| کد مطلب: ۲۶۵۸۷
جنگ آخرالزمان؟

گفتار هایی از احمد زید آبادی، ماشاءالله شمس الواعظین و عماد الدین باقی درباره مبانی نظری آنچه پس از هفتم اکتبر گذشت

جنگ آخرالزمان؟

گروه جامعه‌شناسی دین انجمن جامعه‌شناسی ایران با همکاری باشگاه اندیشه روز سه‌شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳ نشستی با عنوان «انگاره‌های آخرالزمانی در جنگ جاری خاورمیانه» با سخنرانی عمادالدین باقی، احمد زیدآبادی و ماشاالله شمس‌الواعظین برگزار کرد.

گروه جامعه‌شناسی دین انجمن جامعه‌شناسی ایران با همکاری باشگاه اندیشه روز سه‌شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳ نشستی با عنوان «انگاره‌های آخرالزمانی در جنگ جاری خاورمیانه» با سخنرانی عمادالدین باقی،  احمد زیدآبادی و ماشاالله شمس‌الواعظین برگزار کرد.

در این نشست عمادالدین باقی با برشمردن برخی گزاره‌های خبری به نقش باورهای آخرالزمانی در جنگ اخیر منطقه پرداخت و احمد زیدآبادی با تبارشناسی دیدگاه‌های آخرالزمانی در ادیان اسلام و یهودیت و مسیحیت نقش این باورها در بحران اخیر را کمرنگ دانست و در نهایت شمس الواعظین به تغییر دکترین ایران و اسرائیل در بحران اخیر منطقه و تبعات آن پرداخت. گفتارهای عمادالدین باقی،  احمد زیدآبادی و ماشاالله شمس‌الواعظین  را در ادامه می‌خوانید:

جنگ ها و انگیزه ها

عماد+الدین+باقی

عمادالدین باقی

برخلاف برخی سخنان که گفته می‌شود، جمهوری اسلامی عامل جنگ در فلسطین نیست و این جنگ از سال 1948 و دهه‌ها قبل از انقلاب اسلامی شروع شده است. جنگ‌ها را تسلیحات و ابزارهای نظامی به وجود نمی‌آورند بلکه انگیزه‌ها هستند که جنگ را به وجود می‌آورند و انگاره‌های آخرالزمانی از جمله این انگیزه‌هاست.

ایهود اولمرت، نخست‌وزیر سابق اسرائیل در مصاحبه‌ای می‌گوید که دشمن واقعی که ما داریم ایران نیست، حزب‌الله نیست، حماس نیست؛ دشمن واقعی درون اسرائیل است؛ گروه‌های آخرالزمانی، موعودگرای یهودی و افراطی‌های اسرائیلی و دولت نتانیاهو دشمن ما هستند. این انگاره‌های آخرالزمانی در اسرائیل وجود دارد و از محرک‌های جنگ است.

در این سو هم و در ایرانِ ما، همچنین انگاره‌هایی وجود دارد. یک کتاب عربی ۶۰۰ روایت راجع به آخرالزمان را جمع کرده بود و با عنوان روزهای رهایی در ایران ترجمه و منتشر شد و یک جاهایی مصداق‌یابی کرده بود. در این کتاب روزهای رهایی تحولات جهان و علائم ظهور را می‌گفت و بعد تطبیق می‌داد و ۱۷ علامت را برای ظهور ذکر ‌کرده بود که می‌گفت محقق شده و عن‌قریب است که امام زمان ظهور کند و یکی از آن ۱۷ علامتی که محقق شده آمدن احمدی‌نژاد بود.

این کتاب عنوان می‌کرد که علامات به ما می‌گوید که ما در دوره ظهور امام زمان زندگی می‌کنیم و احمدی‌نژاد از رهبران ارتش امام زمان است و این تفکر در سال‌های گذشته در قم هم وجود داشت؛ مثلاً شیخ علی کورانی که یک روحانی لبنانی بود از این اعتقادات داشت. همین چند روز پیش آقای صدیقی هم در نمازجمعه  گفت که روح امامان در رهبری تجلی یافته و او از سید خراسانی برتر است و شبیه‌ترین فرد به امام زمان است.

این حرف اخیر آقای صدیقی در نمازجمعه ایران بود. این تفکر و حرف‌ها هرچند غلبه نداشته ولی به نظرم در حوزه سیاست ایران مطرح بوده است. این سخنان مقداری کار را پیچیده می‌کند و تصمیمات مبتنی بر عقلانیت ابزاری را به حاشیه می‌راند. همسر مرحوم مصطفی احمدی‌روشن که از دانشمندان هسته‌ای است که در ترورهای اسرائیل به شهادت رسید، نقل کرده بود که مصطفی روشن دیداری با آیت‌الله خوشوقت داشت و از ایشان پرسیده بود که امام زمان چه زمانی ظهور خواهند کرد و ایشان پاسخ داده که به کاری که شما در نطنز می‌کنید بستگی دارد.

یا فرمانده سپاه آقای سلامی گفته که آمریکا و اسرائیل به فروپاشی بسیار نزدیکند و ما در مقطع آخرالزمان قرار داریم و ما نیز معتقدیم این وضعیت بخش آخرالزمان است. یعنی جهان به دست آخرین ذخیره الهی سپرده خواهد شد.

بنابراین دو جبهه با این انگاره‌های آخرالزمان روبه‌روی هم قرار گرفته‌اند. این اعتقادات بیشتر از ایران به لبنان رفته است. یعنی مثلاً در لبنان ۴۰ سال پیش خیلی خبری از این باورهای آخرالزمانی نبود و حتی یکی از دوستان ما که بازنشسته سپاه هم هست و در تشکیل حزب‌الله هم نقش داشت، می‌گفت در آن زمان به خاطر جنگ‌های داخل لبنان با گروه‌های فلسطینی و خاطره‌های خیلی تلخی که به وجود آمده بود، جو عمومی بیش از آنکه ضداسرائیلی باشد، ضدفلسطینی بود و اتفاقاً یکی از دلایلی که اسرائیل راحت می‌تواند جاسوس در این منطقه جذب کند همین است.

هر چه حضور منطقه‌ای ایران بیشتر شد نقش این انگاره‌ها هم آنجا بیشتر شد. این چسبندگی تعصب و ایمان دور از عقل آنقدر که نشئگی می‌آورد و انسان را دچار توهم می‌کند مثل مواد مخدر توهم‌زا عمل می‌کند و افراد حتی سعی می‌کنند تاریخ گذشته و وقایع امروز را در چارچوب آن چیزی که می‌پندارند و به سود خودشان است تعبیر و تفسیر کنند.

حتی به جایی می‌رسیم که مثلاً ارزشی‌های ایران تفاسیر وارونه ارائه می‌دهند. این کتاب «آمریکای زمین‌گیر؛ چگونه عظمت به آمریکا بازگردد» نوشته ترامپ است؛ یکی از این رسانه‌های ارزشی منتشر کرده و خیلی هم دست به دست می‌شود که ترامپ می‌گوید «ایران تا زمانی که متعصبان مذهبی در آن حاکم باشند ملت قدرتمندی است»

ولی من این عبارت را از اصل کتاب نوشته‌ام و آوردم که عبارت این است که «ایران تا زمان به قدرت رسیدن مذهبیون تندرو ملت قدرتمندی بود». این کسانی که دچار این انگاره‌های توهم‌زا هستند حتی ترجمه را هم سعی می‌کنند تغییر بدهند و مشکل الان هم در اسرائیل این است که تحت تاثیر این انگاره‌ها اگر عمل شود مانع از عقلانیت در تصمیم‌گیری خواهد شد و برای اینکه این دیدگاه و وجه را نقد کنیم و در افکار عمومی به تصمیم‌سازها نشان بدهیم که خیلی تحت تاثیر این گروه‌ها نباید تصمیم بگیرند و آن چیزی که مربوط به حق مردم و حق حیات و زندگی مردم است با این متغیرها نباید در موردش تصمیم‌گیری کرد.

جنگی میان جنگ‌ها

شمس الواعظین copy

ماشاالله شمس‌الواعظین

این جنگ غزه جنگی میان جنگ‌ها است و اینگونه نیست که آخرالزمان باشد و در جنگ 1967 در خاورمیانه گفتند روز نکبت بود و دنیا به آخر رسیده و بعد معلوم شد نه، این هم جنگی بوده و اسرائیل بخش‌های زیادی از سرزمین‌های عربی را اشغال کرد و در سال ۱۹۷۳ هم مصر و سوریه به اسرائیل حمله کردند و غافلگیر کردند و آنجا اسرائیلی‌ها و دینداران اسرائیلی گفتند که آخرالزمان شده و روز غفران در اسرائیل معروف است.

امروز هم جنگی در میان جنگ‌هاست و البته من معتقدم این جنگ فاصله جنگ‌های بعدی را بیشتر خواهد کرد و مفاهیم و دکترین‌ها عوض خواهد شد. از جمله عنصر بازدارندگی از عرصه نظامی به عرصه سیاسی منتقل خواهد شد. در عرصه تغییر دکترین‌ها در میان دو رقیب قدرتمند خاورمیانه یعنی اسرائیل و ایران یک اتفاق عجیبی افتاده است.

اسرائیل عمدتاً در تاریخ ۷۰ ساله‌اش به دنبال جنگ‌های برق‌آسا، تعیین‌کننده و تمام‌کننده و انتقال چالش به حوزه استحفاظی حریف و جلوگیری از ورود جنگ به سرزمین موعود بوده است. اینها استراتژی‌های اسرائیل در جنگ‌ها بود و اکثر جنگ‌ها هم همینطوری بوده است. به قول شارون مرز اسرائیل با سرعت تانک تعیین می‌شود. جنگ‌ها هم به روز شمارش می‌شد مثلاً می‌گفتند جنگ ۵ روزه، بیشترین و طولانی‌ترین جنگی که صورت گرفت همین ۲۰۰۶ جنگ ۳۳ روزه بود.

اسرائیلی‌ها به وارد کردن شوک‌های شدید به پیکره خصم معروف‌اند. حمله به بهداری‌ها و بیمارستان‌ها یک نکته‌ای است که خیلی در تاریخ ذکر می‌کنند. شب جنگ ژوئن درحالی‌که افسران بلندپایه مصر در کنسرت ام‌کلثوم شرکت کرده بودند سربازان اسرائیلی آماده نبرد سهمگین تعیین‌کننده بودند.

صبح پگاه روز ۵ ژوئن ۱۹۶۷ اسرائیل به باند فرودگاه‌های دمشق و قاهره و پایگاه‌های نظامی حمله می‌کند که هواپیماهای دشمن نتوانند عکس‌العمل بعدی داشته باشند. دومین جایی که حمله کرد به مجتمع‌های مسکونی ژنرال‌های مصر بود. یعنی جایی که ژنرال‌ها گرفتار خانواده‌های خودشان شدند. به گفته روزنامه الاهرام ۸۵۰ نفر از خانواده‌های افسران عالیرتبه ارتش مصر به شهادت رسیدند.

این شیوه جنگ برق‌آسا، تعیین‌کننده و تمام‌کننده اسرائیل بود که پس از عملیات طوفان‌الاقصی و از ۸ اکتبر دکترین خودش را عوض کرد. چراکه احساس می‌کرد این نقطه ضعف است و باید توان این نیروی خصم را سلب کند. فرماندهان حماس و جهاد اسلامی و حتی ایران معتقد بودند با توجه به اینکه اسرائیل در همه جنگ‌ها دکترینش به اصطلاح جنگ‌های کوتاه‌مدت است آمادگی جنگ‌های فرسایشی را ندارد و بنابراین با اعلام شکست یا تسلیم و یا آتش‌بس هدف‌های طوفان‌الاقصی یعنی مبادله اُسرا اتفاق خواهد افتاد. اما اسرائیل برای نخستین بار دوره جنگ را طولانی کرد. 

این تغییر دکترین در تهران هم افتاد. سال 1982 در جنگ اسرائیل علیه لبنان، دست ایران در کار نبود و اصلاً حزب‌الله وجود نداشت. هدف اصلی اسرائیل از جنگ ۱۹۸۲ خارج کردن جنبش آزادی‌بخش فلسطین از لبنان بود. آیت‌الله[امام] خمینی  در سال 1982 برای پایان جنگ اسرائیل و لبنان اعلام کرده بود به رهبران عرب بگویید که ما به نیابت از آنها با اسرائیل نخواهیم جنگید.

این حرف مهمی بود و یک دکترین نظامی هم بود. هاشمی‌رفسنجانی هم در نمازجمعه دهه ۶۰ آن زمانی که یک عده راه افتاده بودند که داوطلب به لبنان بروند و علیه اسرائیل بجنگند، در نمازجمعه این حرف را تکرار کرد و این به دکترین تبدیل شد. سرزمین کشورهای عربی مثل اردن و سوریه و مصر در اختیار اسرائیل بود. اما ایران پس از طوفان‌الاقصی با عملیات صادق یک و دو وسط ماجرا پرید و خیلی هم لخت و عریان وارد شد.

دقت کنید با وجود اینکه اسرائیل سال‌ها بود که ترور می‌کرد فرماندهان و دانشمندان هسته‌ای حتی آقای فخری‌زاده را در روز روشن ترور کرد. خاطرتان هست بنیامین نتانیاهو در رونمایی از سی‌دی‌ها و اسناد تورقوزآباد گفت یک شخصی به نام فخری‌زاده هست این نام را به خاطر بسپارید. با وجود این همه ترور ایران واکنشی نداشت و ناگهان در ۸ اکتبر به بعد این دکترین را تغییر داد.

آیا به خاطر تغییر دکترین اسرائیل بوده یا دلیل دیگری داشت؟ بعدها باید تاریخ اینها را یادآوری و آشکار کند. باید ببینیم چه اتفاقی افتاد و کدام تدبیر یا ناتدبیری بوده که ایران را به دام تغییر این دکترین انداخت. تغییر دکترین یک قدرت منطقه‌ای مثل ایران موضوع کوچکی نیست وقتی چوب را برداشتید و زدید قدرت این ضربه به حریف نشان می‌دهد که اندازه شما چیست.

وقتی که نزدید همه می‌ترسند که اگر ایران ما را بزند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ خیلی مسئله مهمی است.  عملیات صادق آن دسته از کشورهایی که به دلایل گوناگون با تهران مسئله دارند را در صف اسرائیل قرار داد و آن سمت جبهه‌بندی قدرتمندی شکل گرفت. در اروپا و ایالات متحده جنبش دانشجویی قدرتمندی در راستای ضدجنگ به نفع مردم فلسطین شکل گرفته بود. بسیار وسیع و گسترده بود؛ چرا ناگهان بعد از صادق یک و دو فروکش کرد؟ این سوال مهمی است.

آیا به دلیل ورود یک عنصر جدید نبود که به دلایل گوناگون با ایران مسئله داشتند؟ ورود ایران صحنه بازی را تغییر داد و خصومت‌ها تغییر کرد. حداقل یک سهمی داشته است. سهمی که ایران را در منطقه تنها گذاشت.

اکثر کامیون‌هایی که حامل میوه‌جات و سبزیجات به صورت زمینی و از طریق اردن و خلیج عقبه از امارات به اسرائیل می‌رود، به دلیل محدودیت‌هایی که در دریای سرخ انصارالله برای کشتیرانی اسرائیل یا کشتی‌هایی که حامل کالا برای اسرائیل هستند ایجاد کرده است، بسیاری از رهبران محافظه‌کار عرب به اسرائیل پیغام دادند که ماجرا را تمام کنید و ایران را رها نکنید و بنیامین نتانیاهو با این امید و پشتیبانی به آمریکا می‌گوید شما چه می‌گویید که آتش‌بس کن. خود رهبران عرب به ما می‌گویند تمامش کنید. برای اینکه اگر حماس پیروز شود در درون جوامع محافظه‌کار عرب مزاحم سایر کشورهای عربی خواهند شد. 

اسرائیلی‌ها در مرحله اول تصورشان اصلاً این نبود. گالانت گفته بود که ما برای تمام کردن موضوع نوار غزه چند هفته‌ نیاز داریم تا به هدف‌هایی که اعلام کرده بودند برسند. ولی هنوز نتوانسته‌اند به اهداف اعلام‌شده برسند و این تایید می‌کند جنگ خیلی قابل پیش‌بینی نبود. اسماعیل هنیه گفته بود که ریاست حماس در غزه موضوع شروع طوفان‌الاقصی را با دفتر سیاسی مستقر در قطر در میان نگذاشته بود. نصرالله هم اعلام کرد که ما هم نمی‌دانستیم ولی حمایت می‌کنیم و دلایلش قابل فهم است.  

زمانی که اسرائیل بعد از هفت اکتبر شروع به واکنش کرد ۹ اکتبر بایدن به اسرائیل آمد و  هدفش این بود که به بنیامین بگوید واکنش خیلی تند نشان ندهد و وارد دام نوار غزه نشود. تعبیرش این بود که اشتباه ما بعد از ۱۱ سپتامبر را نکن. بنیامین نتانیاهو الان هم می‌گوید من به بایدن گفتم که بعد از ۱۱ سپتامبر شما دو کشور را سرنگون کردید حالا از من می‌خواهید سکوت کنم؟

اینها وضعیت حیاتی ما را تهدید کردند و ما ناچاریم این کار را بکنیم. همان استراتژی اسرائیل را به کار برد؛ سرکوب عریان و به شدت شوک‌آور و رسید تا مرزی که ده‌ها هزار نفر در فاصله خیلی کم کشته شدند. به قول آفریقای جنوبی نسل‌کشی اتفاق افتاد. گوترش دبیرکل سازمان ملل یک گزارش عجیبی به شورای امنیت داد و گفت چیزی نمانده که اسرائیل زیر پا نگذاشته باشد!

اسرائیل فکر می‌کرد ماجرا را تمام می‌کند ولی تمام نشد. یا به دلیل تغییر دکترین خود جمهوری اسلامی خصم اصلی اسرائیل و ورودش به صحنه در پشتیبانی از حزب‌الله این اوضاع پیش آمده و یا دلایل دیگر. اصلاً در تاریخ بی‌سابقه است اسرائیل بتواند یک سال در جنگ دوام بیاورد و این تضادهای درونی که الان در اسرائیل شکل گرفته جدی است. نتانیاهو گفت که حماس و ایران به ما می‌خندند بس کنید! گفت ما با هفت جبهه داریم می‌جنگیم و یک جبهه هم پارلمان اسرائیل است. 

در مورد لبنان وقتی حزب‌الله وارد شد اول یک عملیات ایذایی بود و فکر نمی‌کرد اسرائیل وارد جنگ و به‌ویژه عملیات زمینی شود. بنابراین طولانی شدن جنگ به دو دلیل تعیین‌کننده شکل گرفته و تداوم پیدا کرده است. یکی اینکه اسرائیلی‌ها می‌گویند سر اژدها تهران است و اعلام می‌کنند که ما در حال جنگ با ایران هستیم. هرچند به دنبال این است که فلسطینی‌ها و حماس و حزب‌الله را  تحقیر کند.

