هم منتقـد هم نهـادسـاز
نگاهی به زندگی و زمانه فرخ غفاری در سالگرد درگذشت او
نگاهی به زندگی و زمانه فرخ غفاری در سالگرد درگذشت او
توضیح هممیهن: 26 آذرماه 1385 فرخ غفاری، کارگردان، منتقد و بازیگر ایرانی در 85سالگی درگذشت و در قبرستان مون پارناس پاریس بهخاک سپرده شد. از غفاری در سالهای پس از انقلاب57 چندان نشان و اثری نبود و بعید نیست امروزه نیز برخی سینماگران ایرانی او را بهدرستی بهجا نیاورند، اما آنچه همواره یاد او را در خاطر علاقمندان به هنر و محققان سینمای ایران زنده نگاه میدارد، نقشی است که او در دو دهه منتهی به انقلاب57 در ارتقای فرهنگی جامعه ایفا کرد؛ از فیلمسازی و بازیگری تا تدریس سینما و مدیریت فرهنگی در کانون فیلم و جشن هنر شیراز. اینک بهمناسبت شانزدهمین سالگرد فقدان او، مروری کوتاه خواهیم داشت بر فعالیتهای او در این حوزههای بههمپیوسته سینمایی. قابل ذکر است که در این نوشتار تنها بعد هنری زندگی فرخ غفاری بررسی شده است و این به معنای تایید محتوای رویکردهای سیاسی او و به ویژه نقشی که در برپایی برنامههایی نظیر جشن هنر شیراز و سایر رخدادهای دهه 1350 داشته است، نیست.
نقد فیلم و کانون ملی فیلم
فرخ، فرزند حسنعلی غفاری (معاونالدوله)، وزیر مختار ایران در بلژیک و معصومه غفاری بود و در اسفندماه 1300 در تهران به دنیا آمد. در 11سالگی به اروپا رفت و 16سال در آنجا زیست. این دوران مصادف شد با جنگجهانی دوم؛ دورانی که فرخ جوان از سویی به نهضت مقاومتملی فرانسه که علیه فاشیسم میجنگیدند، پیوست و ازسویی دیگر به سینما تک پاریس که بههمت هانری لانگلوا در سال 1938 بنیاد گذاشته شده بود، علاقه پیدا کرد و از مخاطبان ثابت برنامههای این انجمن شد. بهمرور او در همین دوران به نوشتن نقد فیلم نیز پرداخت و نقدهای او در نشریههای فرانسوی مانند ژان دوفینه، واریته و لوموند بهچاپ رسید. بعد از کسب این تجربههای سینمایی، او در سال 1328 به ایران بازگشت و درحالیکه از افکار مارکسیستی رایج در اروپا و فرانسه نیز متاثر بود، به نقدنویسی در مجلههای حزب توده نظیر «ستاره صلح»، «کبوتر صلح»، «صدف» و «آشنا»، منتها با نامهایی مستعار چون آذرگون و م. مبارک پرداخت و نسبت به ابتذال موجود در هنر و سینما موضع گرفت. از این منظر، غفاری را باید از نخستین منتقدان حرفهای سینمای ایران دانست که با آشنایی با سینمای روز جهان، میتوانست بهدرستی میان سینمای ایران و سینمای جهان دست به مقایسه بزند و کاستیهای موجود در کار سینماگران ایرانی را گوشزد شود. غفاری دلیل عمده این اختلاف را بیسوادی سینماگران وطنی و ناآگاهی آنها از سینمای هنری جهان میدانست و به همین دلیل به فکر افتاد که نخستین کلوپ سینمایی ایران را تاسیس کند و در آنجا ضمن نمایش فیلمهای برتر جهان، مباحثهای درباره اهمیت و ارزشهای این آثار راه بیاندازد. او در این زمینه معتقد بود که باید در ایران تالارهای نمایش افزایش پیدا کند و 60سالن سینما برای جمعیت 12میلیونی ایران، فقط مایهتاسف است. بنابراین او خود همراه برخی دوستان آستینهمت را بالا زد و کانون ملی فیلم را بنیاد گذاشت که علاوه بر نمایش شاهکارهای سینمای جهان، به تقلید از سینما تک فرانسه، به جمعآوری نسخههای کمیاب سینمایی در ایران و ایجاد آرشیو نیز مبادرت میورزید.
