظران عبوس در امان باشد، اما هیچ‌گاه نیز اتهام‌پراکنی مخالفان را دستمایه جلوه‌گری نکرد و از نمد آن برای خود کلاهی نساخت. او دوستدار فلسفه و حقیقت بود و سایر جلوه‌گری‌های محبوب غالب آدمیان در مقایسه با آزادی بیان و آزادی اندیشه نزد او ارزش چندانی نداشتند: «اسپینوزا فیلسوف بود و هیچ رذیلتی را بالاتر از ریا و سالوس نمی‌دانست.»
به همین دلیل نیز هنگامی که او با دعوت رئیس فرهنگ هایدلبرگ برای تدریس فلسفه در آلمان با این شرط که از آزادی خود برای القای شبهه علیه «دیانت رسمی» استفاده نکند، مواجه شد، به‌‌آسانی انصراف خود را اعلام کرد و نوشت: «من هرگز علاقه‌ای به تدریس عمومی نداشته‌ام؛ وانگهی، نمی‌دانم در چه مقیاسی آزادی فلسفیدن برای من باید محدود شود تا به نظر نیاید که قصد برهم‌زدن نظم دیانت رسمی را داشته‌ام.» در ادامه نیز به نکته‌ای مهم‌تر اشاره کرد: «درواقع خاستگاه انشعاب دینی بیشتر از آنکه تعصب شدید مذهبی باشد، هواهای نفسانی گوناگون یا علاقه به مخالف‌خوانی‌هایی است که معنای همه کلمات را حتی آنگاه که بیان اندیشه‌ای راستین باشند، دگرگون و محکوم می‌کند.»

مدافع پرشور آزادی اندیشه

سیدجواد طباطبایی «رساله الهی ـ سیاسی» را که دربردارنده مهم‌ترین آرای نقادانه اسپینوزا درباره مبانی دیانت یهودی، نسبت دیانت و سیاست و لزوم دفاع از آزادی اندیشه فلسفی است، «بیانیه‌ای برای آزادی اندیشه فلسفی و انتقادی بی‌امان از خرافه و تعصب» دانسته است. این رساله که در سال 1665 تألیف شده بود، در سال 1670 بدون ذکر نام نویسنده به طبع رسید و خشم محافل محافظه‌کار مسیحی و یهودی را برانگیخت. کتاب از سوی مقامات دولتی، ممنوعه شناخته شد، اما خوانندگان برای مصون‌ماندن از انتقام و مجازات، صفحات نخست کتاب را که متضمن عنوان آن بود عوض می‌کردند و به‌نام رساله‌ای درباره طب یا تاریخ دست‌به‌دست می‌‌گردانیدند.
ماکس هورکهایمر در کتاب «سپیده‌دمان فلسفه تاریخ بورژوایی» اندیشمندانی چون ماکیاولی، هابز و اسپینوزا را تشکیل‌دهنده گرایش ماتریالیستی در فلسفه تاریخ بورژوازی بالنده می‌نامد و وجه مشترک آنان را ابتنای شیوه اندیشه‌شان بر این گزاره می‌داند که بیرون از طبیعتی که در فضا گسترده شده، هیچ واقعیتی وجود ندارد، بنابراین آدمی نیز مانند دیگر موجودات تابع قوانین جهان‌گستر طبیعت است. هورکهایمر اما معتقد است، هابز در این میان به‌واسطه آنکه انتزاعی‌تر می‌نویسد، کمتر از دو متفکر دیگر از بابت افشاکردن واقعیت طبیعت میل‌طلب آدمی مورد حمله قرار می‌گیرد؛ حال‌آنکه از هابز پس از خواندن کتاب اسپینوزا نقل شده است که «اثر اسپینوزا همان اندیشه‌های خود او را با زبانی گستاخانه‌تر بیان می‌دارد.»
شوراهای کلیسای لوتری نیز این رساله را «کثیف‌ترین و الحادی‌ترین کتابی که تاکنون در جهان دیده شده است» خطاب کردند، اما واقعیت امر آن است که راهی که اسپینوزا در اندیشه گشود و به دفاع تمام‌قد از آزادی بیان و تفکر منجر شد، امروزه از بدیهیات اندیشه سیاسی است. او به تلفیق سیاست و فلسفه می‌اندیشید و نمی‌توانست سیاستی غیرفلسفی و فلسفه‌ای غیرسیاسی را تایید کند، ضمن آنکه اس و اساس سیاست فلسفی را عطف اعتنا به سرشت میل‌طلب انسان می‌دانست و در این امر به اهمیت سلطه دولت نه بر زبان آدمیان که بر قلب آنان تأکید می‌کرد: «زیرا فرمانروایان هرقدر بیشتر بکوشند که آزادی بیان را محدود کنند با ایستادگی سرسختانه‌تری روبه‌رو خواهند شد، در‌واقع نه با ایستادگی از سوی مال‌پرستان آزمند و چاپلوسان و دیگر سست‌عنصران خردباخته‌ای که می‌پندارند بالاترین شادکامی‌ها، انباشتن شکم‌هاشان و حظ‌بردن از شمردن پول کیسه‌هاشان است، بلکه ایستادگی از سوی آنانی که از راه آموزش خوب، خصلت نیکو و فضیلت به آزادی بیشتر رسیده‌اند.»

