روایت مددکار مهرآفرین از وضعیت کودکان در خانوادههای آسیب؛
مرا به خانهام ببر
هممیهن آنلاین - خانه برای ما سقف امنی است که به آن پناه میبریم اما معنای این سقف برای کودکان آسیب متفاوت است. بدن کودکان آسیب پر است از جای زخمهای قدیمی، سوختگیهای مختلف و آثار ضرب و شتم. شنیدن داستان زندگیشان از زبان کسی که از نزدیک شاهد آن بوده و بسیاریشان را نجات داده، درک زیست کودکان آسیب را برایمان ممکن میکند. «نرگس رضاعلی» مددکار اجتماعی موسسه خیریه «مهرآفرین» در گفتگوی زیر از مشاهدات و تجربیاتش میگوید.
صدای گریه بچه را نشنیده بود!
نرگس رضاعلی از زندگی زنی به نام نسرین برایمان گفت که تغییر زیادی کردهاست: «نسرین معتاد چند مصرفی بود و اعتیاد شدید داشت. روزی که به خانهاش رفتم، با بدن نیمهجان اهورا پسرش که ۳ سال داشت مواجه شدم. دست بچه را با بخاری چنان سوخته بود که به استخوان رسیده بود. بچه از شدت درد و گریه از حال رفته بود اما نسرین بخاطر مصرف زیاد هوشیاری نداشت تا متوجه شود. مددکاران خیریه مهرآفرین نزدیک به یک سال تلاش کردیم تا توانستم او را به ترک و بهبودی به خاطر بچههایش تشویق کنیم. نسرین خانواده متمولی داشت که طردش کرده بودند. با تلاشهای ما خانواده او را پذیرفت و وضعیت نسرین بسیار بهتر شد.» رضاعلی ادامه داد:« مساله ای که به عنوان مددکار اجتماعی مرا بسیار آزار میدهد، تولد کودکانی است که والدین معتاد دارند و سرنوشتهای بدی را تجربه میکنند. اغلب زنان معتاد، بارداریهای مکرر دارند- نوزدانی که اغلب نتیجه روابط خارج از نکاح و یا ازدواجهای موقت هستند و در شرایط غیرقابل تصوری به دنیا میآیند. ما خدمات کاهش آسیب را با جدیت دنبال میکنیم اما با توجه به رشد نگران کننده اعتیاد زنان، نمیتوان در خصوص میزان تاثیر آن با اطمینان حرف زد. به عنوان مثال، مددجوی جوانی داشتیم که از دو مرد، چهار بچه داشت. دو تا از بچه ها را فروخته بود، یکی از بچه ها گم شده بود و نوزاد آخری را ما بعد از آنکه مانع فروشش شدیم تحویل بهزیستی دادیم.»
سواستفاده جنسی از معلولان در خانوادههای آسیب
نرگس رضاعلی در ادامه به یکی از بدترین تجربیات کاریاش اشاره کرد و گفت: «مددکاران خیریه مهرآفرین در طول کار خود با صحنهها و موارد تکاندهنده و دردناکی مواجه میشوند، یکی از این صحنه های پرتکرار، مادرانی هستند که به موسسه میآیند و در حضور کودک خود میگویند که فرزندشان را نمیخواهند و تاکید میکنند اگر ما بچه را نپذیریم، او را در خیابان رها میکنند. نوید ۵ ساله یکی از همان بچه ها بود. روزی که برای چندمین بار با مادرش به موسسه آمد، لباس هایش را توی پلاستیک گذاشته بود و در حالی که به لباس مادرش آویخته بود تا منصرفش کند، گریه میکرد. مادرش معتاد بود و خانه را پاتوق کرده بود، پسر کوچکترش چند ماهه بود و مزاحمتی ایجاد نمیکرد. مادر نوید اما او را مزاحم کارهایش میدانست. موقع رفتن، زل زد توی چشمهای نوید و گفت: همین جا بمون برگردی خونه میدونی چه بلایی سرت میاد. منظورش از بلا، کتکهایی بود که از پارتنرهای مختلف مادرش میخورد. مادرش که رفت، نوید با غمگینترین صدای دنیا، صدایی که هنوز توی گوشم هست گفت: خاله میشه منو به خونه ببری یا بذارید کنار پارکینگ موسسه بخوابم، من نمیخوام برم بهزیستی. تعداد بچههایی که از جانب والدین طرد میشوند متاسفانه قابل توجه است.»
حتی نتوانسته بود گریه کند!
این مددکار اجتماعی در پایان به وضعیت نوزدانی که والدین معتاد دارند اشاره کرد و گفت:« اعتیاد زنان و مادران پدیده بسیار دردناکی است چرا که به قیمت نابودی خانواده و به دنبال آن جامعه تمام می شود. وقتی مادر معتاد باشد یعنی جان، امنیت و سلامت فرزند او در خطر است. تعداد نوزادان معتادی که توسط خیریه مهرآفرین پذیرش و درمان میشوند کم نیست. حتی نوزدانی که شکنجه میشوند. دانیال، نوزاد ۸ ماههای بود که به ما معرفی شد، بچه را که دیدم تمام بدنش جای گازگرفتگی عمیق با دندان بود. دانیال بیماری قلبی هم داشت. همه سعیمان را کردیم تا بچه را تحویل بهزیستی دهیم. بهزیستی اما بچه را به والدینش برگرداند و چند ماه بعد دانیال مرد. بچه آنقدر نحیف بود که به رغم جای زخم روی دستش که مشخص بود درد دارد، حتی نای گریه کردن نداشت.»
زنانه شدن آسیبهای اجتماعی به ویژه فقر و اعتیاد، هر روزه کودکان و نوزدان بیشتری را قربانی میکند.