| کد مطلب: ۱۰۰۹۳

کوچک اما بانفوذ

کوچک اما بانفوذ

قطر چگونه توانسته طی سال‌ها روابط متنوعی با طیفی گسترده از بازیگران منطقه‌ای شکل بدهد؟

قطر چگونه توانسته طی سال‌ها روابط متنوعی با طیفی گسترده از بازیگران منطقه‌ای شکل بدهد؟

قطر کشوری کوچک است اما این روزها در صدر اخبار است؛ خصوصاً در این روزها شاید برای خیلی‌ها این سوال ایجاد شده باشد که چگونه است که قطری‌ها همواره از حماس دفاع کرده و همواره با این گروه رابطه داشته‌اند اما هیچ‌وقت تحت فشارهای بین‌المللی قرار نگرفته‌اند. درحالی‌که تا اسم ایران به میان می‌آید، حماس ناگهان تبدیل به گروهی تروریستی می‌شود و ایران نیز به حمایت از گروهی تروریستی متهم می‌شود. پاسخ این سوال را باید در ژئوپلیتیک قطر جست‌وجو کرد؛ ژئوپلیتیکی که موجب شده این کشور کوچک که تنها ۱۱ هزار و ۵۸۰ کیلومترمربع وسعت و بیش از ۳ میلیون و ۳۰۰ هزار نفر جمعیت دارد، دیپلماسی خاص خود را براساس اصل توازن قوا در پیش بگیرد؛ راهبردی که تاکنون توانسته منافع قطر را به بهترین شکل تامین کند.

قطر آب‌وهوایی بیابانی و خشک دارد. منابع آب زیرزمینی و سطحی این کشور بسیار محدود است. چنین وضعیتی نه برای پیدایش کشاورزی مساعد است و نه برای صنعتی شدن. علاوه بر این، قطر از نظر جغرافیایی، بین دو کشور بزرگ منطقه‌ای قرار گرفته است: نخست عربستان سعودی که سراسر مرز زمینی قطر را در بر گرفته و دوم ایران که تقریباً به‌طور کامل قطر را از طریق دریا احاطه کرده است. این وضعیت ژئوپلیتیکی به این معنی است که قطر ویژگی‌های یک کشور قدرتمند را ندارد و بنابراین از منافع چنین قدرتی نیز برخوردار نیست. به دیگر سخن، قطر نخستین مؤلفه‌‌های یک کشور قدرتمند، نظیر وسعت زیاد، جمعیت زیاد، زیرساخت‌های کشاورزی و صنعتی توسعه‌یافته را ندارد. علاوه بر این، از آنجایی که ایران و عربستان سعودی به‌عنوان دو قدرت بزرگ حاشیه خلیج‌فارس، در دو طرف قطر قرار گرفته‌اند و هر دو برای کنترل با یکدیگر رقابت می‌کنند، در نتیجه قطر از صلح دموکراتیک منطقه نیز برخوردار نیست. منظور از صلح دموکراتیک منطقه‌ای، شرایطی است مشابه شرایط اروپای پس از جنگ جهانی دوم که در آن صلح دموکراتیک حاکم شد و کشورهای کوچک براساس قوانین بین‌المللی و اصول حاکمیت سرزمینی در مقابل تمایل هژمونیک کشورهای بزرگ امنیت یافتند.

با این حال، قطر با وجود تمام نقاط ضعفی که داشته و دارد، از ابزارها و توانایی‌های زیادی‌ برخوردار شده و این ابزارها به این کشور اجازه داده تا اهداف مدنظر خود را محقق کرده و به کشوری تبدیل شود که نقش مهمی در منطقه ایفا می‌کند. ابزارها و توانایی‌های قطر سه نوع هستند؛ نخست، وجود حاکمان نخبه‌ای که بلندپرواز بوده و براساس برنامه و چشم‌انداز کشور را اداره می‌کنند. دوم، در دسترس بودن منابع طبیعی عظیم؛ به‌ویژه گاز طبیعی که موجب می‌شود قطر به لحاظ مالی مستقل بوده و در مقایسه با دو همسایه بزرگش، به لحاظ سیاسی نیز استقلال داشته باشد و سوم، وجود تضادهای منطقه‌ای و بین‌المللی که قطر با موفقیت از این تضادها به نفع خود استفاده کرده و با ورود و یا عدم ورود هوشمندانه به ائتلاف‌ها، نیازهای امنیتی خود را به صورت یک ضرورت منطقه‌ای و بین‌المللی به جهان عرضه کرده است.