اهمیت تعادل آزادی و امنیت

توجه اسپینوزا به آزادی اندیشه در کنار التفات او به امنیت، اهمیتی بنیادی در اندیشه او دارد و فکر او را از درغلتیدن به توجیه هرج‌ومرج یا استبداد باز می‌دارد. ذهن او بیشتر درگیر ایجاد تعادل میان آزادی شهروند و قدرت دولت است و در این امر، بنیانگذاری خردمندانه جامعه و ایفای نقش خردمندان را واجب می‌شمارد: «مشارکت و هشیاری انسان می‌تواند بسیار به ما کمک کند تا در امنیت گذران کنیم و از آسیب دیگران و جانوران بپرهیزیم، زیرا انگیزه، عقل و تجربه به ما یاد داده‌اند که هیچ راه مطمئن‌تری برای برقراری جامعه‌ای با قوانین استوار، بر گُرده‌ای از زمین، در راستای تجمیع امکانات تک‌تک افراد در هیئت یک کالبد، که اگر مجاز باشیم آن را کالبد اجتماعی خواهیم خواند، وجود ندارد. اما برای ایجاد و پایش یک جامعه، به هوش و پشتکار فراوانی نیاز است. بنابراین آن جامعه‌ای امن‌تر، پایدارتر و کم‌آسیب‌پذیرتر از تعرض بخت است که در اغلب موارد توسط مردمانی خردمند و کوشا تأسیس یافته باشد. از طرف دیگر، جامعه‌ای که برساخته از آدمیانی با عقلی ناقص باشد بیشتر بازیچه بخت است و ثبات کمتری دارد.»
درعین‌حال او به ظرایف حکمرانی و اولویت وجود نهادهای سیاسی نیز واقف است. در پیش‌گفتار متن «رساله سیاسی» هدف خود از نگارش این متن را این‌گونه شرح می‌دهد: «رساله سیاسی که در آن نشان داده می‌شود چگونه باید یک اجتماع تحت حکومت سلطنتی یا اشراف‌سالاری را سازمان داد تا گرفتار تباهی استبداد نشود و صلح و آزادی شهروندانش بی‌گزند باقی بماند.» در ادامه همین متن، اسپینوزا امنیت و ثبات دولت را به شرطی فراتر از حسن‌نیت حاکمان پیوند می‌زند و تفاوت فضیلت شهروندان با دولت درعین پیوستگی‌شان را گوشزد می‌شود: «دوام دولت در گرو آن است که حکومتش چنان سازمان یابد که وزیران نتوانند ـ چه تحت هدایت عقل، چه تحت فرمان شور ـ به اعتمادشان پشت‌پا بزنند یا حقیرانه عمل کنند. همچنین، تا زمانی که امور دولت به شکل شایسته اداره شود، انگیزه افراد برای اداره شایسته این امور هیچ خللی در امنیت دولت ایجاد نخواهد کرد. آزادی روح یا نیرومندی ذهن فضیلت شهروندان است اما فضیلت دولت امنیت آن است.»

دیدگاه

ویژه فرهنگ
  • بوروکراسی در جهان مدرن برای نظم‌بخشی به امور جاری زندگی به‌وجود آمده و قرار شده رابطه شهروندان با دولت را سامان بخشد.

  • خبر آمد صبح جمعه ۲۵ آبان ۱۴۰۳ خورشیدی مسعود پزشکیان، رئیس‌جمهوری ایران به اتفاق سیدعباس صالحی، وزیر فرهنگ کفش و کلاه…

سرمقاله
آخرین اخبار