این واژه پلید
در پس هر واژهای دنیایی از معناهای ضمنی، گفتمانی و تلویحی هست که نباید نادیده گرفته شوند. هر فرهنگ و زبانی وقتی نیازمند به خلق واژه میشود که پدیدهای در آن ظهور کند که پیشتر وجود نداشته و به همین دلیل نیازمند نامیدن و وصفش هم نبوده است. بر سر ما چه آمده که محتاج ساختن چنین واژه پلید و ترکیب پلیدترش با کودک شدیم؟
به این واژه ناخوشایند حتماً شما هم فکر کردهاید: «زبالهگرد». واژهای نیست که در زبان ما قدمت و سابقه زیادی داشته باشد. پُر پُرش شاید سهدهه و این سالهای اخیر که موصوف «کودک» هم به آن چسبیده و ناخوشایندترش ساخته است.
در پس هر واژهای دنیایی از معناهای ضمنی، گفتمانی و تلویحی هست که نباید نادیده گرفته شوند. هر فرهنگ و زبانی وقتی نیازمند به خلق واژه میشود که پدیدهای در آن ظهور کند که پیشتر وجود نداشته و به همین دلیل نیازمند نامیدن و وصفش هم نبوده است. بر سر ما چه آمده که محتاج ساختن چنین واژه پلید و ترکیب پلیدترش با کودک شدیم؟ کار کردن کودکان بهخودیخود یک معضل هولناک اجتماعی به حساب میآید؛ منظور البته کار از سر نداری و اجبار و با شرایط ناگوار است؛ نه آن کارهای موسمی و کارآموزیهایی که برای اندوختن تجربه، مهارت و چشیدن لذت درآمد از دسترنج ممکن است با نظارت خانواده و در محیطهای مناسب برای کودکان در نظر گرفته شود و در اکثر ممالک توسعهیافته نیز رایج است.
باری، خود کار کردن کودکان، محروم کردنشان از کودکی، بازی، تحصیل و رشد سالم ذهنی و جسمی، بهخودیخود هولناک است، حالا وقتی این شغل زبالهگردی باشد، شک نکنید که آن جامعه در وضعیتی تراژیک قرار گرفته است. خوب یادم هست که شهردار تهران وعده داده بود که در یک طرح ضربتی طی یکی، دو ماه کاری خواهد کرد که در سطح شهر هیچ کودک زبالهگردی نبینیم.
اما همچنان روزی نیست که آدم در سطح شهر تردد کند و چندتایی از این کودکان معصوم را نبیند که با لباسهایی ژنده و آلوده، صورتهایی ناشسته و چرک، نگاههایی غمگین و در عین حال خشمگین، با گونی کوهآسای چرکمردی بر دوش، زیر آفتاب ذوبکننده تابستان تهران، تا کمر در سطلهای زباله فرو رفتهاند و میان پسماندهای زندگی ما به دنبال رزق خود میگردند.
من نمیدانم آنها که قدرت و بودجه در اختیارشان است و مسئولیت مستقیم رسیدگی به چنین اموری در شرح وظایفشان است، چطور کنار فرزندان و خانواده خود مینشینند و شام و ناهار میخورند و شب سر آسوده بر بالین میگذارند. اصلاً مگر از نجات این قربانیان مظلوم مسئلهای مهمتر وجود دارد؟ لابد خواهند گفت فلان اقدام را کردهایم و فلان برنامه را داریم و مافیای بازیافت فلانطور است. کاری به این حرفها نداریم. این معضل زشت و جگرخراش همچنان در شهرهای ایران ادامه دارد و معنایش این است که هرچه کردهاید، ناکافی یا نادرست بوده است.
بدترش اینکه در فرهنگ خشن خیابان، این کودکان قربانی هزار آسیب اجتماعی دیگر میشوند یا از فرط استیصال یا بهاقتضای هوسهای کودکانه راه بر رهگذران میبندند به التماس لقمهای غذا یا اندکی پول، تبدیل میشوند به دریوزگانی مطرود و فاقد شأن اجتماعی. هی اینطرف و آنطرف بگوییم به کودکان خیابانی پول ندهید و چنین و چنان نکنید که معنا ندارد.
در این روزگار که مهمترین و شاید تنها تفریح خیابانی ممکن برای گروه کثیری از ما ایرانیان، رفتن به رستورانی و خوردن لقمهای غذاست، مگر میشود بنشینی و به غذای چرب و نرمت سق بزنی و به نگاه و التماس این قربانیان قساوت شهری، اقتصادی و اجرایی بیاعتنا باشی؟ فرض کنیم که بیاعتنا هم باشی، کجای این معضل حل میشود؟ فردای این بچهها چگونه خواهد بود؟ با عقدهها، تحقیرها، دردها، تن آسیبدیده و سلامت از دسترفتهشان چگونه سر خواهند کرد و چه خواهند شد؟
مسئولان مربوطه که کلکسیون ادعایند، حتماً میتوانند این معضل را هم با تواناییهای مورد ادعایشان بهسرعت حل کنند. اگر نمیکنند، لابد به دلیل یا دلایلی عزمش را ندارند. بهجای برگزاری بسیاری از گردهماییهای پرهزینه و بیفایده، بسیاری نذریدادنهای بیمعنا و پرخرج و بسیاری از بیلبوردهای غولآسای عاری از معنا و صداقت در وصف دستاوردهایشان، هرچه لازم است هزینه کنند و مانع سوءاستفاده آدمهای پست از این کودکان شوند.
قدم اول ممانعت از ادامه این روند است و قدم بعدی بهکارگیری مشاوران و نهادهای مردمی برای یافتن راهی که منجر به ترمیم روح، روان، جسم و شخصیت اجتماعی این کودکان شود. این قدمها اگر درست برداشته شوند، مطمئن باشید هنوز آنقدری رأفت و همدلی اجتماعی در مردم این کشور مانده که ملت بیایند، گوشهای از کار را بگیرند و حامی مسئولان باشند. در کنارش دستگاه قضا هم باید بانیان این شغل کثیف را بهشدت مجازات کند تا دیگر کسی شهامت چنین اعمال شنیعی را نداشته باشد.
اینکه دیگر ربطی به منافع سیاسی و این جناح و آن گروه ندارد. عزم کنید و اقدام کنید و دستکم یک نقطه روشن در کارنامه مدیریتی خود بر جای بگذارید که دوست و دشمن را به سکوت و تحسین وادارد. این یک اولویت جدی است و در مدیریت آسیبهای اجتماعی فردای نزدیک کشور اهمیت زیادی خواهد داشت.