این عوامل به قطر اجازه می‌دهد تا بر برخی از ضعف‌های ساختاری خود غلبه کرده و به‌تدریج قدرت نرم خود را جایگزین این ضعف‌ها کند. قطر این مهم را از دو طریق به سرانجام رسانده است؛ نخست، رویکرد تدافعی برای دفع خطرات پیرامون کشور در قالب نیروهای منطقه‌ای و دوم، رویکرد تهاجمی در قالب تمایل به گسترش نفوذ منطقه‌ای‌اش در فراتر از مرزهایش. قطر نوعی خاص از استراتژی را به خدمت گرفته که این کشور را قادر می‌سازد برخی از محدودیت‌های ساختاری مرتبط با قدرت و توان خود را دور بزند. دولت قطر نفوذ خود را از طریق رسانه‌ها افزایش می‌دهد و فضای بحث و گفت‌وگو پیرامون موضوعاتی را که رسانه‌های اصلی عرب تابو می‌دانند، ایجاد می‌کند. به این ترتیب، این کشور از زوال فرهنگی و رسانه‌ای مراکز شهری سنتی در کشورهای عربی نظیر بغداد، بیروت، قاهره و دمشق بهره برده است. در این زمینه، قطر به دنبال ایفای نقش پیشرو به‌عنوان قطب منطقه‌ای فرهنگ عربی است. علاوه بر این، مشارکت قطر به‌عنوان یک میانجی در چندین درگیری در منطقه عربی و نقاط دیگر، این کشور را در فهرست کشورهای فعال در حل مناقشه‌ها قرار داده است. در نهایت، تقویت فعالیت‌های انجمن‌ها و سازمان‌های بشردوستانه که برای کاهش فقر در کشورهای توسعه‌نیافته آسیا و آفریقا فعالیت می‌کنند، به تحکیم قدرت نرم قطر کمک کرده است.

دقیقاً به همین دلایل است که قطر، سیاست و شیوه ارتباطات بین‌المللی‌اش از سوی وزارتخانه‌های خارجه کشورهای مختلف، مراکز تحقیقاتی و رسانه‌ها در همه سطوح و با دقت بررسی می‌شود. نقشی که قطر در صحنه منطقه‌ای و بین‌المللی ایفا می‌کند، بسته به زوایای مختلف آن، گاه مورد انتقاد و گاه مورد ستایش قرار گرفته است. مطالعه دقیق سیاست خارجی دوحه نشان می‌دهد که این کشور براساس واقع‌گرایی حرکت می‌کند. معمولاً کشورهای کوچک هر چقدر هم که ثروتمند و توسعه‌یافته باشند، در عرصه سیاسی، به‌ویژه در مواجهه با قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی، وزن چندانی ندارند. بنابراین آنها کاملاً تابع معادلات تعیین‌شده توسط قدرت‌ها می‌شوند. این مسئله آنها را مجبور می‌کند که بر سر یک دوراهی قرار بگیرند؛ یا باید یک رابطه مبتنی بر وابستگی و تسلیم را انتخاب کنند که در این وضعیت، در ازای محافظت در برابر تهدیدهای قدرت‌های دیگر قرار گرفته و تحت حمایت یک قدرت بزرگتر قرار بگیرند و یا باید برای مقابله با این تهدیدات به سمت ایجاد اتحاد‌ها و ائتلاف‌ها حرکت کنند.

آغاز سیاست خارجی نوین قطر‌

تغییر بزرگ در سیاست خارجی قطر با روی کار آمدن دولت جدید این کشور در سال ۱۹۹۵ آغاز شد و می‌توان آن را در کنار تغییر در رهبری با ردیابی تأثیر آن بر سیاست بررسی کرد. در زمان شیخ خلیفه بن حمد که از سال ۱۹۷۲ تا سال ۱۹۹۵ حکومت کرد، سیاست خارجی قطر تقریباً به‌طور کامل توسط عوامل سیستمی اداره می‌شد و با ساختار نظام منطقه‌ای که در آن عوامل جغرافیایی و ژئوپلیتیکی محوریت دارند، سازگار بود. در سال ۱۹۹۵، زمانی که رئیس دولت قطر تلاش کرد با اتخاذ راهبردهای مشخص، عوامل ساختاری را کنترل کند یا حداقل توانایی آنها را برای ممانعت از دستیابی به اهداف و اجرای سیاست‌های خود محدود کند، سیاست خارجی قطر نیز تغییر کرد. دولت جدید قطر یک سیاست خارجی فعال را که از منافع سیاسی و اقتصادی آن محافظت می‌کرد و منعکس‌کننده اهدافش برای ایفای نقش منطقه‌ای تأثیرگذار بود، در پیش گرفت. رویکرد شیخ حمد‌بن خلیفه بر جهت تغییر، شکستن وضعیت موجود و استفاده حداکثری از ظرفیت‌ها و منابع طبیعی قطر، استوار بود. بنابراین، از سال ۱۹۹۵، سیاست خارجی قطر به وضوح منعکس‌کننده منافع ملی، اهداف منطقه‌ای و نیازهای امنیتی آن است. پیش از آن، این دوران را می‌توان اینطور استدلال کرد که اساساً قطر سیاست خارجی نداشت.

شیخ حمدبن‌خلیفه دیدگاه خاصی درباره نقش و جایگاه کشورش در سیاست منطقه‌ای و بین‌المللی و توانایی‌هایش برای ابداع استراتژی‌های مناسب جهت غلبه بر محدودیت‌های ساختاری قطر داشت اما در ابتدا رهبر باید محیط پیرامونی قطر را تجزیه و تحلیل کرده و نقاط قوت و ضعف آن فرصت‌ها و ریسک‌های پیش رو را در نظر می‌گرفت. نخستین چالش پیش روی قطر، موقعیت جغرافیایی از نظر وسعت و جمعیت آن بود. قطر بین دو قدرت بزرگ منطقه‌ای قرار گرفته بود و هر دو قدرت نیز تمایلی همیشگی برای کشاندن قطر به مدار نفوذ خود داشتند و برای تحقق این هدف به رقابت شدید با یکدیگر می‌پرداختند. هر دو به دنبال کشاندن آن به مدار خود هستند، در میانه این رقابت شدید، محیط امنیتی متلاطم و مخاطره‌آمیزی برای قطر به‌وجود می‌آمد که قطر در آن نمی‌توانست سیاست بی‌طرفی را در پیش بگیرد.

قطر یک استراتژی بلندپروازانه برای رویارویی با این چالش در پیش گرفت. براساس این استراتژی، قطر کار بر روی کشف نقاط قوت و فرصت‌هایش برای تبدیل شدن به یک قدرت منطقه‌ای میان‌رده را آغاز کرد. اگرچه جغرافیا، قطر را از منابع سنتی قدرت محروم کرد بود اما در عین حال به این کشور ذخایر انرژی فراوانی داده بود. قطر بیش از ۲۴ تریلیون مترمکعب منابع گازی دارد که معادل است با ۱۳‌درصد از ذخایر جهانی گاز و به لطف سرمایه‌گذاری‌های پرهزینه در صنعت گاز مایع، امروزه قطر ظرفیت تولید ۷۹ میلیون تن گازمایع را در سال دارد که انتظار می‌رود این رقم تا سال ۲۰۲۷ به ۱۲۶میلیون تن افزایش یابد. در حال حاضر ۲۵‌درصد از بازار گاز مایع جهان در اختیار قطر است. به این ترتیب قطر منابع مالی فراوانی از این منبع دریافت کرد و به موازات آن نخبگان سیاسی خود را در راستای اهداف استراتژی جدید خود به کار گرفت. در نتیجه روند تبدیل شدن قطر به یک قدرت منطقه‌ای میان‌رده آغاز شد. اما پیشبرد این روند نیازمند یک سیاست خارجی مستقل‌تر بر مبنای نقش فعال‌تر منطقه‌ای بود. حالا که قطر استقلال مالی یافته بود، راحت‌تر می‌شد چنین نوعی از سیاست خارجی را تدوین و اجرا کرد.

چالش‌های امنیتی

شکست عراق در جنگ آزادسازی کویت در سال ۱۹۹۱ و سیاست اتخاذشده توسط دولت بیل‌کلینتون از سال ۱۹۹۳، منجر به تغییر عمده‌ای در موازنه قدرت منطقه‌ای شد و راه را برای هژمونی عربستان سعودی هموار کرد. در نتیجه این تغییر در روابط قدرت و تغییر وضعیت منطقه از حالت تعادل به حالت هژمونی، معضل امنیتی قطر نیز تشدید شد. بنابراین قطر جست‌وجویی را برای یافتن ابزارهایی جهت تضمین بقای خود در برابر تهدیدات فزاینده در محیط منطقه‌ای آغاز کرد. این کشور در سال ۱۹۹۲ یک قرارداد دفاعی با ایالات متحده امضا کرد و پس از آن در سال ۱۹۹۴ یک توافق‌نامه دیگر با فرانسه امضا کرد. زمانی که شیخ حمد بن خلیفه در سال ۱۹۹۵ به قدرت رسید، امنیت جزء اصلی استراتژی کلان قطر در مواجهه با تهدیدات خارجی و همچنین ابزاری برای حفظ استقلال قطر و دوری گزیدن از تهدیدات ناشی از رقابت دو همسایه بزرگش، عربستان و ایران بود.

کاملاً واضح بود که عربستان سعودی از تلاش نخبگان جدید قطر برای اتخاذ سیاست خارجی مستقل از ریاض استقبال نکرده؛ چراکه عصبانی بود. دلیل اصلی این بود که عربستان همواره تلاش می‌کرد و می‌کند تا اعضای شورای همکاری خلیج‌فارس را با سیاست خود هماهنگ کند و در این میان قطر سازی ناکوک به حساب می‌آمد. بنابراین شیخ حمد با مخالفت شدید ریاض با حکومت و نوع سیاست‌ورزی‌اش مواجه شد تا جایی که ریاض شیخ حمد را رهبر یک شورش در منطقه قلمداد کرده بود. در همین راستا، پادشاهی سعودی از دو کودتا برای سرنگونی دولت مستقر دوحه در سال‌های ۱۹۹۶ و ۲۰۰۲ حمایت کرد. عربستان همچنین با ساخت خطوط لوله گاز برای انتقال گاز قطر به کویت و بحرین مخالفت کرد.

موضع خصمانه عربستان شیخ حمد را بر آن داشت تا ترکیبی از راهبردهای تدافعی و تهاجمی را در پیش بگیرد؛ راهبردهایی نظیر تلاش برای ایجاد تعادل، ایجاد اتحادها و استفاده از ابزارهای قدرت نرم موجود نظیر میانجیگری، حل مناقشه، فعالیت رسانه‌ای، فعالیت‌های فرهنگی، ایجاد مراکز تحقیقاتی، بودجه برای کارهای بشردوستانه و ورزش، مدنظر شیخ حمد قرار گرفت. به عبارت دیگر، قطر با قدرت‌های بین‌المللی شریک شد تا بخشی از نظام اقتصادی جهانی شود.

بنابراین، جهت‌گیری سیاست خارجی قطر به وضوح و کاملاً ناشی از معضل امنیتی این کشور بود. در این راستا، اگرچه قطر گاهی اوقات با اتخاذ استراتژی‌های تهاجمی برای استفاده از فرصت‌های موجود در محیط پیرامونی خود توانسته است یک تهدید سیاست خارجی را به یک نقطه قوت تبدیل کند، اما این امر باعث افزایش میزانی از ریسک نیز شده است. یکی از نمونه‌های این ریسک، بحران سال ۲۰۱۷ و محاصره اقتصادی و امنیتی قطر توسط عربستان و امارات بود.

به‌طور کلی، راهبردهایی که قطر در تلاش برای اتخاذ سیاست خارجی مستقل و ایفای نقش منطقه‌ای متناسب با برنامه‌های رهبران خود دنبال کرده است را می‌توان به شرح زیر خلاصه کرد:

استقلال مالی

از میان تمامی کشورهای تولیدکننده نفت در خلیج‌فارس، تنها قطر بوده که توجه بیشتری به گاز طبیعی معطوف کرده است. سایر کشورهای منطقه، از جمله عربستان‌سعودی، نسبت به گاز بی‌توجهی نشان دادند و گاز طبیعی را صرفاً محصول جانبی نفت به حساب آوردند. این وضعیت در آغاز قرن جدید به دلیل افزایش جمعیت و رشد اقتصادی که نیاز به تولید برق را افزایش داد و باعث گسترش صنایع وابسته به گاز مانند صنایع پتروشیمی و آلومینیوم شد، به شدت تغییر کرد. در واقع، اکثر کشورهای حاشیه خلیج‌فارس به‌تازگی واردات گاز خود را برای کاهش مصرف نفت در تولید برق افزایش داده‌اند. برای مثال عربستان سعودی حدود ۹۰۰ هزار بشکه نفت در روز برای تولید برق مصرف می‌کند. با استفاده از گاز برای تولید برق، عربستان می‌تواند این مقدار را برای صادرات تامین کند.

فعالیت در حوزه رسانه

با توجه به تسلط تقریباً مطلق عربستان سعودی بر فضای رسانه‌ای عربی، در نوامبر ۱۹۹۶، قطر شبکه الجزیره را راه‌اندازی کرد که اولین شبکه ماهواره‌ای عربی و تخصصی در زمینه اخبار بود. الجزیره با رفع نیاز فوری به یک شبکه خبری در جهان عرب و با حاشیه وسیع آزادی و انعکاس دیدگاه‌های مختلف، محبوبیت زیادی به دست آورد. به‌ویژه عملکرد الجزیره در پوشش خبری جنگ‌های افغانستان و عراق و انتفاضه دوم فلسطین در سال ۲۰۰۰، این شبکه را در رأس شبکه‌های بانفوذ جهان قرار داد و به این ترتیب قدرت نرم قطر نیز تقویت شد. این شبکه نه‌تنها در منطقه، بلکه در صحنه بین‌المللی نیز به یک بازیگر کلیدی تبدیل شده است. فعالیت‌های الجزیره آنقدر اثرگذار بود که موجب بروز چندین بحران دیپلماتیک بین قطر و کشورهای مختلف عربی شده است. این شبکه بخش مهمی از برنامه شیخ حمد بن خلیفه برای توسعه قطر و تضمین نقش بلندپروازانه منطقه‌ای قطر بوده است.

تقویت روابط با واشنگتن

پس از دستیابی به استقلال مالی و مالکیت رسانه‌های تاثیرگذار خود، سومین گام استراتژی استقلال قطر، تقویت امنیت و ابزار دفاع از خود بود. تنش با عربستان سعودی در پی کودتای سال ۱۹۹۶ در قطر، این کشور را بر آن داشت تا به دنبال ابزارهایی برای تقویت دفاع از خود و کاهش تهدیدهایی باشد که با آن مواجه است. یکی از راه‌حل‌ها، نزدیک شدن به واشنگتن به منظور افزایش سطح تعهد ایالات متحده برای تضمین امنیت قطر در برابر تلاش‌های عربستان، امارات و مصر برای سرنگونی حکومت این کشور بود. به نظر می‌رسید که قطر نیاز فوری به متحدان قوی دارد تا به این کشور کمک کنند تا با معضل امنیتی خود که به دلیل بدتر شدن روابطش با همسایگانش تشدید شده است، مقابله کند. در سال ۱۹۹۲، قطر یک قرارداد دفاعی با واشنگتن امضا کرد. با این کار، این کشور به دنبال استفاده از روند صلحی بود که منجر به توافق اسلو بین فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها شد و بنابراین قطر سعی کرد به اسرائیل نزدیک‌تر شود. قطر موافقت کرد که در سال ۱۹۹۶ یک دفتر تجاری برای نمایندگی از منافع اسرائیل افتتاح کند. با این حال، این نزدیکی با اولین مانع عمده‌ای که روند صلح با آن مواجه شد، ناقص ماند و این مانع ترور اسحاق رابین، نخست‌وزیر اسرائیل و به قدرت رسیدن جناح راست اسرائیل به رهبری بنیامین نتانیاهو و تعلیق مذاکرات صلح فلسطین-اسرائیل و سوریه-اسرائیل بود. قطر از آن زمان این سیاست را کنار گذاشته و به نفع سیاست خارجی پویاتر مبتنی بر تعادل حرکت کرد. این کشور شروع به تقویت روابط نظامی خود با واشنگتن کرد و حتی در این رویکرد نیز تعادل را حفظ کرد و هرازچندگاهی به جای نزدیک شدن به متحدان واشنگتن به دشمنان این کشور نزدیک می‌شد. این قاعده‌ای است که قطر هم آن را با هدف حفظ روابط با همه و در عین حال ایجاد تعادل بین آنها رعایت می‌کند.

یک گام مهم در این راستا، انتقال نیروهای آمریکایی از عربستان سعودی به قطر در سال ۲۰۰۳ بود. دولت دوحه در سال ۲۰۰۰ پایگاه العدید را بدون امضای هیچ توافقی در اختیار آمریکا قرار داده بود. در دسامبر سال ۲۰۰۲، دوحه و واشنگتن سرانجام توافقنامه‌ای را امضا کردند که اجازه رسمی حضور نظامی ایالات متحده در العدید را صادر می‌کرد. در آوریل سال ۲۰۰۳، فرماندهی مرکزی نیروی هوایی ایالات متحده از پایگاه هوایی شاهزاده سلطان در عربستان سعودی به پایگاه العدید نقل مکان کرد. اتکای فزاینده ایالات متحده به قطر، از نظر حضور نظامی‌اش در منطقه، در زمینه عملیات بزرگ برای نیروهای آمریکایی (به دلیل جنگ در عراق و افغانستان)، اهمیت قطر را برای واشنگتن بیشتر تقویت کرد. موفقیت قطر در جذب حضور نظامی ایالات متحده به‌عنوان گامی مهم در جهت حل معضل امنیتی و پذیرش یک سیاست خارجی جسورانه‌تر و مستقل تلقی می‌شد.

دیپلماسی میانجیگری

توانایی سیاسی در برقراری روابط همزمان با کشورها و نیروهای سیاسی مخالف، به قطر این امکان را داده است که در تعدادی از مناقشات منطقه‌ای نقش بی‌نظیری ایفا کند. این استراتژی با قدرت و نفوذ بیشتری در سیاست آن همراه شد. هرچند این استراتژی برای برخی با ابهام و برای برخی دیگر با سردرگمی همراه بوده است تا جایی که میزان نارضایتی از قطر در مصر و عربستان سعودی به‌عنوان دو کشور بزرگ جهان اسلام به شدت تقویت شد.

قطر خود را به‌عنوان یک بازیگر کلیدی در چندین موقعیت تنش منطقه‌ای قرار داده است: این نقش قطر با پایان دادن به بحران سیاسی که پس از حمله حزب‌الله لبنان به بیروت، در ۷ مه ۲۰۰۸ در لبنان آغاز شد، با پیشنهاد میانجیگری بین حوثی‌ها و رئیس‌جمهور سابق یمن، علی عبدالله‌صالح برای یافتن راه‌حلی برای پایان دادن جنگ چهارم خود در سال ۲۰۰۷ ادامه یافت. دوحه همچنین به برگزاری یکسری جلسات بین طالبان و ایالات متحده کمک کرد و تلاش‌های دیپلماتیک قابل‌توجهی را برای حل مناقشه میان دو طرف انجام داد. میانجیگری مؤثر قطر برای حل‌وفصل برخی اختلافات در جهان عرب و اسلام، این کشور را به یک میانجی مؤثر و یک بازیگر مهم منطقه‌ای تبدیل کرده است. تلاش‌های میانجی‌گرانه قطر به بخش جدایی‌ناپذیر از جعبه ابزار سیاست خارجی این کشور تبدیل شده است و اغلب در کانون توجه رسانه‌های داخلی و بین‌المللی قرار گرفته است. هدف این دیپلماسی ارائه تصویری از قطر به‌عنوان یک کشور واسطه و بی‌طرف است که به شدت متعهد به صلح و ثبات در منطقه است. استفاده از این دیپلماسی منافع و نفوذ قطر را تضمین می‌کند.

ایجاد توازن در روابط با عربستان سعودی و ایران

از اوایل دهه ۱۹۹۰، قطر برای برقراری تعادل در روابط خود با دو همسایه بزرگ خود تلاش کرده است. البته این این سیاست در ابتدا با کنار گذاشتن سیاست نزدیکی با عربستان سعودی پس از استقلال این کشور در سال ۱۹۷۱ و نزدیکی بیشتر با ایران آغاز شد تا قطر بتواند در ادامه به تعادل مطلوب در روابط با این دو قدرت بزرگ منطقه‌ای دست یابد. در همین چارچوب، قطر اختلافات مرزی دریایی خود با ایران را حل‌وفصل کرد و در سال ۲۰۱۰ با ایران یک قرارداد امنیتی منعقد کرد. اما قطر نتوانسته است در پیگیری این سیاست به هدف خود دست یابد. بنابراین، اهداف حداقلی را دنبال کرده و تلاش کرده حداقل از داشتن روابط بد با یکی از همسایگان خود اجتناب کند. مسلماً چنین شرایطی بهتر از داشتن رابطه بد با هر دو همسایه است!

می‌توان ادعا کرد که قطر تا اوایل دهه ۱۹۹۰ سیاست خارجی مختص به خود را نداشت. قطر پس از پایان تحت‌الحمایگی انگلیس در سال ۱۹۷۱، در چارچوب شورای همکاری خلیج‌فارس کاملاً به عربستان سعودی متکی بود. همانطور که اشاره شد، قطر به دلیل موقعیت حساس ژئوپلیتیکی خود، راهبردی شبیه به آنچه می‌توان در سیاست خارجی «قانون بقا» نامید، ایجاد کرده است. بر این اساس هنگامی که قطر با فشار ایران مواجه می‌شود، عربستان سعودی را به مرزهای ائتلاف با خود نزدیک می‌کند و زمانی که عربستان منبع تهدید می‌شود، قطر با نزدیک شدن حساب‌شده به ایران، مقابله‌به‌مثل می‌کند. استثناء این قاعده، رفتار قطر در جریان بهار عربی است. در آن زمان قطر رفتاری تهاجمی را دنبال کرد. این کشور در آن زمان بر روی احتمال تغییر در ساختار نظام منطقه‌ای تمرکز کرد و روی یک گذار دموکراتیک شرط‌بندی کرد که هم ایران و عربستان سعودی با آن مخالف بودند.

اتحادها و درگیری‌ها

در خاورمیانه، نقشه اتحادها و درگیری‌ها اغلب تعریفی منطقی ندارد. به‌عنوان مثال، قطر برخلاف امارات، بحرین یا عربستان سعودی روابط خوبی با ایران دارد. از سوی دیگر، سوریه متحد نزدیک ایران است و امارات و بحرین روابط خود را با دمشق عادی کرده‌اند اما قطر همچنان از عادی کردن روابط خود با سوریه امتناع می‌کند. امارات و بحرین روابط خود را با اسرائیل که دشمن سوریه است، تثبیت کرده‌اند، درحالی‌که قطر به‌رغم برخورداری از روابط غیررسمی با اسرائیل، هنوز روابط خود را با اسرائیل عادی‌سازی نکرده است. در آن سو، قطر از حماس حمایت می‌کند، درحالی‌که عربستان سعودی در سال ۲۰۲۱ برای دستگیری دسته‌جمعی اعضای حماس اقدام کرد. قطر همچنین روابط بسیار نزدیکی با ترکیه‌ای دارد که به‌ویژه با اخوان‌المسلمین رابطه نزدیک دارد. کمک نظامی ترکیه در سال ۲۰۱۷ بود که قطر را از مداخله عربستان و امارات نجات داد. از سوی دیگر، روابط قطر با ایالات متحده ذیل این واقعیت شکل گرفته که قطر بزرگترین پایگاه هوایی آمریکا در منطقه را در خود جای داده و همچنین «منافع دیپلماتیک» آمریکا را حفظ می‌کند. ایده قطر این است که بتواند در مذاکرات بین آمریکا و دشمنانش در منطقه میانجیگری کند. به‌عنوان مثال، در اوایل جولای ۲۰۲۲، مذاکرات غیرمستقیم آمریکا و ایران در مورد احیای مجدد برجام با میانجیگری قطر انجام شد و در فوریه ۲۰۲۰، ایالات متحده با طالبان در دوحه به توافق رسید و راه برای خروج آمریکا از افغانستان هموار شد.

در عین حال، احتمال بحران در روابط قطر با امارات و مصر همواره وجود دارد. در مقابل، خطر بحران در روابط قطر با عربستان سعودی و بحرین نیز چندان زیاد نیست. هرچند مشکلات روابط دوجانبه بین این کشورها حل نشده است. وضعیت خاورمیانه بسیار تغییرپذیر است. تعدد روابط بین کشورها، سازمان‌ها و گروه‌ها در خاورمیانه وجود دارد. به‌ویژه رقابت سنی و غیرسنی، رقابت کلاسیک برای کسب قدرت، مشکل فلسطین و نگرش نسبت به اسرائیل، مشکل کردها، فعالیت سازمان‌های اسلام‌گرای فرامرزی به‌ویژه اخوان‌المسلمین و داعش و القاعده و پارامتر نفت و منابع آب، از جمله پارامترهای فضای تغییرپذیر در خاورمیانه هستند.

اگرچه قطر پتانسیل نظامی یا جمعیتی جغرافیایی برای ایفای نقش یک قدرت منطقه‌ای را ندارد اما اکنون تلاش می‌کند چنین نقشی را ایفا کند.

روابط قطر با بازیگران غیردولتی

کلید درک موقعیت قطر، رابطه این کشور با نهادهای غیردولتی مانند اخوان‌المسلمین است. این سازمان یک سازمان اسلام‌گرای رادیکال است که با نام‌های مختلف تقریباً در همه کشورهای عربی حضور دارد و در بسیاری از آنها به‌ویژه مصر و امارات متحده عربی، تروریستی محسوب می‌شود. علاوه بر این، از سال ۲۰۱۳، یک دفتر نمایندگی رسمی طالبان افغانستان در قطر تاسیس شد. قطر همچنین از جدایی‌طلبان چچنی و به‌ویژه جهادی‌ها حمایت می‌کرد. قطر همچنین یکی از طرف‌های جنگ نیابتی در لیبی بود و از نیروهایی که با گروه‌های مورد حمایت مصر و امارات می‌جنگیدند، حمایت می‌کرد. این امر منجر به یک بحران دیپلماتیک در سال ۲۰۱۷ و محاصره قطر توسط کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس شد. با این حال، این محاصره ناکارآمد بود و قطر به لطف اعزام نیروهای نظامی ترکیه، از مداخله مسلحانه همسایگان خود نجات یافت. به‌رغم تلاش‌های شدید محمد بن‌سلمان، ایالات متحده نیز از سیاست تقابلی عربستان سعودی و امارات در قبال همسایه کوچک خود حمایت نکرد. علاوه بر این، قطر از جدایی‌طلبان چچن حمایت کرده است و در سال ۲۰۰۴ نیروهای روسیه یکی از رهبران چچنی به نام زلیم‌خان یانداربیف را در دوحه ترور کردند. اما در سال ۲۰۰۷، ولادیمیر پوتین به قطر سفر کرد و روابط بین دو کشور بهبود یافت. البته جنگ در سوریه دوباره به تنش میان دو کشور منجر شد. روسیه از اسد حمایت می‌کرد، درحالی‌که قطر از ابتدا از مخالفان اسد، به‌ویژه اخوان‌المسلمین اسلام‌گرا حمایت می‌کرد.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی