جهانبخش ایزدی استاد روابط بینالملل در گفتوگو با «هممیهن»:
تهدید به تغییر دکترین هستهای در سطح یک ابزار پایین آمده است
اظهارات کمال خرازی، رئیس شورای راهبردی روابط خارجی ایران در خصوص احتمال تغییر در دکترین هستهای ایران در صورت بروز تهدید موجودیتی، بحثهای زیادی را در مورد آینده برنامه هستهای ایران و نیتها و انگیزههای ایران ایجاد کردهاست. جهانبخش ایزدی، استاد روابط بینالملل معتقد است چنین اظهاراتی از اساس با انگیزه پیام دادن به غرب بیان میشود و اگر ایران نیتی برای تغییر دکترین هستهای خود داشت، نیازی نبود آن را از طریق یک شخصیت غیررسمی اعلام کند و در عین حال آن را مشروط به مسائل دیگر از جمله تهدید موجودیتی یا بازگشت طرف مقابل به مذاکره کند.
در ادامه متن کامل گفتوگوی «هممیهن» را با جهانبخش ایزدی، استاد روابط بینالملل مطالعه میکنید.
*این سومین بار است که کمال خرازی، وزیر خارجه پیشین و رئیس شورای راهبردی روابط خارجی ایران اظهاراتی از این دست بیان میکند. در این مقطع زمانی دلیل بیان این اظهارات از سوی آقای خرازی چیست؟
به نظر من باید در بستر وسیعتری به این سوال پاسخ داد. به نظر من این اظهارات آقای خرازی همانگونه که شما هم اشاره کردید، بههیچوجه تازه نیست. ایشان این مواضع را در چند موقعیت دیگر تکرار کردهاند. در نتیجه نمیتوان خیلی با توجه به عنصر زمان سخنان آقای خرازی را تحلیل کرد. نمیتوان هر بار این اظهارات تکرار میشود، بیاییم و تحلیل کنیم که همان صحبت قبلی «در این بازه زمانی» چه معنایی دارد. معمولاً برای تصمیمهای استراتژیک در این سطح، عنصر زمان فقط یکی از عوامل تعیینکننده است و نه همه عناصر. اگر ما فقط بخواهیم بر مبنای زمان این سخنان را ارزیابی کنیم، از بقیه عناصر غافل میشویم و نمیتوانیم حق مطلب را ادا کنیم.
نکته دوم اینکه فقط آقای خرازی نیست که این مطالب را بیان کردهاست، قبلاً محمود علوی، وزیر پیشین اطلاعات اظهاراتی مشابه را بیان کردهبود. اواخر سال ۱۳۹۹ آقای علوی در یک برنامه تلویزیونی در مورد ساخت سلاح هستهای گفتهبود: «اگر یک گربه را گوشهای گیر بیاورند ممکن است رفتاری بکند که گربهای که آزاد است آن رفتار را انجام نمیدهد.» آقای علوی، برخلاف آقای خرازی، زمانی که این حرف را زد مقام رسمی دولت جمهوری اسلامی بود. از سوی پارهای از نمایندگان مجلس و تعدادی شخصیتهای نظامی، از جمله سردار احمد حقطلب، فرمانده سپاه حفاظت و امنیت مراکز هستهای، باز هم مشابه همین اظهارنظر و یا حتی تندتر از آن وجود دارد. در نتیجه منحصر کردن این اظهارنظر به شخص کمال خرازی، نه مستند است و نه منطقی.
*اگر به گفته شما عنصر موقعیت زمانی را نادیده بگیریم، انگیزه بیان این اظهارات و انتخاب آقای خرازی به عنوان بیانکننده آن چیست؟
نخست باید توجه کنیم که کمال خرازی مقام مسئول در جمهوری اسلامی نیست. او رئیس یک نهاد مشورتی است که در بهترین حالت اگر درک، تخصص یا تحلیلی در نتیجه جلسات کارشناسی داشتهباشد، بهعنوان توصیه یا نظریه مشورتی در اختیار مقامهای بالای نظام یا سایر دستگاههای مسئولی که سفارش چنین تحلیلهایی بدهند، قرار میدهد. اینکه به این درک یا تحلیل ترتیب اثر دادهشود، بستگی به تصمیم دستگاههای سیاستگذار و اجرایی رسمی کشور دارد. نکته بسیار مهم این است که سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی بهعنوان یک مقام رسمی، پاسخ اظهارات آقای خرازی را بهعنوان موضع رسمی جمهوری اسلامی بیان کرد و گفت که در این قضیه هیچ تغییری صورت نگرفتهاست و اگر بناباشد تحولی اتفاق بیفتد، از کانالهای رسمی اعلان میشود.
سوال مهمتر این است که آیا اساساً ضرورتی وجود دارد که تغییر دکترین به صورت علنی مطرح شود؟ آیا لازم است که جمهوری اسلامی به صراحت بگوید که اگر فلان بازیگر بهمان کار را بکند، ما هم فلان کار را میکنیم؟ به نظر من ضرورتی وجود ندارد و این اظهارات علنی نشان میدهد که مقوله تغییر دکترین یک مقوله راهبردی نیست، بلکه در سطح ابزار پایین آمدهاست. در واقع یک بازیگر تهدید میکند تا طرف مقابل یا پای میز مذاکره بیاید یا امتیازی بدهد. به محض اینکه آقای خرازی میگوید اگر طرف مقابل پای میز مذاکره بیاید، ما دیگر دست به چنین اقدامی نمیزنیم، نشانه این است که تصمیم قطعی برای این تغییر گرفتهنشدهاست. اگر از این زاویه به مسئله نگاه کنیم، میبینیم اساساً اتفاق جدیدی رخ ندادهاست.
جمهوری اسلامی همواره در گفتمان رسمیاش گفتهاست که سلاح هستهای از نظر ما حرمت شرعی دارد و در قالب فتوای رهبری این مسئله را مطرح میکنند. هرچند این استدلال فتوا در نظام بینالمللی خریداری ندارد، چراکه چنین مفهومی در نهادهای حقوق بینالملل تعریف نشدهاست. استدلال دیگر جمهوری اسلامی این است که میگوید سلاح کشتارجمعی برای ما امنیت نمیآورد، نهتنها برای ما امنیت نمیآورد، بلکه برای منطقه هم امنیت نمیآورد. نتیجهگیری طبیعی این موضعگیری همواره این است که جمهوری اسلامی میگوید ما باید همه منطقه را به شمول اسرائیل از سلاحهای کشتارجمعی خلع سلاح کنیم. اگر این استدلالها و اظهارنظرهای رسمی را کنار هم بچینیم، میتوان تا حدی به انگیزه و معنای اظهارات آقای خرازی پی برد.
*یعنی شما میفرمایید که اینگونه اظهارنظرها با این هدف بیان میشود که تهران قصد دارد گزینه بد و بدتر در مقابل آمریکا قرار دهد تا واشنگتن با اجتناب از گزینه بدتر، نوشیدن داروی تلخ را بپذیرد؟
بله. این منطق سیاست و روابط بینالملل است. این رفتار بیسابقه نیست.
*فرمودید که آقای خرازی مقام رسمی ندارد، اگر فرض کنیم که اظهارات آقای خرازی پیامی برای طرفهای مقابل باشد، چرا یک شخصیت غیررسمی انتخاب شدهاست؟
این هم ناشی از منطق سیاست و روابط بینالملل است. معمولاً در چارچوبهای تبادل پیام، سعی میکنند از مقامهای رسمی استفاده نکنند. چون اگر از مقام رسمی استفاده شود، این اظهارات مستندسازی میشود و موضع رسمی کشور تلقی میشود. گزارشهای رسمی و اظهارات رسمی در نظام بینالملل، بازتابی به مراتب متفاوت نسبت به اظهارات مقامهای غیرمسئول دارد. البته نباید فراموش کرد که حتی همین اظهارات هم اگر مرجعیت پیدا نکنند، اما خوراک خوبی برای پروپاگاندا در افکار عمومی جهان و جنگ روایتها خواهند شد. اینگونه نیست که این اظهارات غیررسمی هیچ تاثیری در ذهن رهبران غربی نمیگذارد.
*نزدیک به دو دهه است که جمهوری اسلامی از برنامه هستهای خود و تهدید به توسعه آن بهعنوان اهرمی برای مذاکره و امتیازگیری از طرفهای غربی استفاده میکند. فکر میکنید تهران تا چه زمانی بتواند از این ابزار برای امتیازگیری استفاده کند و طرفهای غربی تا چه زمانی به چنین تهدیدهایی گردن مینهند؟
این مسئله کاملاً بستگی به منابع قدرت جمهوری اسلامی دارد. منابع قدرت در سیاست کمیاب هستند. هر اندازه که یک دولت مشکل مالی و اقتصادی، مشکلات مشروعیت یا اقناعگری افکار عموی دارد یا مشکل تبیین سیاستهایش در نظام بینالملل پیدا کند، منابع قدرتش تحلیل میرود و به این ترتیب قدرت چانهزنی آن کشور هم کاهش پیدا میکند.
اما در مورد واکنش غربی هم باید توجه کرد که مهمترین بازیگر عرصه پرونده هستهای ایران آمریکا است، اگر غیر از این بود، با خروج آمریکا از برجام قاعدتاً نباید مشکلی برای اجرای برجام پیش میآمد، چراکه قدرتهای بزرگ جهانی یعنی چین، روسیه، فرانسه، آلمان و بریتانیا گفتهبودند که در این توافق باقی میمانند، اما کاری از پیش نبردند. اساساً به عقبتر هم که برگردیم، مادامی که عزم جدی در آمریکا به وجود نیامد، برجامی هم نمیتوانست شکل بگیرد. اولویتهای بازیگر اصلی، یعنی آمریکا، تفاوت کردهاست. اسناد استراتژی امنیت ملی آمریکا بزرگترین تهدید را چین تلقی میکند. در نتیجه امکانات آمریکا به شرق دور معطوف شدهاست. از این طرف هم روسیه نه در ابعاد چین، بلکه بهعنوان یک قدرت مزاحم در اروپا ظهور کردهاست.
در مورد مسئله هستهای و جمهوری اسلامی، مشکل عمده برای آمریکا دو چیز است. نخست اینکه مسئله هستهای به تکثیر و اشاعه سلاحهای هستهای در منطقه نیانجامد، که در راستای منافع استراتژیک آمریکا نیست و مسئله دوم اینکه برنامه هستهای ایران به تهدید جدی برای اسرائیل تبدیل نشود. از این دو زاویه آمریکا با برنامه هستهای ایران برخورد میکند. اما در هر صورت اولویت اصلی آمریکا همچنان پرونده هستهای ایران و خاورمیانه نیست، بلکه چین و در رتبه بسیار پایینتر روسیه است. آمریکا در عین حال درگیر مسائل داخلی و انتخابات است. معمولاً رؤسای جمهوری در آستانه انتخابات ریسک نمیکنند، بهویژه رئیسجمهوری که در آستانه انتخاب مجدد باشد. مادامی که آمریکا سرگرم اولویتهای اصلی خود است، پرونده هستهای ایران را مدیریت و کنترل میکند.
*در جواب سوال اول گفتید که عنصر زمان چندان اهمیتی در این اظهارات ندارد. اما از زمان رویارویی مستقیم ایران و اسرائیل، بار دیگر این ایده از سوی برخی کارشناسان ژئوپلیتیک احیا شدهاست که تنها راه ایجاد ثبات در منطقه خاورمیانه، ایجاد توازن هستهای میان ایران و اسرائیل است. به نظر شما در این چارچوب آیا میتوان چنین اظهاراتی را تفسیر کرد؟
در این رابطه دو تحلیل وجود دارد، اینکه آیا داشتن سلاح هستهای باعث توازن در مناسبات بازیگران منطقهای میشود، موضوع مجادله جدی است. دیدگاه نخست معتقد است که سلاح هستهای بازدارندگی ایجاد میکند و مثالهای آن را هم جنگ سرد و هند و پاکستان عنوان میکنند. اینها تمثیلهایی است که میتوان بهعنوان یک نمونه از بازدارندگی متقابل به آن نگاه کرد.
اگر به یاد داشتهباشید، دیک چنی، معاون رئیسجمهور وقت آمریکا در زمان حمله آمریکا به عراق، میگفت اگر عراق سلاح هستهای داشت، دیگر حمله به عراق برای ما میسر نبود. این دیدگاه به در اختیار داشتن سلاح هستهای با عنوان توازن وحشت یا Balance of Terror نگاه میکند. ماهیت سلاح هستهای اساساً بازدارنده است و برای استفاده تولید نمیشود، بلکه باعث ادراک تهدید میشود.
دیدگاه دوم به نمونههای دیگر اشاره میکند، مثلاً مورد کره شمالی نشان داد که سلاح هستهای خیلی هم بازدارنده نیست، چون قبل و بعد از آزمایش سلاح هستهای کره شمالی، استراتژی آمریکا در قبال پیونگیانگ دستنخورده باقی ماند. در همین نمونه اخیر حمله ایران به اسرائیل و یا حتی حمله ایران به پاکستان، نشان داد که صرف داشتن سلاح هستهای، بازدارندگی قطعی ایجاد نمیکند. قاعدتاً حمله به یک کشور هستهای آنقدر مخاطرهآمیز باشد که یک کشور به چنین اقدامی دست نزند.
دیدگاه دوم معتقد است که دیگر نمیتوان بر دکترین هستهای بهعنوان یک عامل بازدارنده و توازنبخش حساب کرد و این دیدگاه در حال تقویت شدن است. به اعتقاد من یک دیدگاه میانه وجود دارد، برای مثال هند و پاکستان صرفاً به خاطر در اختیار داشتن سلاحهای هستهای نیست که از منازعه اجتناب میکنند، بلکه به این دلیل است که ابزارها و انگیزههای بهتری برای پایان بخشیدن به منازعه در اختیار دارند و در حال حاضر به این ابزارها و انگیزهها اولویت دادهاند.
اسلامآباد و دهلینو، فهمیدهاند که در سایه صلح، امکان توسعه بیشتر میشود، میدانند که با دیپلماسی میتوان دستاوردهایی فراتر از جنگ به دست آورد. فقط سلاح هستهای نیست که هند و پاکستان را وادار به موازنه و آتشبس کردهاست. دیدگاه دوم عناصری بیشتر از سلاح را در چارچوب صلح و توازن قوا در نظر میگیرد.