درحالی‌که امنیت جنبش حماس در نوار غزه در حفاظت از گروگان‌ها و عدم افشای موقعیت جغرافیایی آنها بی‌نظیر بوده است. الان در اسرائیل این بحث صورت می‌گیرد که حتی ممکن است گروگان‌ها را از غزه خارج کرده باشند.

اسرائیل حدود ۱۴۷ هزار تن در جنگ استفاده کرده که خیلی بی‌سابقه است و در جنگ جهانی دوم در فتح برلین ۳۷ هزارتن بمب ریخته شد. اسرائیلی‌ها احتمال می‌دادند که اُسرا در اردوگاه جبالیا باشند که می‌بینید با وجود محاصره عجیب و غریب ۴۵ روزه و مرگ ۶۷ نفر از افسران و سربازان نخبه ارتش اسرائیل نتوانسته‌اند تا حالا کشف کنند.

این چیز عجیبی است و یکی از اهداف اسرائیل از تکرار نام ایران تحقیر قدرت حماس است. وضع خود ارتش اسرائیل و تضادهای درونی اسرائیل هم مهم است. تضادها با دینداران تندرو به دلیل کمبود نیروی ارتش و موج مهاجرت معکوس بی‌سابقه است. وزارت کشور آلمان اعلام کرده که ۱۸ هزار خانوار اسرائیلی بعد از ۷ اکتبر تقاضای تابعیت آلمان کرده‌اند.

این گزارش‌ها به دولت اسرائیل می‌رسد. اسرائیل به دنبال این است که در عرصه سیاست امتیازاتی به دست بیاورد و شعار معروف نتانیاهو این است که ما زیر آتش سنگین مذاکره خواهیم کرد. همین یک هفته اخیر حزب‌الله معادله تل‌آویو در برابر بیروت را دنبال می‌کند و موشک بالستیکی که به تل‌آویو شلیک شد خیلی اذیت‌شان کرده است. نگران هستند اگر این تکرار شود، چه کنند.

اولین بار است که با یک چنین موشکی تل‌آویو مورد هدف قرار می‌گیرد. این در تاریخ بی‌سابقه است.  به همین خاطر اسرائیل اعلام کرده که هرگاه احساس خطر کند باید بتواند وارد لبنان و غزه شود که تهدید را از بین ببرد. جالب است بدانید آموس هاکستاین که به عنوان نماینده بایدن برای برقراری صلح و آتش‌بس به لبنان رفت شناسنامه اسرائیلی دارد و افسر ارتش اسرائیل بود. لبنان هم سفت ایستاده که ما فراتر از قطعنامه 1701 را نمی‌پذیریم.

درحالی‌که آمریکا و اسرائیل از قطعنامه ۱۷۰۱ پلاس صحبت می‌کنند تا یک چیزهایی به آن اضافه شود. اما اسرائیل چرا این شرط را گذاشته است؟  حالا سوال خیلی از تحلیلگران است که نیویورک‌تایمز هم نوشته بود؛ اسرائیل هیچ وقت برای حمله به لبنان و ایران و نوار غزه به دلیل و بهانه نیاز نداشته است. بنابراین به چه دلیل چنین شرطی را مطرح می‌کند. تحلیلگران از جمله تحلیلگران اسرائیلی معتقدند بنیامین نتانیاهو تقریباً در دوران نزدیک به آخر خط رسیده است.

یهودیت و آخر الزمان

MG_6230 copy

احمد زیدآبادی

این جهانی که ما در آن زندگی می‌کنیم مثل کتابی است که اول و آخرش کنده شده و ما  از وسط آن خبر داریم. برای همین آدمیزاد همیشه دوست داشته بداند اولش چه بوده و جهان چگونه درست شد و در نهایت به کجا می‌رسد. بنابراین اکثر ادیان و حتی مکتب‌های ماتریالیستی مثل مارکسیسم همه سعی کردند یک اول و آخری برای دنیا تعریف کنند.

در کتاب‌های مقدس اشاراتی شده است. در زرتشتی‌گری نهایتاً یک سوشیانتی ظهور می‌کند و نور بر تاریکی غلبه می‌کند. در یهودیت مقداری همین باور را داریم ولی در مسیحیت خیلی غلیظ‌تر است و در اسلام اهل سنت نگاه آنچنانی به این موضوع ندارد و در شیعه این اعتقاد را بیشتر داریم. وقتی ما راجع به یهودیت صحبت می‌کنیم برخلاف اسلام و مسیحیت که با میلیاردها آدم روبه‌رو هستیم کلاً با ۱۵ میلیون نفر روبه‌رو هستیم.

یعنی کل این یهودیان ۱۵ یا ۱۶ میلیون نفر هستند که نصفش در اسرائیل و نیمی هم در بقیه جهان زندگی می‌کنند. از قضا برخلاف برخی تصورات این یهودیان هم که هستند اصولاً آدم‌های مذهبی و معتقدی نیستند و از لحاظ نژادی خودشان را یهودی می‌دانند. الان در خود اسرائیل ۷۰ درصد مردم یا دین ندارند یا دین‌شان مثلاً مدنی است و فقط به باورهای دینی احترام می‌گذارند ولی اینگونه نیست که اعتقاد داشته باشند.

مثلاً اگر حدود ۳۰ درصد از مردم اسرائیل مذهبی باشند پیروان دو حزب شاس و یهودیت توراتی هستند و یهودیان ارتدوکس حساب می‌شوند که از کل پارلمان ۱۲۰ عضوی  ۱۷ تا ۲۰ تا کرسی را به دست می‌آورند. این یهودیان ارتدوکس هم اتفاقاً نگاه آخرالزمانی به آن معنا ندارند و مثل همین علمای سنتی خودمان در تشیع می‌گویند یک روزی ظهور خواهد شد ولی اینکه چه زمانی می‌شود می‌گویند نمی‌دانیم و اگر کسی بگوید چه زمانی می‌شود این را طرد می‌کنند و اگر کسی بگوید من مثلاً با منجی ارتباط دارم، طردش می‌کنند. 

این چیزی که زمان تعیین می‌کند پدیده خیلی متأخری است. البته در دوره‌هایی از تاریخ که شرایط خیلی سخت بوده این تفکر جدی‌تر می‌شده یعنی وقتی گروهی در معرض نابودی و سقوط و درد و رنج شدیدی قرار می‌گیرند، این فکر بالا می‌گیرد چون یک مکانیزم دفاعی روانی است. چون اگر احساس کنی الان نابود خواهی شد که خیلی چیز وحشتناکی است.

در خود یهودیت هم در زمانی که اینها به بابل تبعید شده بودند و بخت‌النصر اینها را اسیر و معبد را ویران کرد این تفکر ایجاد شد که ما یهودیان دچار گناه شدیم و چون فرمان خدا را نادیده گرفتیم خدا مجازات‌مان کرد و در تبعید باید اینقدر زجر بکشیم تا پاک شویم و وقتی پاک شدیم منجی که همان مسیحا یا ماشیا که از فرزندان داوود پیامبر است ظهور می‌کند و ما را به سرزمین موعود برمی‌گرداند. البته در باور یهود داوود و سلیمان پادشاه هستند و در اسلام اینها نبی معرفی می‌شوند. 

بنابراین در باور یهود دوره تبعید است بعد ظهور خواهد شد و بازگشت به سرزمین موعود اتفاق خواهد افتاد. بنابراین اصلاً یهودیان ارتدوکس تاسیس کشور و بازگشت را تا قبل از تاسیس اسرائیل بدعت می‌دانستند. بعد اسرائیلی‌ها چند دسته شدند؛ بعضی‌ها گفتند ما تن به این بدعت نمی‌دهیم و به لحاظ اعتقادی فکر می‌کنند یک انحراف در دین یهود اتفاق افتاده است و برخی در خود اسرائیل، آمریکا و سایر مناطق جهان هم هستند ولی شاخه‌های اصلی‌شان با یک امتیازاتی که از دولت اسرائیل گرفتند بالاخره رفتند عضو دولت شدند اما آنها هم به اصطلاح آخرالزمانی به دنیا نگاه نمی‌کنند.

احزابی مثل لیکود و کارگر و دموکرات و... که اصلاً اعتقاد مذهبی ندارند و سکولار هستند حتی خود آریل شارون این اعتقادات احکام تلمودی و امثال آن را مسخره می‌کند. شارون در مصاحبه با اوریانا فالاچی می‌پرسد به خدا اعتقاد داری؟ می‌گوید فکر کنم شاید یک چیزی ته ذهنم باشد که می‌توان اسمش را خدا بگذاریم. یا عزر وایزمن که رئیس‌جمهور بود می‌گفت کتاب مقدس واقعاً خیلی مزخرف است! اینها خیلی اعتقادی به مسائل دینی یهود ندارند.

یک نحله خیلی کوچکی از جنبش شهرک‌نشینی هست که پیرو کابالیسم یا عرفان یهودی هستند که هیجان زیادی هم دارند چون همیشه این اعتقادات آخرالزمانی و عرفانی با هیجان همراه است.

کلاً این بحث‌ها در اسرائیل خیلی جدی نیست و بحث جنگ آخرالزمانی را خیلی جدی نمی‌گیرند. ۷۰ درصد که اصلاً جدی نمی‌گیرند؛ از آن ۳۰ درصد هم بسیاری اعتقاد دارند یک روزی ممکن است ماشیا بیاید و حالا کاری ندارند که چه زمانی خواهد آمد و تعداد کمی هستند که به این مسئله دامن می‌زنند. این بحث به اصطلاح آرماگدون که تبلیغ شده بیشتر مسیحی است.

البته مسیحیت هم از درون یهودیت زاییده شده؛ در آن دورانی که رومی‌ها سلطه داشتند و خیلی اذیت و آزارشان داده بودند گرایش یهودیان اِسنی به وجود آمد که یحیی تعمیددهنده از اینها بود. یحیی تعمیددهنده فرد پرشوری بود و موعظه می‌کرد و نسبت به آینده هشدار می‌داد؛ وقتی عیسی‌مسیح را مصلوب کردند درحالی‌که مطابق پیش‌بینی قرار بود مسیح پادشاه یهود بشود، وقتی اینگونه شد مسیحیان اعلام کردند شهر و حکومت ما در آسمان خواهد بود و در آینده تاریخ مسیح ظهور خواهد کرد. مسیحیت هم در روند تطور خودش دچار شعبه‌های زیادی شده است.

آن چیزی که به موضوع آخرالزمان غلظت داده، پروتستانتیسم بود. کاتولیک‌ها نگاه آخرالزمانی شدیدی ندارند. در پروتستانتیسم قوی‌تر است. خود لوتر هم یک آدم هیجانی بود و برخلاف آنچه همه فکر می‌کنند اصلاحات خیلی خوبی هم در دین مسیح نکرده است. چون این پروتستان‌ها یک مشکلاتی آفریدند که البته پیامدهای ناخواسته‌ای داشته که به شکل‌گیری سرمایه‌داری و دولت‌های ملی و از بین رفتن مرجعیت پاپ و کلیسا کمک کرده؛ آنچنان که وبر می‌گوید ولی اینقدر مصیبت درست کرده که حد ندارد.

یکی این است که هر کسی می‌تواند ادعای کشیشی کند یعنی هر کسی کتاب مقدس را بخواند می‌تواند مفسر آن باشد و بعد موعظه کند و همین که موعظه می‌کند می‌گویند کشیش است. این کشیش‌های تبشیری که گاهی در ایران دستگیر می‌کنند همه اینطوری هستند یعنی کسی مقام کشیشی به آنها نداده خودشان یک روز می‌گویند من کشیش هستم.

از درون پروتستانتیسم یک جریان پیوریتن‌ها ظهور کرد که در انگلستان بود و اینها که به آمریکا مهاجرت کردند نهایتاً یک جریانی به نام مسیحیت انجیلی یا به اصطلاح مسیحیان آنجلیک ظهور کردند که اینها داستان ظهور و آخرالزمان را خیلی جدی گرفتند و  اصولی دارند، اول اینکه کتاب مقدس از هر جهت منبع معتبری است و ما دائم باید آن را تبلیغ و ترویج کنیم و در عین حال یک نگاهی هم به آن کتاب مکاشفات یوحنا دارند که به عنوان شاگرد مسیح یک مطالبی گفته و اینها تفسیرش می‌کنند که آخرالزمان زمانی است که یک دولت یهود در فلسطین تشکیل می‌شود و ایران و ترکیه و اتیوپی و یک جای دیگر به آن حمله می‌کنند و درحالی‌که این‌ها در این حمله پیروز می‌شوند یک دفعه مسیح ظهور می‌کند. این مسیح هم آن ماشیای یهودی‌ها نیست و در این آرماگدون تقریباً دوسوم یهودیان کشته می‌شوند و آن یک‌سومی هم که باقی می‌مانند، مسیح مخیرشون می‌کند بین اینکه یا ایمان بیاورید یا کشته می‌شوید!

یعنی عاقبتی هم برایشان قائل نیستند. اینها در آمریکا درصد بزرگی هستند که می‌گویند یک‌چهارم جمعیت آمریکا را تشکیل می‌دهند. حالا در سال‌های اخیر یک مقداری ریزشی پیدا کردند ولی دیدیم در انتخابات هم خیلی فعال بودند و از کسانی‌اند که اعتقاد دارند برای اینکه مسیح ظهور کند و یک هزار سال مسیحیان حاکم بشوند و صلح و صفا بر جهان حاکم شود، بهتر است که مقدمات فراهم شود. مقدماتش همین است که اسرائیلی‌ها بر کرانه باختری هم مسلط شوند.

کرانه باختری را به همان اسم یهودیه و سامریه می‌شناسند و بیشترین مدافع اسرائیل در آمریکا اینها هستند؛ یعنی الان لابی یهودی در آمریکا که ما مدام می‌گوییم در مقابل اینها خیلی طرفدار اسرائیل نیستند. لابی یهودی که آیپک هست و ۷۰ درصد یهودیان آمریکا که اعتقادات مذهبی دارند اما مذهب ارتدوکس هستند یا یهودیان محافظه‌کارند یا یهودیان اصلاح‌گرا که خاخام‌ها آنها را مرتد می‌دانند و تا حالا همه هم به راه‌حل دوکشوری اعتقاد داشتند یعنی نهایتاً این کرانه باختری به علاوه نوار غزه برای فلسطینی‌ها باشد.

اما این انجیلی‌ها این اعتقاد را ندارند و این فردی که الان به‌عنوان سفیر آمریکا در اسرائیل انتخاب شده خیلی صریح گفت که اصلاً کرانه باختری چیست؟ اینجا اسمش یهودیه و سامریه است. حالا همه این‌ها هم که اعتقادی ندارند ولی یک دستمایه‌ای شده که طرفداران شهرک‌سازی حتی آن تندروهای  ملی‌گرایی که بی‌اعتقادند از اینها برای بسط نفوذ خودشان در کرانه باختری استفاده می‌کنند. اینها در دولت آقای ترامپ دست بالا را پیدا می‌کنند.

در بین مسلمان‌ها همانگونه که گفتیم بین سنی‌ها که این موضوع خیلی پررنگ نیست و در بین شیعه‌ها از آن شیعه‌هایی که شناسنامه‌ای هستند که بگذریم شیعیانی که معتقد هستند بیشتر شیعیان سنتی بودند.

یهودیان ارتدوکس اعتقاد داشتند که فرمول ظهور بعد از تبعید ظهور خواهد شد و بازگشت به سرزمین موعود اتفاق خواهد افتاد. صهیونیست‌های مذهبی آمدند گفتند تا کی باید منتظر بمانیم بیاییم دو ضلع این مثلث را تغییر بدهیم که بعد تبعید، بازگشت است و خودمان بازگشت کنیم و مقدمات ظهور را فراهم کنیم. در شیعه سنتی هم ابتدا غیبت است و ظهور اتفاق خواهد افتاد و حکومت دینی تشکیل می‌شود.

اینجا هم کسانی پیدا شدند گفتند قبل از ظهور ما حکومت اسلامی را تشکیل می‌دهیم و باید برای ظهور مقدمه‌سازی و مقدمه‌چینی و زمینه‌سازی کنیم. درحالی‌که در روایات گفته شده ظهور زمانی اتفاق خواهد افتاد که ظلم و جور همه جا را فرا گرفته باشد و منجی جهان را پر از عدل خواهد کرد. این جریان وقتی که موفقیت‌هایی دارند این روایت‌ها را نمی‌گویند اما وقتی شکست‌هایی به وجود می‌آید شروع می‌کنند به اینکه باید فتنه‌هایی اتفاق بیفتد که ظهور صورت بگیرد.

اینها انتظار داشتند بعد از آقای رئیسی کسی مثل خودشان بیاید همین که آقای پزشکیان آمد دیدیم که در این گروه‌های فضای مجازی افرادی که مدعی این حرف‌ها هستند شروع کردند به اینکه آمدن پزشکیان به معنای یک فتنه است که هرچه تشدید شود امکان ظهور بیشتر خواهد شد! درحالی‌که بعد از انقلاب که امام خمینی زنده بود و آن همه اقتدار داشت ما یادمان نمی‌آید این بحث‌ها را کسی اصلاً مطرح کند. احمدی‌نژاد مقدار زیادی به این بحث دامن زد.

اینها برخی از جریانات حاشیه حوزوی هستند که به دلیل برخورد سیاسی که می‌خواستند علیه اصلاح‌طلبان انجام بدهند خیلی به این‌ها پر و بال دادند و وجه غالب شدند. در فضای سیاسی و برخی مسئولین هم گاهی از این حرف‌ها می‌زنند. دو سه بار هم گفتند و آدرس دادند و تاریخ دادند که وضعیت آخرالزمانی است و همه هم غلط از کار درآمده است.

درحالی‌که از نظر شیعه اصلاً نمی‌شود زمان داد و هر کسی ادعای ارتباط کند و تاریخ بدهد شیاد و کذاب و دروغگوست. البته اینها دست بالا را ندارند و کسانی که تصمیم می‌گیرند می‌دانند که این دنیا داستانش اینگونه پیش نمی‌رود. ولی این جریان فکر می‌کند اگر اوضاع به هم بخورد و ایران مثلاً وارد جنگ شود آنچنان شرایط امنیتی خواهد شد که اینها می‌توانند قدرت را به دست بگیرند.

یعنی اینها خیلی اثر اعتقادی نیست.   در نهایت باید بگوییم آرماگدون و بحث آخرالزمان در اسرائیل اصلاً محلی از اعراب ندارد و در آمریکا مسیحیان انجیلی به این بحث دامن می‌زنند تا به راست‌گرایی افراطی در اسرائیل و جلوگیری از تشکیل کشور فلسطینی کمک کنند و در ایران هم یک جریان حاشیه‌ای است که فکر می‌کند اگر شرایط به هم بخورد می‌توانند کنترل را به دست بگیرند. 

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
سرمقاله