رفت و برگشت دوباره به فرانسه
غفاری در سال1330 دوباره به فرانسه بازگشت، در این سفر به استخدام سینما تک پاریس درآمد و بهطور رسمی همکار لانگلوا شد. غفاری پنجسال دبیر اجرایی فدراسیون بینالمللی آرشیوهای فیلم بود. در همین دوران در مجله «پزیتیو» نیز که مجلهای با رویکرد مارکسیستی بود و خود را در برابر کایه دو سینما تعریف میکرد، مینوشت. او اما در سال 1337 دوباره به ایران بازگشت و در این دوره با کمک کسانی چون ابراهیم گلستان، به گسترش فعالیتهای کانون فیلم که چند سالی در غیبت او به تعطیلی کشیده شده بود، مبادرت ورزید. او تا سال1357 مدیریت این کانون را که در سیر تحول خود به «فیلمخانه ملی ایران» تغییر نام داده بود، برعهده داشت و منشأ خدماتی ارزنده شد، بهنحویکه بسیاری از نویسندگان، روشنفکران، منتقدان و فیلمسازان تحولخواه ایرانی با حضور در کانون فیلم بود که با هنر مدرن و سینمای هنری آشنا شدند. به همین دلیل است که بسیاری چون داریوش آشوری و بهمن فرمانآرا، نسل خود و همه کسانی که به سینما بهعنوان هنری اجتماعی تمایل پیدا کردند را مدیون غفاری میدانند.در کنار این فعالیت مهم، او در این دوران، دوره دوم نقدنویسی خود را نیز، اینبار متفاوت از دوره نخست که متاثر از نگرشهای مارکسیستی بود، شروع میکند. در این دوره (1337 تا 1343) غفاری در کنار هوشنگ کاووسی و هژیر داریوش علیه سطحینگری رایج میایستد؛ از لزوم سینمای ملی، بومی و مردمی دفاع میکند و در عین حال، از ضرورت آشتی سرمایه و هنر در سینما سخن میگوید. غفاری را همچنین باید نخستین کسی دانست که به گردآوری اسناد و مدارک تاریخ سینمای ایران مبادرت ورزید؛ اطلاعات فیلمها را ثبت کرد و در سالهای مهاجرت پس از انقلاب نیز مسئولیت بخش تاریخ سینمای ایران در دانشنامه «ایرانیکا» را بهعهده داشت.
جنوب شهر از سانسور تا حذف نام
آنگاه که غفاری در میانه دهه 1330 به ایران بازگشت، سینمای رایج و غالب ایرانی همانی بود که هوشنگ کاووسی آن را بعدتر در آغاز دهه 1340 «فیلمفارسی» نامید: «آن فیلمها نه فرم داشتند، نه ساختار و نه قصه. اصلا به همین دلیل به آنها میگفتم فیلمفارسی... فرانسویها به این نوع فیلمها میگویند crotte-de-bic یعنی مدفوع بز یا اگر بخواهند احترام قائل شوند، میگویند navet یعنی شلغم.» تفسیر غفاری نیز از سینمایی که امثال سیامک یاسمی و اسماعیل کوشان میساختند، چندان تفاوتی با نگاه کاووسی نداشت اما غفاری رویهمرفته تفاوتی ویژه با سایر منتقدان سختگیر که تنها ملاک مدنظرشان در نقد فیلم، فرم هنری بود و دنبال ساخت «سینمای محض» بودند، دیدی عملگرایانه به مناسبات سینمایی داشت و این نکته را نیز مد نظر قرار میداد که سینما تنها «هنر» نیست، بلکه «صنعت»، «رسانه» و «نهاد اجتماعی» نیز هست و باید به این ابعاد نیز توجه داشت: «حالا روی سخنم را متوجه روشنفکران تازه بهکار رسیدهای برمیگردانم که میخواهند سینمای محض بسازند: جبههگیری متعصبانه فقط در برابر فیلم تجاری مبتذل مقبول است وگرنه سعی کنید از اولین فرصتی که بهدست میآورید و سرمایهداری در اختیارتان پول میگذارد، استفاده کنید و طوری عمل کنید که سرمایه او هم به جیبش برگردد.» با این تفاسیر، در زمینه فیلمسازی، غفاری به تلفیق سینمای روشنفکری و سینمای تجاری معتقد بود و به همین دلیل، با همکاری جلال مقدم، فیلمنامه نخستین فیلم خود، «جنوبشهر» را به زندگی مردمان عادی سوق داد. مضمون فیلم مشابهتی با بسیاری از دیگر آثار ایرانی داشت و به ماجرای زن فریبخورده کابارهای میپرداخت اما از همان تیتراژ آغاز فیلم تفاوتهایی دیده میشد که در تلفیق با برخی ظرافتها در فیلمبرداری در مکانهای واقعی، نحوه اجرا و کارگردانی، «جنوب شهر» را به اثری متفاوت بدل میکرد. فیلم اما پس از چند اکران توقیف شد. توقیف فیلم چهار سال طول کشید، سپس با سانسور و با نام «رقابت در شهر»، بدون ذکر نام غفاری بهعنوان کارگردان روی پرده سینماها رفت. غفاری در زمینه رفع توقیف این فیلم به خاطرهای اشاره میکند که محمدرضاشاه پهلوی در دیداری با او میزان ضرر ناشی از توقیف فیلم را از او میپرسد و وقتی متوجه میشود میزان زیان، 300هزار تومان بوده است، بسیار تعجب میکند و میگوید، باید فکری برای سانسور فیلم کرد. به هر روی این فیلم از توقیف خارج میشود، اما بهواسطه سانسورهای بهزعم غفاری «وحشتناک احمقانه»، غفاری رضایت نمیدهد نام او بهعنوان کارگردان در تیتراژ فیلم ذکر شود تا شاید به این نحو، نارضایتی خود را از سانسور نیز نشان دهد و به مخاطبان هوشمند بعدی بفهماند که چه برسر فیلم اصلی او رفته است . غفاری در سال 1338 فیلم دیگری با نام «عروس کدومه» هم ساخت که البته چندان توفیقی نیافت.
خلقیات شناسی ایرانی
آن اثر غفاری که نام او را در تاریخ سینمای ایران ماندگار میکند، «شب قوزی» است که غفاری در سال ۱۳۴۳ با اقتباسی از یکی از داستانهای «هزار و یک شب» (حکایت خیاط و احدب یهودی و مباشر و نصرانی) ساخت و در مقایسه با دو فیلم قبلی، نوعی تغییر پارادایم در آن دیده میشد. «شب قوزی» که جلال مقدم فیلمنامه آن را نوشته بود، وجهی روشنفکرانه داشت و در آن غفاری به بازیگران مطرح تئاتر آن دوره نظیر محمدعلی کشاورز و پری صابری روی آورد، اما در این فیلم همچنان تلاش غفاری برای ساخت اثری جذاب و عامهپسند قابل مشاهده است. غفاری خود معتقد بود: «شب قوزی فیلمی بود که میتوانست تماشاگر ایرانی را تا یکساعتونیم با خود همراه کند، او را با خود آشتی دهد و هیچ ادعای دیگری نداشت.» هژیر داریوش نیز درباره فیلم نوشت: «امروز با جمعیت خاطر کامل اعلام میکنیم که سینمای ایران شروع شد» و «آنچه دچار هیجانمان میکند این است که خیلی از چیزهایی که اصولا در سینما دوست داریم، در اثر فرخ غفاری مییابیم.» او البته در اعلام حمایت، تنها بود و آنچه نمود بیشتری داشت؛ حملات شدید منتقدان به فیلم بود و واقعامر آن است که اگرچه در مقایسه با دیگر اثر مهم سینمای روشنفکرانه آن دوران، «خشت و آینه» ابراهیم گلستان، مخاطبعام سینما بهتر میتواند با داستان «شب قوزی» همراه شود، اما برای مخاطب خوگرفته به فیلمفارسی، حتی فیلم غفاری نیز ثقیل مینمود و منتقدان نیز همان برخوردی را با «شب قوزی» داشتند که با «خشت و آینه» ابراهیم گلستان. پس از «شب قوزی»، غفاری در سال 1349 فیلمی بهنام «مرد کرایهای» ساخت که فیلمنامه آن را پرویز صیاد براساس ایدهای از ایرج پزشکزاد نوشته بود و فیلمبردار فیلم نیز نعمت حقیقی بود. نقشاول فیلم را نیز سعید پورصمیمی برعهده داشت. این فیلم اما هرگز به نمایش درنیامد. پس از آن غفاری در سال ۱۳۵۴ با «زنبورک» به سینما بازگشت. اثری تاریخی ـ کمدی ـ افسانهای که در آن باز علاقه ویژه غفاری به فرهنگ ایرانی و هنر شرقی دیده میشود. این فیلم به تعبیر پرویز جاهد «نمونه دیگری از عشق و علاقه غفاری به داستانها و مضامین کهن ایرانی و گرایش او به سینمایی دارای هویتملی است»، «زبان و نوع شوخیهای آن در برخی موارد، یادآور کارهای پازولینی خصوصا در «دکامرون» و «افسانههای کانتربری» است و میتوان آن را نوعی پیکارسک ایرانی دانست. در اینجا نیز غفاری سراغ تئاتریها میرود و پرویز صیاد و نوذر آزادی را برای بازی دعوت میکند. در «زنبورک» نوعی خلقیاتشناسی ایرانی در لایههای زیرین اثر نمودار میشود و غفاری جابهجا از شگردهای نمایشی ایرانی نظیر پهلوانبازی، نقالی، معرکهگیری، سیاهبازی و... استفاده میکند.
تاسیس نهاد جشن هنر
در میانه دهه40 خورشیدی، غفاری به مدیریت در تلویزیون ملی ایران، دانشکده تلویزیون و سینما و جشن هنر شیراز پرداخت. غفاری در این دوره بهعنوان معاون رضا قطبی در تلویزیون مشغول بهکار میشود و از 12دوره برگزاری جشن هنر شیراز، در 11دوره، مدیریت این رویداد را در وضعیتی برعهده دارد که حتی برخی چون اسدالله علم و مهرداد پهلبد، وزیر فرهنگ وقت با انجام این جشن موافقت چندانی ندارند و غفاری و قطبی در سایه حمایت فرح، موفق میشوند این پروژه را پیش ببرند. درواقع جشن هنر شیراز، جنجالیترین و جاهطلبانهترین کار اجرایی غفاری بوده است. برخی این جشن و برنامههای اجراشده در آن را «بازار مکاره»ای دانستهاند که تصویری منفی از ضدیت رژیم پهلوی با شرع و دیانت عرضه میدارد و دیگرانی نیز البته بر نقش فرهنگی آن جشن در «تلاقی فرهنگ غرب و شرق» تاکید داشتهاند. غفاری، خود البته همواره از ایده جشنها دفاع میکرد و احیا و استفاده از نمایشهای سنتی و آیینی نظیر تعزیه، روحوضی، نقالی و پردهخوانی در کنار هنرهای مدرن و آوانگارد روز را از نتایج مهم آن میدانست.
غفاری خود را «ناجی تعزیه» مینامید و برخی بزرگان چون جلال ستاری، اسطورهشناس شهیر نیز بر این نکته تاکید کردهاند که هنگام قضاوت درباره کلیت این برنامه، باید ارزش والای هنری این برنامهها را از «ضرورت فرهنگی و اجتماعی» برگزاری چنین جشنی جدا کرد. از نظر دیگرانی نیز این پروژه نمودار غربزدگی غفاری نیست بلکه بیشتر نشاندهنده تلاش او برای تلفیق سنت و مدرنیته است. به هر روی مروری بر زندگی غفاری نشان میدهد، در او کمتر میتوان نشانی از قطعیتهای روشنفکرانه و جزمیتهای بروکراتیک دید و این ویژگی در مصاحبههایی که با او در دهه اخیر نیز بهچاپ رسیدهاند، دیده میشود. در همین مصاحبهها میتوان دید که غفاری از دسته آدمهایی است که در قضاوت و تحلیل، میانهرو است. در نظر آرمانگرا و در عمل واقعگراست؛ روشنفکری که تنها دیگران را در مظان نقد خود قرار نمیدهد یا به همه روندها مشکوک نیست؛ بلکه میکوشد در حد توان خود از روزنهها عبور کند، نهاد بسازد، به بهبود امور کوشا باشد و خود و کارش را بیباکانه و در عین حال بدون هیچگونه تظاهری به شجاعت، در معرض نقد، تهمت و شایعه دیگران قرار دهد. سینمای او و نقدهایش نیز، ادامه همین منش
و تفکر است.
جنوب شهر / 1337
زن جوانی پس از مرگ همسرش برای گذران زندگی، گارسون یك كافه پایینشهر می شود. او در آنجا مورد توجه دو جاهل قرار میگیرد كه از دیرباز با یكدیگر رقابت دارند. وجود زن، رقابت آن دو را به مبارزهای سخت میكشد و سرانجام آنكه انسانتر و آرامتر است، با زن ازدواج میكند و زندگی تازهای به او میبخشد. فیلم پس از توقیف با حذف برخی صحنههای نمایانگر زشتیهای جنوبشهر و افزودن صحنههایی که نشان میدهد آن زن اینک زندگی مرفهی در شمالشهر دارد، اجازه نمایش پیدا میکند. «جنوبشهر» در ۳۵محل، ۲۴محل خارجی در فضای باز و ۹صحنه در فضای واقعی اما داخلی و دو صحنه نیز در استودیو و با دکور تهیه شده و بهگفته غفاری اولین فیلمی است که فیلمبرداری آن در میان مردم و در فضاهای واقعی است.
شب قوزی / 1343
عضو قوزی یک گروه شادمانی، پس از اجرای یکی از برنامههایش، هنگام غذاخوردن خفه میشود. اعضای گروه از ترس، جسد او را به خانهای میبرند که موجب دردسرهایی در آنجا میشود و از آن پس این جسد، دستبهدست کسانی میشود که هریک بهنحوی در ماجرایی گناهکار هستند و سعی میکنند به شیوهای از شر این جسد خلاص شوند. سرانجام پلیس، جسد را کشف کرده و خاطیان را دستگیر میکند. «شب قوزی» در ایران با استقبال مردم و منتقدان مواجه نشد، اما در جشنوارههای کن، کارلوی واری و بروکسل، مورد تحسین قرار گرفت. ژرژ سادول، منتقد نامور فرانسوی درباره آن نوشت: ««شب قوزی»، یک کمدی پرنشاط و بهمنزله کشف یک سینمای نوین است. داستان با روانی و شیرینی پیش میرود و دنیایی با این فیلم آشکار میشود. سازنده فیلم دارای قریحه واقعی سینمایی است و اثرش مملو از اشارههای شیرین و پرحرارت است. تازگی فیلم موجب موفقیت تجاریاش در فرانسه میشود.»
زنبورک / 1354
نزدیك به دو قرن پیش، پس از تارومار شدن قشونی، باقی مانده سپاه پراكنده میشوند و یك زنبوركچی (پرویز صیاد)، میگریزد. او بهدست چند راهزن اسیر میشود. راهزنها از زنبوركچی میخواهند آنها را در جنگ با ارباب یاری كند. او یك گلوله توپ به قلعه اربابی و بهنفع راهزنها شلیك میكند و وقتی در جبهه ارباب قرار میگیرد، به مبارزه با راهزنها تن در نمیدهد و میگریزد. زنبوركچی، پهلوانی را از چنگ مرد رنجوری نجات میدهد و آندو در مسیر خود با جوانی مواجه میشوند كه در جستوجوی گنج است؛ اما موقعی كه مبارزهای میان روستاییان و راهزنان در جریان است، زنبوركچی و دوستانش مداخله میكنند و با شلیك گلوله، گنج كه در زیر خاك پنهان شده، پراكنده میشود. قشون نظامی -كه خود را صاحب گنج میداند- از راه میرسد و گنج را تصاحب و آنها را دستگیر میكند.