به نـام قلم
من در زندان مسئول پخش روزنامه بودم. صبحها ساعت ۱۰ میرفتم دم آن پنجره کوچک که ما را از زندانبانها جدا میکرد تا روزنامههای اعتماد و اطلاعات را -که تنها روزنامههای بند نسوان اوین بودند- تحویل بگیرم، ببرم توی بند و پخششان کنم. میگفتم: «روزنامه، روزنامه دارم، خبرای داغ، خبرای تازه.» و هر چندروز یکبار، جمله یا کلمهای به آن اضافه میکردم.