| کد مطلب: ۸۵۹۵
آن روز تعطیل سیاه

آن روز تعطیل سیاه

بازخوانی آنچه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ در میدان ژاله گذشت

بازخوانی آنچه 17 شهریور 1357 در میدان ژاله گذشت

در بین رخدادهای تاریخ سیاسی دوره پهلوی، بدون شک جمعه 17 شهریور 57 را می‌توان روز خاصی در سرعت گرفتن روند سقوط رژیم پهلوی و به سرانجام رسیدن انقلابی دانست که از خرداد 42 آغاز شده بود. روزی سیاه که اعلام حکومت نظامی از سوی دولت در بی‌موقع‌ترین زمان ممکن صورت گرفت، مردمی که اطلاعی از حکومت نظامی نداشتند بنابر قراری که روز گذشته ترتیب داده شده بود، به شرق تهران رفته، هزاران نفر برای برپایی راهپیمایی آرام به خیابان‌های اطراف میدان ژاله می‌رسند، اما در فاصله کوتاهی حاکمیت یکی از بزرگترین اشتباهات خود را انجام می‌دهد و به راهپیمایی آرام، با گلوله پاسخ می‌دهد. مردم عادی و غیرمسلح هدف گلوله قرار گرفته و حاصل آن ده‌ها کشته می‌شود؛ روزی که به قول عمادالدین باقی: «جبهه مردم و حاکميت را برای هميشه از هم جدا کرد.»

از عید فطر تا جمعه سیاه

براساس روندی که از سال 42 آغاز شده بود، رخدادهای مذهبی فرصت مناسبی را برای تجمع مخالفان حاکمیت فراهم می‌کرد. این‌بار نیز با نزدیک شدن به عید فطر سال 57، برنامه‌ریزی‌هایی برای استفاده از فضای ایجادشده نماز عید صورت می‌گیرد. 13 شهریور در 4نقطه تهران نماز عیدفطر برگزار می‌شود که ویژه‌ترین آنها در تپه‌های قیطریه به امامت آیت‌الله محمد مفتح و سخنرانی محمدجواد باهنر بوده است. پس از نماز، جمعیت از 4گوشه تهران به سمت میدان شهیاد (آزادی) رهسپار می‌شوند. آمار دقیقی درباره شرکت‌کنندگان در تظاهرات روز عید فطر موجود نیست، اما روز 14 شهریور، روزنامه اطلاعات در گزارش خود مدعی شد که در سراسر کشور 3 میلیون نفر در تظاهرات شرکت کرده‌اند و ساواک نیز در گزارش محرمانه خود آورده بود که در تهران 60هزار نفر در میدان شهیاد حضور داشتند. در حین برگزاری این تظاهرات، از مردم خواسته می‌شود که پنجشنبه 16 شهریور در اراضی قیطریه تجمع کنند.

شیخ فضل‌الله محلاتی درباره تصمیم به برگزاری راهپیمایی در تاریخ 16 شهریور گفته است: «بعد از راهپیمایی‌ عید فطر به‌ این‌ نتیجه‌ رسیدیم‌ که‌ این‌ کار باید با نظم‌ و ترتیبی‌ ادامه‌ یابد. جلسه‌ای‌ گرفتیم‌ و از صبح‌ تا غروب‌ دور هم‌ بودیم‌ و تصمیم‌ گرفتیم‌ که‌ روز پنجشنبه‌ (16 شهریور) راهپیمایی‌ کنیم‌.»

حال و هوای تهران نشان می‌دهد که مردم در حال آماده‌سازی خود برای راهپیمایی بزرگی هستند، به‌گونه‌ای که روزنامه اطلاعات گزارش می‌دهد از صبح چهارشنبه فروشگاه‌ها، نانوایی‌ها و قصابی‌های تهران شلوغ شده و مردم در حال تهیه آذوقه برای دو روز آینده هستند. همین موضوع باعث می‌شود که هیئت‌دولت به ریاست جعفر شریف‌امامی بیانیه‌ای صادر کرده و در آن اعلام ‌کند که هرگونه تجمع ممنوع است. البته در این بیانیه اشاره‌ای به برقراری حکومت نظامی نمی‌شود.

پیش از طلوع آفتاب و در ساعات ابتدایی بامداد این روز، نیروهای نظامی در مهم‌ترین نقاط شهر قرار گرفتند و روز در حالی آغاز شد که گزارش‌های ساواک حاکی از این بوده است که 95 درصد مغازه‌ها در خیابان‌هایی که قرار بوده راهپیمایی در آنها برگزار شود، تعطیل شده‌‎اند. راهپیمایی از صبح 16 شهریور و از نقاط مختلف شهر به مقصد میدان شهیاد آغاز شد و ساعت شش و نیم عصر با شرکت‌کنندگانی که تعداد آنها بیشتر از راهپیمایی عید فطر بوده، برگزار شده و شعارهایی علیه رژیم پهلوی و شخص محمدرضاشاه سر داده می‌شود. (روزنامه اطلاعات مدعی شده بود تنها در تهران صدها هزار نفر در این راهپمیایی شرکت کرده‌ بودند.) علی‌اکبر ناطق‌نوری درباره حضور مردم در میدان شهیاد گفته است: «نزدیك غروب بود. جمعیت به میدان آزادی رسید. كامیون‌های ارتشی داخل میدان آزادی استقرار یافته بودند، مردم خصوصاً خانم‌ها با شعارهای خود سربازان و درجه‌داران را منقلب كردند و آنها را به گریه انداخته بودند. آیت‌الله بهشتی تصمیم گرفت برای جمعیت سخنرانی كند، از او دعوت كردند روی یک اتومبیل پارک شده برود. وی این اقدام را بدون اجازه صاحبش غاصبانه دانست و امتناع كرد. بشكه‌ای را پیدا كردند و ایشان روی آن ایستاد و سخنرانی كرد.» در جریان برگزاری این راهپیمایی، اتفاق روز عید فطر تکرار می‌شود و قول و قرارها به سمت یک راهپمیایی دیگر می‌رود؛ این‌بار قرار می‌شود یک روز بعد یعنی 17 شهریور تجمع انجام گیرد، اما محل تجمع از میدان شهیاد تغییر کرده و با محوریت علامه یحیی نوری از غرب به شرق تهران منتقل می‌شود.

پس از پایان راهپیمایی 16 شهریور و با توجه به قول و قرارهایی که برای روز آینده گذاشته می‌شود، نگرانی‌ها در بین مقامات افزایش یافته و در نتیجه همان شب جلسه شورایعالی امنیت ملی تشکیل می‌‌شود. در این جلسه سپهبد ناصر مقدم، رئیس ساواک پیشنهاد اعلام حکومت نظامی می‌دهد که این پیشنهاد با حمایت شریف‌امامی و ارتشبد ازهاری روبه‌رو شده و قرار می‌شود در جلسه فوق‌‌العاده هیئت دولت مطرح شود. در فاصله پایان جلسه شورایعالی امنیت ملی و جلسه هیئت دولت، ساواک اقدام به دستگیری برخی فعالان سیاسی از جمله مهندس مهدی بازرگان و کریم سنجابی می‌کند.

با تشکیل جلسه فوق‌العاده هیئت دولت، موضوع حکومت نظامی مطرح شده و به‌رغم برخی مخالفت‌ها از سوی برخی اعضای کابینه (از جمله کریم معتمدی، وزیر پست و تلگراف) تصمیم گرفته می‌شود که اعلام حکومت نظامی شده و تیمسار غلامعلی اویسی که پیش از این سابقه خود در برخورد با ناآرامی‌ها را نشان داده بود، به‌عنوان فرمانده انتظامی شهر تهران منصوب شود. حدود ساعت 12شب جلسه هیئت‌دولت به پایان می‌رسد اما بین زمان پایان جلسه و خواندن بیانیه، فاصله می‌افتد. حوالی ساعت 4 صبح درحالی‌که مردم خواب بودند، بیانیه اعلام حکومت نظامی از رادیو خوانده می‌شود که در بخشی از آن آمده بود: «با آگاهی دقیق از ریشه‌های این توطئه عمیق که با پول و نقشه خارجی و تحریکات بیگانه هر روز ابعاد تازه‌ای را در بر می‌گیرد و همچنین با اطلاع از چگونگی تجاوز مسلحانه گروه‌های تروریست و مخرب... ناگزیر حکومت نظامی را برای مدت ۶ ماه در شهرهای تهران، کرج، قزوین، قم، مشهد، تبریز، اهواز، آبادان، اصفهان، شیراز، کازرون، جهرم حکومت نظامی اعلام می‌نماید.»

فریدون هویدا، سفیر ایران در سازمان ملل در کتاب خاطرات خود نوشته است: «به شاه فشار آوردند كه هرچه زودتر در تهران حكومت نظامی اعلام كند و خواسته خود را نیز چنین توصیه كردند: در راهپیمایی امروز سیل جمعیت به راحتی می‌توانست عمارت مجلس و تأسیسات رادیو- تلویزیون را به تصرف درآورد. شاه بعد از چند ساعت تردید و دودلی، با سفرای انگلیس و آمریكا به تبادل‌نظر پرداخت و تصمیم گرفت تسلیم نظر فرماندهان ارتش شود.»

جمعه سیاه

ساعت 6 صبح فرمانده انتظامی تهران اطلاعیه شماره یک خود را در رادیو اعلام می‌کند و در آن تاکید دارد که باید مقررات حکومت نظامی اجرا شود اما از آنجا که ساعت اعلام حکومت نظامی در نیمه‌های شب بوده، گفته می‎شود مردم خبری از این موضوع پیدا نمی‌کنند. از طرف دیگر آن‌طور که آیت‌الله محمدرضا مهدوی‌کنی گفته است، این راهپیمایی بدون هماهنگی جامعه روحانیت برگزار شده است. او در کتاب خاطرات خود گفته است: «جامعه روحانیت از تظاهرات ۱۷شهریور اطلاعی نداشته و در این مورد اعلامیه رسمی نداد و حتی آیت‌الله بهشتی هم از این اجتماع در میدان ژاله بی‌اطلاع بود. دستگاه پهلوی می‌خواست از این تظاهرات و اجتماع سوءاستفاده کند و زهر چشمی از مردم بگیرد.»

به هر ترتیب صبح 17 شهریور نیروهای نظامی و امنیتی در میدان ژاله مستقر شده و ارتش تجهیزات خود را برای ایجاد وحشت در بین مردم به خیابان می‌آورد تا اینکه سیل جمعیت به حوالی این میدان نزدیک می‌شوند. ساواک در گزارش خود درباره این روز نوشته است: «از حدود ساعت 8، گروه‌های مختلفی از قشریون مذهبی که تعداد تقریبی آنها حدود 25000 نفر بوده از خیابان‌های فرح‌آباد، شهباز و میدان خراسان تهران به‌طرف میدان ژاله حرکت کرده‌اند.»

با زیاد شدن جمعیت در خیابان‌های اصلی اطراف میدان ژاله، فرماندهی نظامی از طریق بلندگو تاکید می‌کند که «حکومت نظامی است. به شما دستور داده می‌شود که متفرق شوید، ما را مجبور به تیراندازی نکنید.» در گزارش میدانی که خبرنگار روزنامه فیگارو صحنه به صحنه از نقش علامه یحیی نوری در هدایت جمعیت تا شلیک به سمت مردم را روایت کرده، آمده است: «ساعت8:30 هیجان و اضطراب بیشتر شده و جمعیت فشرده‌تر می‌گردد. فریادهای شادی جمعیت حاکی از ورود آیت‌الله نوری (علامه یحیی نوری) است. وی با جرأت و شهامت به طرف نیروهای امنیتی می‌رود و پس از مختصری گفت‌وگو با یکی از افسران باز می‌گردد و با اشاره سر از جمعیت می‌خواهد تا به آهستگی روی زمین بنشینند و جمعیت نیز بدون کوچکترین واکنشی به دعوت وی لبیک می‌گویند. ساعت 9:15 از قسمت دیگر میدان به یکباره صدای رگبار مسلسل‌ها شنیده می‌شود. من بلافاصله خود را به روی زمین انداخته و به سختی به طرف پیاده‌رو می‌رسم؛ جایی که سربازان ردیف اول بدون وقفه شروع به تیراندازی به طرف ما نموده‌اند. تیراندازی مدت 30 ثانیه به طول انجامید. تیراندازی به مردم بی‌دفاع و بی‌سلاح، چه کار آسانی بود، چراکه جنگ نبود، بلکه یک کشتار دسته‌جمعی بود.»

بعد از تیراندازی چندثانیه‌ای به سمت مردم، درگیری به خیابان‌های اطراف کشیده می‌شود و جمعیت به سمت جنوب تهران حرکت می‌کنند و تا ساعت 16 عصر ادامه‌دار می‌شود. براساس گزارش‌های ساواک، پس از تیراندازی در خیابان‌های اطراف میدان ژاله، درگیری جدی در خیابان‌های منوچهری، فردوسی، شوش، راه‌آهن، نظام‌آباد، فرح‌آباد و دانشگاه‌های بزرگ تهران از جمله پلی‌تکنیک بین مردم و ارتش ایجاد می‌شود که این درگیری‌ها نیز کشته‌ها و زخمی‌هایی در پی داشته است.

چه کسی تیراندازی کرد؟

درباره اینکه چه کسی به سمت مردم تیراندازی کرد در همان ساعات اولیه شلیک به سمت مردم حرف و حدیث‌هایی ایجاد شده بود. در بین مردم این دو شایعه ایجاد شده بود. شایعه اول این بود که سربازان ارتش از تیراندازی به سمت مردم خودداری کرده‌اند و این کماندوهای اسرائیلی بودند که مردم را کُشتند. عمادالدین باقی درباره این موضوع گفته است: «جامعه ايران نمی‌توانست قبول کند که سرباز ايرانی به روی هموطن خود آتش کند. همان روزها در افکار عمومی شايع شده بود که سربازان ايرانی از گشودن آتش به روی مردم خودداری ورزيده و حتی به سوی فرماندهان خود شليک کرده‌اند. چنين چيزی، اگر هم وجود داشته، بسيار محدود بوده اما مردم به آن شاخ و برگ فراوانی دادند. نکته دوم اين است که از اين شايعه به ميزان نفرت و انزجار مردم ايران از نيروهای بيگانه پی می‌بريم. يعنی باور مردم اين بود که فقط کماندوهای آمريکايی و اسرائيلی هستند که می‌توانند به طرف آنها تيراندازی کنند. همين زمينه روانی دشمنی با بيگانگان را در حوادث بعد از انقلاب هم می‌بينيم. مثلا ديديم که در اشغال سفارت آمريکا و گروگان‌گيری، بيشتر مردم از اين حرکت حمايت کردند.» شایعه دوم که در بین مردم وجود داشت این بود که از داخل هلیکوپترهایی که بر فراز منطقه در حال پرواز بودند به سمت مردم شلیک شده است.

در مقابل ساواک و حامیان پهلوی هم این زمزمه را ایجاد کرده بودند که در بین معترضان چریک‌های فلسطینی و کمونیست‌ها حضور داشته‌اند. مشابه همین نظر را محمدرضا پهلوی داشته، او در کتاب پاسخ به تاریخ درباره این موضوع نوشته است: «اگر مقررات حکومت نظامی به دقت اجرا می‌شد، می‌بایست دادگاه‌های نظامی تشکیل شود و متخلفین از مقررات به مجازات برسند. ولی در حقیقت اعلام حکومت نظامی جنبه اخطار داشت و سربازان فقط بر روی آتش‌افروزان، غارتگران و گروه‌های مسلح آتش گشودند و در هر حال این تدابیر آرامشی پدید نیاورد. گروه‌های مسلح، از کمیته‌هایی که در پناه مساجد تشکیل می‌شد دستور می‌گرفتند. در این هنگام بود که علنا گفته شد میان اسلام و کمونیسم منافاتی وجود ندارد. این نظر غریب به‌وسیله مجاهدین خلق عنوان شد که در لبنان و لیبی آموزش دیده بودند.» پرویز ثابتی، رئیس سابق ساواک هم در کتاب «در دامگه حادثه» درباره این موضوع گفته است: «از داخل جمعیت به طرف مامورین تیراندازی کردند و نتیجتاً مامورین نظامی نیز متقابلاً تیراندازی کردند» این اظهارنظرها از سوی محمدرضا پهلوی و پرویز ثابتی در حالی ارائه شده که در گزارش ساواک به صراحت اعلام شده است که ماموران به سمت مردم شلیک کردند. در بخشی از این گزارش آمده است: «مامورین انتظامی پس از تیراندازی هوائی، به علت مقاومت اخلال‌گران به تیراندازی به سوی آنها مبادرت کرده‌اند که در نتیجه چند نفر از آنها زخمی شده‌اند.» نکته دیگر درباره آن روز این است که سال‎‌ها بعد مشخص شد که در بین نیروهای نظامی تمرد از دستور مافوق وجود داشته است. چنانچه اسنادی منتشر شد که نشان می‌داد سه نفر از سربازان وظیفه لشگر گارد به نام‌های «قاسم‌ دهقان‌، علی‌ غفوری‌ و محمد محمدی‌خلص» ضمن سرپیچی از دستورات، سه قبضه اسلحه را سرقت کرده و متواری شدند که فردای همان روز محل اختفای آنها لو رفت و محمد محمدی کشته شد.

آمار متفاوت کشته‌شدگان

هرچند در روز هفده شهریور در بین مردم حرف از کشته‌شدن هزاران نفر به میان آمده بود اما همان روز فرماندار نظامی ابتدا در اطلاعیه شماره 4 خود اعلام کرد که 58 نفر کشته و 205 زخمی حاصل درگیری این روز بوده اما بعداً اعلام کرد که تعداد کشته‌ها 87 نفر است. 19 شهریور هم وزارت دادگستری وقت در گزارشی اعلام کرد تعداد کشته‌ها به 95 نفر رسیده است. البته محمدرضاپهلوی نظر دیگری دارد. او در کتاب «پاسخ به تاریخ» نوشته است: «در پاسخ به تعداد تلفات، نخست‌وزیر گفت که 85 جواز دفن پس از این حوادث صادر شده و وی مسئولیت همه برخوردهای ناشی از اجرای قانون را می‌پذیرد.» پرویز ثابتی، رئیس سابق ساواک هم آماری را می‌دهد که متفاوت از فرمانداری انتظامی، وزارت دادگستری و نخست‌وزیر بوده است. او در کتاب «در دامگه حادثه» گفته است: «تیراندازی منجر به کشته شدن حدود 80 نفر شد (64 نفر در میدان ژاله و 16 نفر در چند نقطه دیگر شهر)»

منابع خارجی نیز ارقام متفاوتی از تعداد کشته‌شده‌ها ارائه کرده بودند. برای مثال سولیوان سفیر آمریكا در ایران در كتاب «مأموریت در ایران» نوشته است: «بیش از دویست نفر از تظاهركنندگان كشته شده بودند.» آنتونی پارسونر سفیر بریتانیا در ایران نیز در خاطرات خود نوشت: «تعداد كشته‌ها، «صدها» نفر بودند.»

اما شاید یکی از دقیق‌ترین آمار را عماد‌الدین باقی ارائه کرده که تحقیق کاملی روی این موضوع انجام داده است. او درباره آمار کشته‌شدگان 17 شهریور نوشته است: «امروز می‌دانيم که اين آمار به رقم واقعی بسيار نزديک است. طبق تحقيقاتی که پس از انقلاب انجام شد می‌توان گفت که در روزی که «جمعه سياه» نام گرفت، طی درگيری‌های گوناگون در سراسر شهر تهران حدود ۸۸ نفر کشته شده‌اند که ۶۴ نفر از آنها در ميدان شهدا جان خود را از دست دادند و و 24 نفر در ديگر نقاط شهر تهران. يکی از مهمترين منابع تحقيق ما بنياد شهيد است که همان روزهای اول انقلاب تشکيل شد و برای تمام شهدای انقلاب و جنگ در سراسر مناطق کشور پرونده تشکيل داد. از روی مطالعه پرونده‌های بنياد شهيد هم به همين ارقام می‌رسيم.»

روز پس از واقعه

پس از جمعه خونین، شوک این روز تلخ بر سراسر کشور اثر گذاشته و ایران صحنه تظاهرات می‌شود. به عبارتی از 18 شهریور مسیر سرنگونی پهلوی شیب تندتری به خود می‌گیرد، براساس گزارش‌های ساواک در روز 18 شهریور در شهرهای «دزفول، آبادان، کرمان، زنجان، قزوین، یزد، تفت، اصفهان، قم، کاشان، تبریز، مشهد و کرمانشاه» بازار تعطیل شده و مردم اقدام به راهپیمایی کردند که این موضوع منجر به ایجاد درگیری‌هایی بین مردم و نیروهای نظامی شد. از سوی دیگر از این روز به بعد با اعلامیه‌ صادرشده از سوی مراجع و به‌خصوص آیت‌الله خمینی، اعتصاب سراسری آغاز شده تا شیب انقلاب با کشتار در میدان ژاله و خیابان‌های اطراف آن تندتر شود.

مراجـع و 17 شهریور

آیت‌الله سیدروح‌الله خمینی

در بین اعلامیه‌های صادرشده توسط مراجع تقلید، بدون شک اعلامیه‌ای که از سوی آیت‌الله روح‌الله خمینی صادر شد؛ ویژه‌ترین جایگاه را دارد و به‌عبارتی خط و نشان نهایی برای رفتن به سمت پایان دوران پهلوی بوده است. اعلامیه‌ای که یک جمله مهم «دیگر دیر شده است و ملت مظلوم و بیدار ایران‌‎‎‌آگاه گردیده‌اند.» را در خود جای داده بود و سه مخاطب اصلی داشت: «مردم، ارتش و علما.»

در بخش ابتدایی پیام امام خمینی آمده بود: «بار دیگر شاه با دستور حکومت نظامی در تهران و سایر شهرستان‌های بزرگ ایران، ‌‎‎‌ثابت کرد که پایگاهی در میان ملت ندارد. اعلام حکومت نظامی در محیطی آرام ـ به‌‎‎‌اقرار رادیو و مطبوعات ایران که راهپیمایی با کمال آرامش در آن انجام می‌گرفت ـ نه‌تنها‌‎‎‌ قانونی نیست بلکه جرم است و دستوردهنده آن مجرم. شاه برای به رگبار بستن مردم‌‎‎‌ بی‌دفاع و مظلوم هیچ بهانه‌ای را بهتر از حکومت نظامی ندید.»

در بخش دیگر این اعلامیه نوشته شد: «اظهار مخالفت با مجرمی که تمام‌‎ ‎‌هستی ملت را به باد داده است، از طرف کسانی بود که در حد عالی شعور سیاسی و دینی‌ ‎‎‌بودند؛ به طوری که حاضر شدند ارتش را گلباران کنند ولی «دولت آشتی ملی»، آنان را به‌‎‎‌عنوان شعار برخلاف قانون اساسی، محکوم نمود؛ و حال آنکه شعار آنان بر ضد قانون‌‎‎‌اساسی‌شکن ـ یعنی شاه ـ بود. شعار بر ضد رژیم تحمیلی غیرقانونی بود، اظهار‌‎‎‌مظلومیت بود ولی واقعیت این است که شاه می‌خواهد انتقام خود را از ملت بی‌دفاع‌‎‎‌ بگیرد، و با صحنه‌سازی‌های مبتذل، ملت بی‌دفاع را به مسلسل ببندد و نفس‌ها را به خیال‌ ‎‎‌باطل خودش در سینه خفه گرداند ولی دیگر دیر شده است و ملت مظلوم و بیدار ایران ‌‎‎‌آگاه گردیده‌اند.»

اما در پایان این اعلامیه، ایشان سه گروه را مخاطب خود قرار می‌دهند و می‌نویسند:

«ملت ایران! مطمئن باشید که دیر و یا زود پیروزی از آن شماست. شاه با حکومت ‌‎‎‌آشتی ملی می‌خواهد روحانیت شریف ایران و سیاسیون محترم را در کشتار خود سهیم‌‎‎‌گرداند ولی فریب او خیلی زود برملا گردید. ‌‌جهان باید بداند که این است فضای باز سیاسی ایران! و این است رژیم دموکراسی‌‎‎‌شاه! و این است عمل به دین مبین اسلام در منطق شاه و دولت او!

شما ای ملت محترم ایران، که‌‎‎‌تصمیم گرفته‌اید خود را از شرّ رژیم شاه خلاص گردانید و در رفراندومی که در سوم و ‌‎‎‌چهارم شوال‌‎ در برابر ناظران سراسر جهان انجام دادید به دنیا نشان دادید که رژیم شاه‌‎‎‌جایی برای خود در ایران ندارد ـ چنانچه در روزنامه‌های خارجی هم منعکس گردید. ‌‎‎‌مطمئن باشید که هیچ قدرتی نمی‌تواند با شما که بیدارید و به پاخاسته‌اید روبه‌رو شود.‌

ارتش وطنخواه ایران! شما دیدید که ملت با شما دوست و شما را گلباران می‌کند و ‌‎‎‌می‌دانید که این چپاول‌گران برای ادامه ستمگری، شما را آلت قتل برادران خود قرار‌‎‎‌ داده‌اند، به دیگر برادران ارتشی خود که شاه را رها کرده‌اند و در پشتیبانی مردم، به‌‎‎‌دشمن حمله نموده‌اند بپیوندید، و به پاخیزید و نگذارید ملت شما نابود و برادران و ‌‎‎‌خواهران شما به خاک و خون کشیده شوند. نام خود را در تاریخ که به سود ملت ایران به‌‌راه خود ادامه می‌دهد، هر چه زودتر ثبت کنید و ریشه خیانت و ظلم را بکنید.‌

شما ای علمای بزرگ اسلام و سیاسیون بزرگ، که از فشار شاه هراسی به دل راه ‌‎‎‌نمی‌دهید! نشانه اعتماد و قوّت روحیه ملت هستید، و در این موقع حساس نه‌تنها باید ‌‎‎‌استقامت کنید بلکه روحیه عالی مقاومت جامعه را هر چه بیشتر باید تقویت کنید، و هر‌‎‎‌چه بیشتر صفوف خود را برای مقابله با دشمن مردم ایران متشکل‌تر کنید.»

آیت‌الله سیدمحمدرضا گلپایگانی

آیت‌الله گلپایگانی در همان روز 17 شهریور ابتدا تلگرافی برای نخست‌وزیر ارسال می‌کند که در متن این تلگراف آمده بود: «اخبار موحشی از کشتار و قتل‌عام مسلمانان از تهران می‌رسد. حقیر به جنابعالی اخطار می‌کند اینگونه روبه‌روشدن با امواج احساسات مردم ناراضی موجب مصائب عظیم‌تر و خطرات بزرگتر برای مملکت است و شخص جنابعالی در برابر خدا و تاریخ و ملت ایران مسئول این حوادث هستید. با اینکه روز گذشته(16 شهریور) تظاهرات در نهایت آرامی برگزار شد و مردم خود مراقبت می‌کردند، اعلام حکومت نظامی و جوی خون راه انداختن هیچ دردی را دوا نخواهد کرد. متوجه باشید بر سر دوراهی قرار دارید. مسئولیت شما بسیار خطیر است.»

روز 18 شهریور و پس از جمعه خونین، ایشان اعلامیه‌ای صادر کردند که در بخشی از آن آمده بود:«فاجعه خونین کشتار بی‌رحمانه دیروز تهران که مملکت را غرق در عزا و مصیبت ساخت، قلوب تمام مسلمانان را جریحه‌دار نمود. حکومت وقت به نام حکومت نظامی برخلاف تمام قواعد بین‌المللی و ابتدایی‌ترین حقوق بشری بر مردم بی‌دفاع که در جریان تظاهرات این روزها رشد شعور اجتماعی و سیاسی خود را نشان دادند و در حفظ نظم و آرامش مراقبت کامل فرمودند، حمله کرد و جوانان و بانوان و سالمندان را به قتل رساند.» این مرجع تقلید در بخش پایانی اعلامیه خود ضمن اعلام عزای عمومی می‌آورد: «این عملیات وحشیانه و ضدانسانی را محکوم می‌کنم و انتظار داریم برادران مسلمان کمافی‌السابق با رعایت کمال نظم و آرامش بهانه برای کشتار به‌دست دشمن ندهند.»

آیت‌الله سیدشهاب‌الدین نجفی مرعشی

ایشان نیز در روز 18 شهریور اعلامیه‌ای صادر کرده و در آن می‌آورند: «بار دیگر هیئت حاکمه ایران دست از آستین ظلم به در آورده صدها مردم ستمدیده و شریف ایران را به ضرب گلوله در تهران مقتول و مضروب و مجروح نموده‌اند.» در بخش دیگر اعلامیه آمده بود: «با آنکه بارها خواسته‌هایمان را که از جمله اجرای احکام شرعیه و برقراری عدالت و بازگشت هرچه زودتر حضرت آیت‌الله خمینی دامت برکاته و سایر آقایان علما و حجج‌الاسلام و مدرسین و سایر مؤمنین که بی‌جهت در تبعیدگاه به سر می‌برند اعلام داشته‌ایم معذالک مصادر امور هیچ‌گونه ترتیب اثری به خواسته‌های جامعه روحانیت نداده بلکه بر جنایات و اعمال خلاف شرع خود ادامه داده و هیچ متوجه عواقب شوم آن نمی‌باشند.»

دیدگاه

ویژه سیاست
پربازدیدترین
یادداشت
آخرین اخبار