| کد مطلب: ۲۹۷۴۹

معمار اقتصاد ایران کجاست؟

همه این ناترازی‌ها می‌تواند به یک برآیند منتج شود و آن اینکه اقتصاد ایران به یک «معمار» نیازمند است.

معمار اقتصاد ایران کجاست؟

قطعی برق ناشی از کمبود گاز و گازوئیل اکنون به مرحله‌ای رسیده که تقریباً بیش از نیمی از کشور را به تعطیلی کشانده است؛ کشوری که دومین ذخایر گازی جهان را در اختیار دارد و قدرت بالقوه تولید نفت آن به‌گونه‌ای است که می‌تواند دومین تولیدکننده نفت اوپک باشد، در شرایطی قرار گرفته که حتی نمی‌تواند نیروگاه‌های خود را تامین کند چه برسد به آنکه بخواهد طبق قانون برنامه هفتم توسعه جزو صادرکنندگان گاز و نفت باشد و در رده هاب گازی و نفتی منطقه قرار بگیرد. این کاستی در واقع بخشی از کاستی‌های دیگر اقتصادی کشور است.

ناترازی‌هایی که امروزه از آن صحبت می‌شود فقط به ناترازی‌های انرژی مربوط نمی‌شود. ایران در بخش‌های دیگر اقتصادی هم دچار همین ناترازی‌هاست. برای مثال در بخش آب، معضل ناترازی می‌تواند به مراتب بدتر از گاز و برق باشد. هر تابستان که از راه می‌رسد، کمبود آب در نقاط مختلف کشور به شدت حس می‌شود و اگر پاییز و زمستان پرآب و برفی نباشد هر سال بدتر از پارسال خواهد بود. در بخش‌های صنعتی هم به‌گونه‌ای دیگر با این ناترازی‌ها مواجه هستیم. همه این ناترازی‌ها می‌تواند به یک برآیند منتج شود و آن اینکه اقتصاد ایران به یک «معمار» نیازمند است. 

حدود دو دهه پیش – فکر کنم در زمان نوشتن قانون برنامه سوم توسعه – بود که یکی از برنامه‌ریزان وقت در یک نشست خصوصی نکته‌ای را مطرح کرد که نشان می‌داد چالش‌های توسعه‌ای ایران فراتر از  نوشتن برنامه‌های توسعه‌ای است. او در پایان آن نشست گفت مسئولان کشور باید بر سر موضوع توسعه به اجماع برسند.

در آن زمان چالش‌های سیاسی ایران به مرحله دوقطبی کنونی نرسیده بود و هنوز میان اصلاح‌طلبان و اصولگرایان وقت، یک رابطه نسبی منطقی وجود داشت؛ به‌طوری‌که برنامه سوم توسعه – که بهترین برنامه پس از انقلاب است – در مجلس پنجم که ریاست آن بر عهده ناطق نوری یا بهتر بگوییم نامزد شکست‌خورده ریاست‌جمهوری بود، تصویب شد، آن هم با «وفاق» مثال‌زدنی. اما اینکه در آن زمان گفته شود باید برای توسعه کشور یک «اجماع» میان مسئولان وجود داشته باشد نشان از آینده‌ای می‌داد که شکاف سیاسی می‌تواند چه مصیبت‌هایی بر سر اقتصاد آورد که در واقع آورد. 

در اصل، شکاف سیاسی ایران که از برنامه چهارم توسعه به این طرف ایجاد شد، ضربات جبران‌ناپذیری بر توسعه اقتصاد ایران زده است. عقب‌ماندگی در نوسازی نیروگاه‌های ایران، تاخیر در بهره‌برداری از میادین نفتی و گازی، تعلیق در عمران کشور و هر آنچه که یک کشور عقب‌مانده از توسعه دارد؛ می‌توانید رگه‌ای از آن را در ایران بیابید که ناشی از پیامدهای این شکاف سیاسی است و اثر آن بر پیشانی اقتصاد خورده است. در واقع هیچ کشوری مسیر توسعه را نپیمود مگر آنکه شکاف سیاسی داخلی خود را به طریقی حل کرده باشد. 

اگر کره جنوبی توانست به مدار توسعه‌یافتگی راه یابد و در حلقه 20 کشور قدرتمند اقتصادی جهان قرار بگیرد، اگر چین توانست طی چهار دهه دومین اقتصاد قدرتمند جهان بشود، کار دیگری جز آنکه گامی در پر کردن شکاف سیاسی داخل بردارند نکرده‌اند. 

به همین خاطر راه‌حل اقتصاد ایران، حتی گشودن گره دیپلماسی خارجی که رفع تحریم نتیجه آن می‌تواند باشد، اجماع بر «توسعه» است که گروه‌های سیاسی حاکم باید به آن برسند. این اجماع در حال حاضر وجود ندارد و تا زمانی که این اجماع شکل نگیرد و حاکمان سیاسی کشور به این فهم نرسند که «توسعه» دغدغه اصلی کشور است، همچنان بر مدار توسعه‌نیافتگی خواهیم چرخید و هر سال از مرکز ثقل توسعه‌یافتگی دورتر خواهیم شد. کجاست آن فردی که بتواند این اجماع را شکل دهد؟ او همان کسی است که می‌تواند «معمار اقتصاد» ایران باشد. 

دیدگاه

ویژه تیتر یک
پربازدیدترین
آخرین اخبار