| کد مطلب: ۱۰۴۸۴

قابِ سرخِ مادرانگی

قابِ سرخِ مادرانگی

تحلیل نقش بیتا فرهی در خون‌بازی

تحلیل نقش بیتا فرهی در خون‌بازی

asr azad sahar

سحر عصرآزاد

منتقد سینما

این روزها که به رسمی نانوشته یاد بانوی باوقار سینمای ایران در فقدان او با مرور آثارش پاس داشته می‌شود، به دلایل متعدد و البته قابل درک؛ شمایل بیتا فرهی؛ این بازیگر برجسته سینما و تلویزیون طی پنج دهه، در دو شاه‌نقش سینمایی او قاب می‌شود.
بی‌شک بیتا فرهی با هنر بازیگری خود؛ دو شخصیت منحصربه‌فرد به نام مهشید (در فیلم «هامون») و مریم‌بانو (در فیلم «بانو») را در سینمای ایران ماندگار کرد. دو کاراکتر زن که در فاصله سال‌های ۱۳۷۰-۱۳۶۸شمسی، تصویر کلیشه‌ای رایج از زن/ معشوق/ همسر را شکسته و این قاب را بسط دادند.
خالق این دو شخصیت زن، داریوش مهرجوییِ بزرگ بود و ایفاگر آنها بازیگری که در نسبتی متعادل از وقار و عصیان، گویی فریادهای خفته در گلوی زن ایرانی را از پسِ قرن‌ها، با عبور از حنجره گرم خود به گوش فلک رساند.
بیتا فرهی اما در قاب این دو نقشِ ماندگار محدود نماند و شخصیت‌های زن متعددی را در سینما و تلویزیون و عرصه مدیوم‌های مختلف جان بخشید که بسیاری از آنها در خور تحلیل و بررسی هستند. زنانی از اعصار مختلف، طبقات اجتماعی متفاوت با دغدغه‌ها و نیازهای دراماتیک متنوع که همواره سویه‌ای دیده/ نادیده از روح سرکش درونی او را با خود یدک می‌کشیدند.
از جمله نقش‌های ماندگار و نمونه‌وار او که قابلیت آسیب‌شناسی و واکاوی عمیق‌تری دارد، کاراکتر مادر در فیلم تأثیرگذار «خون‌بازی» محصول سال 1385 است که پیشبرندگی عمده‌ای در روند درام دارد و در سایه نمی‌ماند.
براساس فیلمنامه‌ای به قلم رخشان بنی‌اعتماد، فرید مصطفوی، محسن عبدالوهاب و نغمه ثمینی، کاراکتر سیما؛ زن/مادری است مستقل و مستأصل در برزخ اعتیاد دختر جوانش که تلاشی مداوم برای نجات او از این گرداب دارد؛ هرچند از مسیری که به فریب نامزد سارا گره بخورد!
نقش‌آفرینی‌ای که برای بیتا فرهی جایزه بهترین بازیگر زن از دو جشنواره پیونگ یانگ و کراچی و نامزدی برای بهترین بازیگر مکمل از بیست‌وپنجمین جشنواره فیلم فجر را به همراه داشت که گویای گستره هنر بازیگری او در برقراری ارتباط با مخاطبانی از هر زبان، فرهنگ، ملیت و جغرافیاست.
بیتا فرهی در ایفای نقش مادری ناگزیر که برای نجات دخترش؛ همپای او می‌سوزد و می‌بازد، با درکی عمیق و چندجانبه از موقعیت دراماتیک سیما، مادرانگی را رنگی از زنانگی به شیوه خودش می‌زند تا تصویری بی‌زنگار از چهره مخدوش زن ایرانی ثبت کند.
زنی که در جوانی؛ به‌رغم مادر بودن، استبداد مردانه را تاب نیاورده و برای استقلال خود به جنگی رفته که تاوانش طلاق و دور شدن از فرزندش بوده است. او امروز در میانسالی با وجود ترجمانی تازه از عشق، با اضمحلال خود در رنج دخترش، گویی درحال تنبیه ناخواسته خود است؛ آن‌هم به هر قیمتی.
چه‌بسا او بار روانیِ گناه ناکرده‌ای که شوهر به نمایندگی از جامعه بر سرش آوار می‌کند، بر دوش می‌کشد (اگه نرفته بودی این بلا سر سارا نمی‌اومد...) این است تقدیر زن در سرزمینی که جامه سپید عروسی با کفن سپید مرگ، تاخت زده می‌شود!
بیتا فرهی در قالب سیما با سارا همراه می‌شود تا به دالان‌های تاریک فروپاشی دخترش سرک بکشد؛ او ناظری خاموش و همراهی همیشگی برای لحظه‌های مصرف، خماری، خودکشی و حتی مورد تعرض قرار گرفتن فرزندش است؛ اما دست از او نمی‌کشد.
روند این فروپاشی دوسویه (مادر/ دختر) را می‌توان با ظرافت در اکت‌ها، میمیک‌ها، نحوه ادای دیالوگ‌های گاه و بیگاه و کوتاه اما انباشته از حس ازهم‌پاشیدگی بیتا فرهی و بازی زیرپوستی او مرور کرد؛ حتی تکرار نام دخترش، درد دارد (مامان؛ سارا...) حتی استغاثه‌هایش درد دارد (یاعلی، کمکم کن...) حتی خودفراموشی‌اش درد دارد (دیگه خودمو یادم رفته...)
او با بازنمایی مینی‌مال کاراکتر سیما و عبور این نقش چندلایه از فیلتر خودش، تصویر کلیشه‌ای مادرانه را با ظرافت و وقار می‌شکند. مادری که تا آن زمان، فقط در سنگر امن خانه و خانه‌داری به‌عنوان نصیحت‌گر و حافظ کانون خانواده؛ آن‌هم در سکوت و انتظار خلاصه می‌شد.
هرچند سیما یک شب در قاب مادر کلیشه‌ای فرو می‌رود و با درست کردن غذا؛ پدر و دختر را گردهم آورده و کانون فروپاشیده خانواده را به شکل موقت ترمیم می‌کند، اما بیتا فرهی این جانمایی را به‌گونه‌ای هوشمندانه و مخصوص به خود ثبت می‌کند که می‌توان آنچه زیرپوست این خانواده فروپاشیده جریان دارد (از گذشته تا حال) به‌خوبی حس کرد. حتی در نحوه پوشیدن کت شوهر سابق هم، اکراه او با وقاری تمام‌نشدنی، از پایان عشق میان این زن و مرد خبر می‌دهد.
شمایل سیما در آشوب و کشمکش مداوم با سارا؛ آنجا که دیگر خود را فراموش کرده و در گریه‌های بی‌صدا، ضجه‌های کوتاه و اعتراض‌های بی‌اثر خلاصه می‌شود، همانجاست که به‌مدد قدرت، تسلط و مهارت بازیگری بیتا فرهی از یک زن ضعیف و متنبه ارتقاء یافته و شمایل فردی در جست‌وجوی حقوق انسانی را ارجح بر زن بودن و مادر بودن می‌کند؛ بدون آنکه شمایل مادرانه‌اش تضعیف شود... ترکیبی متناسب از ظرافت، زنانگی، آسیب‌پذیری و جسارت یک جنگجو به امید پیروزی هرچند کم‌فروغ!
درهم‌تنیدگی موقعیت ملتهب این مادر و دختر را می‌توان در لحظه‌های متعددی که روح و جسم زخم‌خورده سیما و سارا در آغوش هم به نوعی ادغام شده، به خوبی حس کرد. زنانی که همواره نوک پیکان اتهام جامعه به سوی آنهاست اما در عین حال پناه و تکیه‌گاه وفاداری جز هم ندارند.
بیتا فرهی یکی از همین بی‌شمار زنان بود که همواره سویه‌ای از خودش را در نقش‌آفرینی‌هایش منعکس می‌کرد تا برای همیشه در ذهن ما به‌عنوان هنرمندی یاد شود که شبیه نقش‌هایش زندگی کرد و جهان را بدرود گفت.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی