| کد مطلب: ۱۲۷۳۹

به بهانۀ سالگرد ترور ناکام فاطمی توسط فدائیان اسلام

پیچیدگی سیاست و سادگی بازیگران آن

این روزها یادآور ترور سیدحسین فاطمی توسط محمدمهدی عبدخدایی از اعضای جمعیت فدائیان اسلام در اواخر بهمن سال 1330 است.

هیچ منبعی به اندازۀ اظهارات شخص عبدخدایی دربارۀ ماهیت این ترور و سطحِ مناسبات سیاسی ایران در تاریخ معاصر گویا نیست!

محمدمهدی عبدخدایی در ده‌سالگی سیدمجتبی نواب صفوی را در مشهد می‌بیند. نواب با الفاظی «تقدس‌آمیز» او را می‌ستاید. کودک شیفتۀ نواب می‌شود. چند سال بعد او در 15 سالگی از مشهد به تهران مهاجرت می‌کند تا ضمن شاگردی در مغازۀ میخ‌فروشی در اطراف بازار، در خدمت فدائیان اسلام درآید و به مبارزات آنها کمک کند.

نواب در جریان ملاقات با عبدخدایی در داخل زندان، به او می‌فهماند که مأموریتی برایش در نظر گرفته است که از طرف سیدعبدالحسین واحدی در جریان آن قرار خواهد گرفت. نواب به عبدخدایی نوجوان تأکید می‌کند که مأموریت را انجام دهد.

واحدی به‌طور مخفیانه با عبدخدایی تماس می‌گیرد. کلتی در اختیار او می‌گذارد و برایش توضیح می‌دهد که اگر ماشۀ آن را بچکاند، گلوله‌ای از آن شلیک می‌شود! اسلحه در جیب کُت عبدخدایی جا نمی‌گیرد. جیب بغل جادارتری در داخل کُت دوخته می‌شود تا کلت را در آن جا دهد. واحدی سپس به عبدخدایی خبر می‌دهد که سیدحسین فاطمی از رهبران جبهۀ ملی قرار است بر سر مزار محمد مسعود در قبرستان ظهیرالدوله سخنرانی کند. او به نوجوان مأموریت می‌دهد که اسلحه را به سمت فاطمی نشانه رود و ماشۀ آن را بچکاند!

ماجرا به همین صورت اتفاق می‌افتد، اما مرحوم فاطمی کشته نمی‌شود و فقط زخم برمی‌دارد.

چرا نواب صفوی به‌عنوان رهبر فدائیان اسلام تصمیم به ترور سیدحسین فاطمی می‌گیرد؟ او چرا نوجوان 15 ساله‌ای را مأمور ترور فاطمی می‌کند؟

پاسخ پرسش دوم روشن است. از نگاه نواب، نوجوان 15 ساله به «بلوغ شرعی» رسیده بوده و بار کردن تکلیفی چون ترور یکی از رجال سیاسی وقت، جای هیچ اشکال و ایرادی نداشته است.

پاسخ پرسش نخست اما مثل بسیاری از پرسش‌های مربوط به حوادث تاریخی همچنان سرشار از ابهام است. برخی اعضا و حامیان جبهۀ ملی مسئلۀ «نفوذ ایادی بریتانیا» در صفوف فدائیان اسلام را مطرح می‌کنند، چیزی که فدائیان به کلی منکر آن هستند.

به واقع سیاست همیشه موضوعی پیچیده بوده است چراکه کانون انواع نیرنگ و توطئه و نفوذ و گمراه‌سازی به قصد به چنگ آوردن پاره‌ای بیشتر از قدرت به حساب می‌آید. این پیچیدگی هنگامی که پای دولت‌های بیگانه هم در کار باشد، مضاعف و حتی سرگیجه‌آور می‌شود. از این رو، سیاست درکنه خود، میدان بازی افراد «زرنگ» است اما هزینۀ اصلی آن را نیروهای سیاسی ساده و ناآشنا به بغرنجی‌های این پدیده بر دوش می‌کشند.

با آنکه فدائیان اسلام از طریق بی‌پروایی و شجاعتی که از خود نشان می‌دادند، الهام‌بخش بسیاری از نیروهای مذهبی در دهه‌های 30 و 40 خورشیدی برای ورود به عرصۀ سیاست و مبارزه شدند، اما آثار آنها نشانگر نگاهی بی‌نهایت بسیط به سیاست و امر حکومتداری و حکمرانی است.

آنان از یک سو حذف فیزیکی و ترور رجالی را که مانع اهداف خود می‌شمردند، عامل هموار شدن مسیرشان به سوی تأسیس «دولت اسلامی» تلقی می‌کردند و از سوی دیگر، وظایف دولت اسلامیِ مورد نظرشان را به اجرای احکام فقهی و جزایی شریعت تقلیل می‌دادند.

گفته می‌شود هنگامی که شیخ عبدالحسین امینی مؤلف کتاب الغدیر با نواب و یارانش در ایران روبه‌رو شد، از آنان خواست که برای تحصیل فقه و دیگر علوم اسلامی به نجف مهاجرت کنند. او به فدائیان هشدار داده بود که اگر در ایران بمانند سرانجام‌شان به اعدام ختم خواهد شد. نواب اما در پاسخ به مرحوم امینی گفته بود؛ اسلام به اندازۀ کافی فقیه و متکلم و مفسر و عارف و متأله دارد، آنچه ندارد «....» است و ما می‌خواهیم چنین نقشی برای اسلام بازی کنیم. در واقع نواب تعبیری برای خود و یارانش به کار برده بود که گرچه محمدمهدی عبدخدایی آن را با افتخار به زبان می‌آورد، ولی سانسورش در اینجا به صلاح نزدیکتر است!

خلاصه آنکه، افراد ساده‌دل اما جسور و بی‌باک وقتی با تمام توان و قوا وارد منازعۀ سیاست می‌شوند، در ابتدا مورد تحسین و چه‌بسا رشک دیگران قرار می‌گیرند ولی هنگامی که گرد و غبارها فرو می‌نشیند و پای محاسبه و نتیجۀ کار برای مُلک و ملت پیش می‌آید، جامعه متوجه می‌شود چه خون‌هایی که بی‌دلیل از هر سو بر خاک ریخته شده، چه ثروت‌های عمومی که دود شده و به هوا رفته، چه افراد بسیاری بی‌جهت به خاک سیاه نشسته‌اند و چه بلاها و مصائب و شکاف‌ها و تفرقه‌هایی که در بطن جامعه رسوب کرده و مانع هر نوع وحدت و انسجام و ثبات و نظم و پیشرفت و توسعه شده است.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی