غربزدگی کلمه رمز مخالفان پهلوی شد
پاسخهای مکتوب محمدعلی همایون کاتوزیان به پرسشهای هممیهن
پاسخهای مکتوب محمدعلی همایون کاتوزیان به پرسشهای هممیهن
محمدعلی همایون کاتوزیان نهفقط یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان دانشگاهی بر سپهر فکری نخبگان ایرانی در چهاردهه اخیر است، بلکه بهواسطه روابط نزدیکی که از جوانی با فضای روشنفکری و سیاسی ایران داشته است، نگاهی خاص به تاریخ فکر در ایران دارد که شاید یکی از مهمترین وجوه آن، در کنار تسلط او به تاریخ این سرزمین، حضورش در بسیاری از بزنگاههای تاریخی و توجه نقادانه به این تجربههای زیسته است. هنگامی که پرسشهایم را برای کاتوزیان ارسال کردم، بعید نمیدانستم که او در پاسخهایش گریزی نیز به مراودات شخصی خود با جلال بزند، اما آنچه او اینک به ما رسانده است، حاوی نکتههای مهمتری ورای خاطرهگویی و خاطرهبازی است. برای نمونه، این مهم که یکدهه پس از انتشار «غربزدگی» و سهسال پس از مرگ جلال، نام پدرخوانده جریان روشنفکری ایران در کلام دانشجویان دانشگاه شیراز مفقود بوده، نکتهای بهراستی تأملبرانگیز است؛ کمااینکه شیوع «غربزدگی» ظرف دو، سهسال بعدازاین حتی نزد عموم مردم، امری است که بررسی دلایل و علل آن، میتواند پژوهشی پربار و نو را رقم بزند.
از نظر پیامدهای عملی سیاسی و فرهنگی غربزدگی، جلال و فردید تفاوتی با هم دارند؟
نظریات فردید و آلاحمد تفاوتهای اساسی دارند و تا اندازه زیادی با هم در تضادند. اینکه اصلاً حرف حساب فردید چیست، خود مسئلهای است که نهفقط جاهلان بلکه عاقلان هم اغلب درآن درمیمانند، چون در خیلی از موارد حرفش تقریباً نامفهوم است. اگر بخواهیم او را جدی بگیریم باید بگوییم که او کاریکاتوری از آراء مرشد ادعائیاش، مارتین هایدگر را تحویل میداد مبنی بر اینکه خردورزی یونانیان باستان، بشریت را از خویشتن خویش بیگانه کرد و اگرچه مسیحیت قرون وسطی آن را کنار زد ولی رنسانس یا تولد دوباره خردورزی در اروپا ورق را برگرداند و روزگار ادبار را دوباره مسلط کرد. انقلاب مشروطه که تقلیدی از خردورزی غربی بود، ایران را اسیر غربزدگی غربیها (!) ـ باید میگفت یونان باستانزدگی یا خردزدگی ـ کرد تا انقلاب اسلامی آن را نجات داد. آلاحمد نه دشمن خردورزی بود، نه ضدفرهنگ و تمدن غرب و نه منادی حکومت اسلامی. در بهترین حالت حرفش این بود که تقلیدهای بیجا ـ یا بهقول تقیزاده، «میمونوار» ـ از جهان غرب، فرهنگ ایران را حرامزاده کرده است. ولی در شرح و تفصیل نظر خود از غربزدگی، حرف بیربط و نادرست کم نزد. گذشته از ماشینهراسی (اگرچه گفت استفاده از ماشین اجتنابناپذیر است)، درباره تئوریهای توطئهاش مانند اینکه حمله مغول به کشورهای اسلامی (و حتی روسیه) به تحریک مستقیم اروپا صورت گرفت و اینکه اروپاییها سلسله صفوی را در ایران بهوجود آوردند که از پشت به عثمانی خنجر بزنند، فقط میتوان گفت مضحک است. در آن کتاب حرفهای چرند دیگری هم هست ولی دست آخر از رمان «لولیتا»، اثر ناباکف و فیلم «مهرهفتم»، اینگمار برگمن که تازه در غرب منتشر و مطرح شده بودند سخن میگوید!
ساز غربزدگی را جلال کوک کرد یا این مضمون روح غالب زمانه بود؟
آلاحمد کتاب «غربزدگی» را در سال ۱۳۴۱ نوشت. من در همان سال آن را خواندم و با او دربارهاش بحث انتقادی کردم، چون ۸نسخه از کتاب را با خود به لندن آورده بود که برای پخش به من داد. تا چندسال حرف چندانی از آن نبود. در این فاصله کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» را نوشت و به سفر حج رفت؛ اگرچه در انتهای سفرنامهاش (خسی در میقات) نوشت که نمیداند چرا به حج رفته بود: شاید بهدنبال برادرش که در مدینه فوت شده و مدفون بود «چون خدا برای کسی که به او ایمان دارد همهجا هست» و تا وقتی که در شهریورماه ۱۳۴۸ درگذشت، حرف و سخن زیادی درباره اینها جز در محافل نسبتا کوچک روشنفکری نبود.حتی در یکی، دوسال پس از آن نیز این اصطلاح سر زبانها نیفتاده بود. بهخاطر دارم که در بهار ۱۳۴۹ برای دوهفته تعطیل دانشگاهی به پاریس رفته بودم. دوستی که پیشازآن در لندن فیزیک خوانده بود و در آنجا علوم کامپیوتر میخواند، ازجمله دلیل مشکلات اقتصادی انگلیس را ازمن پرسید و گفت بهقول یک روزنامهنگار فرانسوی، انگلیس جهان سومی شده است. تا من گفتم چگونه ممکن است اولین کشور صنعتی جهان، جهان سومی شود، بانگ زد که «غربزده نشو!». این اولین تجربه من از کاربرد بیجا، بیربط و بیمعنای این اصطلاح بود. با این وصف حتی در دیدار نسبتاً کوتاهم از دانشگاه پهلوی شیراز در سال 1351 به خیلی جوانان سیاسی ـ مذهبی برخوردم که از علی شریعتی نام میبردند ولی نه از آنها، نه از هیچ دانشجوی دیگری نام «جلال» و اصطلاح «غربزدگی» را نشنیدم. در ظرف یکی، دوسال بعد اما این اسامی بهراستی نقلونبات کل محافل شدند. نهفقط چپها، مذهبیها، اسلامگراها و ضدامپریالیستهای دیگر، بلکه دارا و ندار، پیر و جوان و عالم و عامی به هرکه و هرچه دوست نداشتند، «غربزده» و «غربزدگی» میگفتند. من تقریباً یقین دارم که یک در هزار، آنها حتی یک نگاه هم به کتاب آلاحمد نینداخته بودند. یکی، دوسال بعد بسیاری از همانها، ولی آلاحمد را مسئول انقلاب بهمن اعلام کردند! البته درواقع شرایط داخلی و بینالمللی که شرح آن در این مختصر نمیگنجد، سبب شد که «غربزده» و «غربزدگی» تبدیل به کلمات رمز برای رساندن وحدت عمومی علیه حکومت شوند.
نظر خلیل ملکی درباره غربزدگی جلال چه بود؟
ملکی همان اوایل، کتاب او را خوانده و از آن انتقاد کرده بود. خودش در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» نوشته که ملکی به من میگوید: «تو آخوند شدهای!»