| کد مطلب: ۷۸۸۲
ذوب اعتماد در تعطیلات تابستانی

ذوب اعتماد در تعطیلات تابستانی

نگاهی به برخی رفتارها و رویکردها در دو دهه اخیر که به بی‎اعتمادی بیشتر مردم دامن زد

نگاهی به برخی رفتارها و رویکردها در دو دهه اخیر که به بی‎اعتمادی بیشتر مردم دامن زد

تعطیلی دوروزه ایران به دلیل گرمای سراسری بی‌سابقه و حفظ سلامت شهروندان، دلایلی بود که از سوی علی بهادری‌جهرمی، سخنگوی دولت برای تعطیلی دوروزه کشور در روزهای 11 و 12 مرداد اعلام شد؛ دلایلی که مورد قبول بخش قابل‌توجهی از مردم قرار نگرفت، آنها این اظهارات را غیرواقعی می‌دانستند و معتقد به دلایل پشت‌پرده‌ای بودند. عدم اعتمادی که ساعتی بعد با انتشار یک خبر قوت بیشتری گرفت. پیام ما، در گزارشی اعلام کرد که دو نیروگاه سدهای کارون سه و چهار از مدار تولید برق خارج شدند و علاوه بر شدت گرما، کاهش تولید برق هم از دلایل تصمیم برای تعطیلی دوروزه کشور بوده است و این تعطیلی سراسری در شرایطی بود که همه نقاط کشور، گرمای بی‌سابقه هوا را تجربه نمی‌کردند. سرنخ‌هایی که با توجه به سخت‌گیری‌های سال‌های اخیر دولتی‌ها در اعلام تعطیلی، برای مثال آلودگی هوا و شیوع پاندمی کرونا علت تعطیلی برای حفظ سلامت شهروندان را زیر سوال می‌برد.

در سال‎های اخیر موضوعاتی مانند خبررسانی درباره کرونا و آمار روزانه ابتلا و مرگ و میر ناشی از آن، یکی دیگر از مواردی بود که بر شکاف بی‌اعتمادی دامن زد. شاید در روزها و هفته‌های ابتدایی شیوع کرونا، حساسیت ویژه و نگرانی از واکنش‌های مردم و غیرقابل پیش‌بینی بودن بازخوردها، اندکی در توجیه ملاحظه‌کاری‌های امنیتی مقامات ایران قابل پذیرش می‌آمد، اما این سیاست در تمام دوران شیوع پاندمی ادامه یافت و مردم تا مدت‎ها به آمار رسمی دولت با شک و شبهه نگاه می‎کردند.

از دیگر نمونه‎های اخیر آن، چند روز پیش بود که قطع شدن دست دختربچه‌ای 9 ساله در پله برقی‌ منطقه 16 خبرساز شد، پله‌برقی‌ای که عامل این اتفاق شده بود، به گفته شهروندان منطقه همیشه خراب و با نقص فنی مواجه بود، اما شهرداری علت حادثه را بی‌احتیاطی شهروند اعلام کرد. مسئله آنها رسیدگی جدی و اصولی به پله‌برقی همیشه خراب منطقه‌شان بود و شهرداری به دنبال تبرئه خویش و رفع اتهام بود و یا بحث داده‎های هواشناسی، به عنوان سازمانی کاملاً غیرسیاسی که وظیفه اصلی‌اش بیان و پیش‌بینی شرایط آب و هوایی است که بارها اطلاعاتی دستکاری داده‌های هواشناسی، مطرح‌شده و ماه گذشته از سوی روزنامه شرق در گزارشی به آن پرداخت و براساس این گزارش، تغییر عمدی یا سهوی درجه حرارت برای تغییر تعرفه برق و گاز انجام شد! موضوعی که از سوی سازمان هواشناسی تکذیب شد، اما این تکذیب باردیگر با نگاه همراه با بی‎اعتمادی مردم همراه بود.

اما این‎ها تنها بخشی از موارد بی‌اعتمادی عمیق مردم به دولت و حاکمیت در طی سالیان گذشته است، موضوعی که با اظهارات خلاف واقع و ضدونقیض از سوی غیرسیاسی‌ترین و غیرحکومتی‌ترین نهادها و دستگاه‌های دولتی بر ریشه‌دواندن بیشتر نفوذ گسترده عدم صداقت با مردم و بی‌اعتمادی مردم به دولت و حاکمیت اثرگذاشته است اما تب ملاحظه‌کاری و حرف‌های غیرواقعی از کجا در ایران ریشه‌دار شد؟ شاید تا پایان دولت سیدمحمدخاتمی و دوران اصلاحات تمرکز بر صداقت در بیان، در میان دولتمردان و اقناع افکار عمومی حداقل از سوی اعضای این نهاد انتخابی در جایگاه خاص قرار داشت و جزء خطوط قرمز بسیاری از سیاستمداران استخواندار در بُعد زندگی روزمره مردم و مطالبات مردم بود. برای این نگاهی به اتفاقات قدیمی‌تر و اظهارنظرهای رسمی مقامات بلندپایه کشور، شاید اندکی این موضوع را روشن‌تر کند. از دوران ریاست‌جمهوری محمود احمدی‌نژاد گرفته تا ریاست‌جمهوری حسن روحانی و اکنون، سیدابراهیم رئیسی، حرف‌ها، نقل‌قول‌ها، ملاحظه‌کاری‌ها و تکذیب‌های پی‌در‌پی به حدی در کشور گسترده و جاری شد که جای اعتماد به مسئولان را روزبه‌روز کوچک‌تر و بی‌اعتبارتر کرد.

این محموده، این محموده!

«احمدی‌نژاد دروغ می‌گفت؛ مثلاً با من ظهر جلسه داشت و صحبت می‌کرد و شب در جای دیگری می‌گفت از صبح در اصفهان بودم. بعد طوری حرف می‌زد و توضیح می‌داد که حتی من هم قانع می‌شدم و با خود می‌گفتم که نکند حتماً روز گذشته پیش ایشان بودم. همیشه می‌گفت من برای تبلیغات انتخابات ریاست‌جمهوری پولی خرج نکردم. در یکی از جلسات دولت گفت من فقط دو تا تراول پنجاه تومانی خرج کردم؛ اما آقای مددی (رئیس تامین اجتماعی) یکبار به خود من گفت من خانه‎ام را فروختم و برای تبلیغات ایشان هزینه کردم.» این بخشی از صحبت‌های پرویز کاظمی، وزیر رفاه دولت اول احمدی‌نژاد در گفت‌وگو با نامه‌نیوز است. او به کاندیداهای انتخابات ریاست‌جمهوری سال 88 گوشزد کرده بود در مناظره مواظب دو نکته باشند: «یک، آقای احمدی‌نژاد دروغ می‌گوید و دو، حریم نگه نمی‌دارد!»

«این محموده، این محموده» یکی دیگر از ادعاهای معروف محمود احمدی‌نژاد است که در گزارشی با عنوان «هشت دروغ بزرگ احمدی‌نژاد در سه دقیقه» منتشر شده است. او گفته بود در یکی از سفرهای خود، از دختربچه‌ای دوساله پرسیدند این کیه و به زبان اسپانیولی گفته بود این محموده، این محموده!

هاله نور احمدی‌نژادی

هاله نوری که احمدی‌نژاد در جریان سخنرانی خود در سازمان ملل متحد احساس کرده بود و روابط سیاسی عالی دنیا با ایران در شرایطی که قطعنامه‌های متعددی برای تحریم ایران در نظر گرفته می‌شد، بخش کوچکی از ادعاهایی بود که احمدی‌نژاد در جریان ریاست‌جمهوری خود مطرح کرده بود. حرف‌های خلاف واقع احمدی‌نژاد آنقدر زیاد بود که در جریان مناظره‌های انتخاباتی سال 92، سیبل دیگر منتخبین شده بود، از میرحسین موسوی و مهدی کروبی تا محسن رضایی، هر یک در بخش‌هایی از مناظره خود تعدادی از دروغ‌های احمدی‌نژاد را برملا می‌کردند. محمدجعفر منتظری، رئیس دیوان عدالت اداری، چند ماه پس از انتخابات سال 92، در دیدار با مدیران دفاتر نمایندگی دیوان عدالت اداری در استان‌ها درباره دروغ‌های احمدی‌نژاد گفته بود: «یکی از مصیبت‌ها در دوره گذشته این بود که متاسفانه آقای رئیس‌جمهور محترم به مردم دروغ می‌گفت و قانون را علناً زیر پا می‌گذاشت و ما آن زمان می‌گفتیم به قانون عمل کنید. وقتی مردم می‌بینند عالی‌ترین مقام اجرایی کشور قانون‌گریز و قانون‌ستیز است به چه کسی اعتماد کنند؟(5 دی 92/ فرارو)»

این اعتماد بود که کم‌کم و با افزایش دایره صحبت‌های غیرواقعی رئیس‌جمهور وقت و مقامات رده‌بالای دولتی، در بین مردم ایران رنگ باخت؛ صحبت‌هایی که تنها به یک دولت محدود نشد و به یک ابزار کاربردی در دولت‌های مختلف تبدیل شد و مسئولان را به جای پاسخگویی به سمت دروغگویی سوق داد.

روحانی و تحول صدروزه

وعده مدون صدروزه روحانی برای حل مشکلات اقتصادی، یکی از نخستین وعده‌های رئیس‌جمهور اسبق ایران بود. او در زمان تبلیغات انتخابات ریاست‌جمهوری در اظهارنظری در صداوسیما درباره این وعده توضیح داده و گفته بود: «در برنامه مدون من علاوه بر برنامه برای حل مشکلات اقتصادی، اجتماعی، سیاست داخلی، سیاست خارجی و امور فرهنگی، برنامه کوتاه‌مدت یک‌ماهه و صدروزه وجود دارد. ما می‌توانیم در یک زمان کوتاه، تحول اقتصادی در کشور به وجود آوریم و در آن تحول اقتصادی بتوانیم با ایجاد یک دوره تنفس، به کارخانه‌ها و مراکز تولیدی که امروز مشکل دارند، مشکلات آنها را در آن‌مدت کوتاه حل‌وفصل کنیم.(بخشی از تبلیغات تلویزیونی)»

اما روحانی، چهار سال بعد و در یک نشست خبری، این وعده خود را یک دروغ بزرگ نامید. او در پاسخ به پرسش خبرنگاری که این وعده را مطرح و گفته بود وعده صدروزه شما به چهل سال رسید (10 دوره ریاست‌جمهوری که به گفته روحانی برای حل مشکلات کشور وقت نیاز است) گفته بود: «سوال خوبی کردید و از شما ممنونم چون یک دروغ بزرگی در بعضی از روزنامه‌ها و سایت‌ها پخش می‌شود و شما به آن اشاره کردید و خیلی مهم است. من کی گفتم صدروزه من حل می‌کنم؟ چیزی که من گفتم این است: من اگر موفق شوم در انتخابات، پایان صد روز اول کارهایی که در صد روز کردم را اعلام می‌کنم. عین صحبت‌های من را بیاورید. بعد یک عده‎ای مخرب گفتند ایشان گفته صدروزه حل می‌کنم. من چهار سال بود که منتظر این سوال بودم یک نفر از من بپرسد و من این دروغ را بگویم، من می‌دانم چه گفتم و حافظه‌ام کم نیست.»

بی‎اعتمادی، سلبریتی‌ها را جایگزین هلال احمر کرد

زلزله کرمانشاه، حادثه ناگواری که منجر به خسارت‌های جانی و مالی فراوانی به مردم شد. تا پیش از این عرف و رسم بر این بود که هلال‌احمر به‌عنوان نخستین نهاد کمک‌رسان در محل حادثه حاضر می‌شد، شماره حساب‌های معروف هلال احمر به‌صورت سراسری اعلام و در بین مردم دست به دست می‌شد و کمک‌های انسان‌دوستانه مردم در اختیار هلال‌احمر قرار می‌گرفت. اما با وقوع این زلزله، جریانی از بی‌اعتمادی به هلال‌احمر ایجاد و باعث شد تا پای حساب‌های سلبریتی‌ها به زلزله کرمانشاه باز شود و بخشی از مردم ترجیح می‌دادند تا کمک مالی خود را به حساب چهره‌های مشهوری که شماره حساب اعلام کرده بودند، همچون علی دایی، نرگس کلباسی و صادق زیباکلام واریز کنند؛ اتفاقی که منجر به مسدود شدن حساب این چهره‌ها شد. پس از این اتفاقات، خبرگزاری مهر در یادداشتی، به انتقاد از این موضوع پرداخت و اعلام شماره حساب‌های جداگانه از سوی برخی چهره‌ها را منجر به نشر بی‌اعتمادی در بین مردم دانست که به اعتمادشان به هلال احمر ضربه می‌زند و منجر به بی‌نظمی می‌شود. مجموعه اقداماتی منجر به بی‌اعتمادی مردم به نهاد امدادرسان هلال احمر ایران شد، اما ریشه آن بیش از سلبریتی‌ها به خود سازمان هلال‌احمر باز می‌گشت و مدعای این مطلب، حدود دو سال پس از زلزله کرمانشاه و با دستگیری رئیس اسبق هلال احمر، علی‌اصغر پیوندی بر مردم بیشتر از پیش مسجل شد. او در نهایت به اتهام اختلاس و تصرف غیرقانونی در اموال هلال احمر ایران به تحمل 12 سال حبس محکوم شد.

صبح جمعه فهمیدم!

نیمه دوم سال 98، سال سنگینی برای دولت و حکومت بود. حوادث و اتفاقاتی که شکاف عمیقی بین مردم و حاکمیت ایجاد کرد و آتش خشم مردم را نسبت به رئیس‌جمهور منتخب‌شان شعله‌ورتر کرد. «من خودم تازه صبح جمعه فهمیدم بنزین گرون شده»، یکی از معروف‌ترین جمله‌های معروف حسن روحانی است که در ذهن مردم ایران برای همیشه ماندگار شده است. او پس از اجرای سهمیه‌بندی بنزین در 24 آبان 98 که در واقع از نیمه شب جمعه آغاز شده بود، جمله معروف بالا را مطرح و از موضوع سهمیه‌بندی ابراز بی‌اطلاعی کرد.

دی‌ماه به نیمه رسید و سقوط هواپیمای اوکراینی، انکار شلیک ایران به هواپیما و انتشار بیانیه‌ای که تکذیب سه روز اول را تایید و با اعلام بروز خطای انسانی، مسئولیت شلیک را در نهایت مشخص می‌کرد، روزهای غمبار، پر از خشم و ناامیدی را بار دیگر به چهره ایران بازگرداند. اما این پایان نیمه پردرد آبان نبود، جولان کرونا در چین و گسترش تدریجی آن در نقاط مختلف جهان، پای یک انکار بزرگ دیگر را به کشور باز کرد. دولت روحانی، زمان رسمی ورود کرونا به ایران را 30 بهمن سال 98 و پس از اعلام مرگ دو نفر بر اثر این ویروس و مثبت شدن نتیجه آزمایش آنها از سوی وزارت بهداشت اعلام کرد. زمان واقعی ورود کرونا به ایران در تمام مدت شیوع همه‌گیری در کشور مورد بحث بود. بررسی آمار جانباختگان و واکسن، بحث‌های داغ دیگری بودند که صحبت درباره آنها از سوی مسئولان برای مردم غیرواقعی و نادرست به حساب می‌آمد. سه سال بعد از شیوع کرونا در ایران، سخنگوی وقت وزارت بهداشت، اواخر دی یا اوایل بهمن را زمان ورود کرونا به ایران اعلام کرد.

«دولت در چشم مردم نگاه می‌کند و دروغ می‌گوید!» جمله‌ای که پس از مناظرات سال 88 و بیان آن از سوی میرحسین موسوی بارها مورد استفاده مردم و چهره‌های سیاسی قرار گرفت و در یکی از موارد اخیرش جلال محمودزاده، نماینده مهاباد، این جمله را در مجلس مطرح کرده، او در صحبت‌های خود لیستی را از وعده‌های محقق‌نشده دولت رئیسی شمارش کرد و در ادامه به این جمله و دروغ‌ها اشاره کرد که در آینده اثرات منفی زیادی حتی برای دولت‌ها خواهد داشت. پیشتر میرحسین موسوی خطاب به محمود احمدی‌نژاد نیز چنین جمله‌ای را عنوان کرده بود. او در مناظره انتخاباتی خود در مورد احمدی‌نژاد گفته بود: «ما در مقابل پدیده شگفت‌آوری قرار داریم که می‌تواند به دوربین نگاه کند و یک سفید را بگوید سیاه و اصلاً تعجب هم نکند. هزار را بگوید دو هزار، دو ضرب در دو را بگوید ده و انقدر با اطمینان خاطر این حرف را بگوید که مردم را تحت تاثیر قرار دهد.»

ابراهیم رئیسی، رئیس‌جمهوری که با وعده‌های بزرگ و محالش، خود بازیگردان اصلی انتقادات رسانه‌ای به خود شد. او در زمان تبلیغات انتخابات چند وعده بزرگ و اساسی داد؛ تورم تک‌رقمی، اینترنت رایگان برای دهک‌های پایین، کاهش 50درصدی هزینه‌های درمان، ریشه‌کن کردن فقر تا پایان سال 1400 و از بین بردن وابستگی کالاهای اساسی به دلار، چند وعده بزرگ رئیسی بود که مردم آن را انداختن وعده‌های بزرگ در زمین مردم با سنگی بزرگ می‌دانند.

اختلاف رئیسی و مرکز آمار

ادعای بزرگ دیگری که رئیسی از آن صحبت کرد، ایجاد یک میلیون شغل در کشور بود، که آن هم به‌زودی به جمله‌ای بر علیه خودش تبدیل شد؛ آماری که روزنامه فرارو، در گزارشی به مقایسه آن با آمار مرکز آمار ایران پرداخت و نوشت: «جدیدترین گزارش مرکز آمار ایران از میزان اشتغال و بیکاری در کشور، بیانگر آن است که طی یک سال گذشته اشتغال خالص در ایران فقط ۲۶۲هزار نفر بوده است. این در حالی است که سیدابراهیم رئیسی، رئیس‌جمهور مدعی شده بود وعده ایجاد یک میلیون شغل جدید محقق شده است. براساس گزارش مرکز آمار ایران، در مقابل یک میلیون شغل جدید ایجادشده، ۷۴۰هزار شغل از بین رفته است.»

هرچند که دامنه صحبت‌های خلاف واقع در چند دهه گذشته، روزبه‌روز گسترده‌تر و به سطوح مختلف مدیریتی کشور کشیده شد و این تنها رئیس‌جمهورها نبودند که حرف‌هایی می‌زدند که از واقعیت دور بود و مورد پذیرش مردم قرار نمی‌گرفت.

بی‌اعتمادی درباره علت مرگ مهسا امینی

مرگ مهسا امینی، نمونه دیگری از بی‌اعتمادی‌های بزرگ و ریشه‌دار مردم ایران به مسئولان و دولتمردان است؛ اتفاقی که به گفته برادر مهسا که در روز حادثه همراه او بود، از درگیری گشت ارشاد با او سخن می‌گفت و نهادهای رسمی آن را تکذیب و انکار می‌کردند. مقامات ایران تلاش بسیاری کردند تا اعتماد مردم به دلایل مطرح‌شده خود را جلب کنند، اما هر اظهارنظری از سوی مسئولان، به یک برداشت متفاوت از سوی مردم منجر می‌شد. در این اتفاق و اعتراضاتی که در پی آن شکل گرفت، این شکاف عمیق در بین مردم و حاکمیت بیش از پیش نمایان شد.

سخن آخر

این موارد گوشه‌ای از وقایعی بود که حس بی‌اعتمادی مردم به دولت را در طی سال‌های متوالی، گسترده و عمیق‌تر کرد؛ مردمی که اعتمادشان به دولت و مسئولان به حدی بود که دولت‌ها را بخشی از خود می‌دانستند، اما با اظهارنظرهای غیرواقعی به ویژه دولتمردان، به سمتی رفتند که کوچکترین باوری به حرف‌های حتی درست مسئولین نیز به سختی در آنها ایجاد می‌شود و حالا با جامعه‌ای روبه‌رو هستیم که در پایین‌ترین سطح خوش‌بینی، اعتماد و اتکا به دولتی‌ها قرار دارند. در نهایت اما فحوای سخن آن نیست که هر آنچه با شک و شبهه مردم طی این سال‎ها روبه‌رو بوده خالی از واقعیت است یا بخش اعظمش دروغ بوده، بلکه با دو شرایط روبه‌رویی یا صداقتی که از بی‎اطلاعی خبر می‎دهد مانند آنچه در هواپیمای اوکراینی رخ داد که تاثیرش بر جامعه این است که منتخبان‌شان در تصمیمات در سطح بالا و حتی پاسخگویی به مردم بازی داده نمی‎شوند و جایگاهی ندارند و یا اینکه این سطح از مقامات حاضر به بیان خلاف واقع هستند و آن هم آفت حکومتداری است و مهمترین اثرش افول بزرگ سرمایه اجتماعی برای پیشبرد اهداف تعالی کشور است.

نگاه جامعه‌شناس

ارزیابی حمیدرضا جلائی پور از ضعف اعتماد جامعه به دولت:

مشکل ما تمایل مسئولان به حکومت هدایتی به‌جای حکومت رضایتی است

حمیدرضا جلائی‌پور، جامعه‎شناس و استاد دانشگاه تهران در گفت‌وگو با هم‌میهن، درباره ریشه‎‌های عدم بیان حقیقت از سوی برخی مسئولین به مردم و تشدید بی‌اعتمادی‌ها در پی آن و راه‌حل کاهش این بی‌اعتمادی‎ها و جلوگیری از ادامه این شرایط صحبت کرد که در ادامه می‎آید.

‌عدم بیان حقیقت در سخنان برخی مسئولان و مقامات دولتی به مردم از یک جایی به ادبیات مدیران و مقامات رده‌بالای کشور نیز وارد و به نظر می‎رسد ماندگار شده‎است. این شیوه گفت‌وگو کردن با مردم و انتقال اطلاعات نادرست و بعضاً غلط به آنها از کجا نشأت می‌گیرد؟ چرا ما در شرایطی قرار گرفته‌ایم که حتی وقتی دولت اعلام می‌کند تعطیلی برای حفظ سلامت شهروندان است باز هم شک و شبهه به میان می‎آید؟

به این سوال می‌شود پاسخ‌های متعددی داد اما یکی از مهمترین پاسخ‌ها به میزان اعتبار سیاست‌ها در میان مردم باز می‌گردد. اگر دولتی با «رضایت» اکثریت مردم روی کار بیاید در نتیجه برای اداره کشور کمتر به دروغ نیاز دارد. اما وقتی دولتی اولاً با حذف دیگران بر سرکار آید و ثانیاً بعد از چند دهه با توسعه درست و اصولی کشور مخالف باشد و مخالفتی را در پیش گرفته باشد که آثار آن به وضوح در کشور مشخص است، در نتیجه پذیرش سخنان آنها از سوی مردم با مشکل مواجه می‎شود. درباره مسئله تعطیلات به‌خاطر سلامت شهروندان هم باید گفت که الان کشور با کمبود برق روبه‌رو است، این دولت نمی‎گوید که تعطیلی‌ها به دلیل قطعی برق هست، بلکه می‌‌گوید به‌خاطر «گرما» و حفظ سلامتی شهروندان است که کشور را تعطیل کردیم.

‌این اتفاق چقدر به اعتماد مردم خدشه وارد می‌کند؟ چه تاثیری بر جامعه و ارتباط مردم با حاکمیت در طولانی‌مدت و کوتاه‌مدت داشته و خواهد داشت؟

مهمترین تاثیر این خلاف واقع گفتن‌ها شکاف بین مردم و حاکمیت است که به مرور عمیق و عمیق‌تر می‌‌شود و به‌جای ایجاد نظم و ثبات به بی‌ثباتی در کشور دامن می‌زند. از طرفی خود امر «خلاف گفتن» نیز در بین مردم رواج پیدا می‌کند، چراکه مردم با خود می‌گویند وقتی دولتی که می‌گوید «حکومت دینی و اسلامی» است، دروغ می‌گوید، پس چرا ما نگوییم؟!

‌اصلا چرا این سطح از غیرواقعی عنوان کردن مسائل کشور در بین مسئولان باب شد؟ در دوره آقای احمدی‌نژاد دروغ‌های دولت به حدی زیاد شد که یک مناظره انتخاباتی با او بر سر همین دروغ‌پراکنی‌ها بود. بعد از آن در دولت روحانی و رئیسی هم بیان غیرواقعی مسائل به میان آمد و موضوعاتی مطرح شد که پذیرش آن از سوی جامعه صورت نگرفت؛ که مثال واضح‌اش، ماجرای صبح جمعه آقای روحانی پس از سهمیه‌بندی بنزین است!

متاسفانه سیاست حاکم در کشور ما «هدایتی» است نه مبتنی بر «رضایت» مردم. سیستمی که انتخابات را مهندسی نمی‌کند، این یعنی به دنبال جلب رضایت مردم است. اما در ایران عده‌ای، دموکراسی و جلب رضایت مردم را یک کالای غربی فاسد می‌داند. لذا از سیستمی دفاع می‌کند که می‌خواهد مردم را «هدایت» کند. لذا برای هدایت مردم مهندسی انتخابات را نیاز دارد. از طرفی با حذف امکان انتخاب و رضایت مردم در عمل مجبور می‌شود در برخی موارد به دروغ متوسل شود. از طرفی اگر نارضایتی هم از کنترل خارج شود مجبور به برخورد می‎شود. متاسفانه از اعتراضات سال ۹۶ به بعد جان‌باختن صدها ایرانی هزینه این نوع سیاست‌ها بوده است که در کشور شاهد آن بودیم.

‌آیا قوانین موجود ما نمی‌توانند بازدارنده ایجاد چنین فضایی در کشور باشد؟ و چه باید کرد که کشورداری با شفافیت جایگزین این سبکی که الان شاهد آن هستیم شود؟

این کار سختی است. انقلاب ۵۷ در ایران در برابر حکومت کودتایی شاه دنبال یک حکومت «رضایتی» و میزان «رای ملت است» بود. متاسفانه چند دهه تلاش شده که از «جمهوری» سازگار با اسلام در ایران فاصله گرفته شود و به حکومت و امارت هدایتی نزدیک شویم. راه نجات کشور بازگشت به جمهوری و جلب رضایت مردم است و قدم گذاشتن در این راه و اجرای آن در حرف راحت است اما در عمل مشکل است. منافع گروهی زیادی اینجا شکل گرفته و آنها به راحتی زیر بار سیستم رضایتی نمی‌روند.

‌چرا دولت‌ها تمایل ندارند با مردم صادق باشند و برای هر مسئله کوچکی در کشور بیشتر تمایل به امنیتی کردن فضا وجود دارد تا اینکه بخواهند با مردم به صورت واضح و شفاف سخن بگویند؟

سیستمی که در میان مردم پایگاه دارد یا همان «حکومت رضایتی» می‌تواند برای حل مشکلات کشور از مشارکت و همراهی مردم استفاده کند ولی وقتی سیستم هدایتی با کسری اعتبار و ناکارآمدی روبه‌رو است مجبور هست برای حل مشکلات جامعه به «دروغ» و به «زور» متوسل شود. سیستم‌‌های غیررضایتی دائم در آماده‌باش برای دفاع از خود هستند نه ابزاری برای توسعه پایدار کشور.

‌راه‌حل خروج از این شرایطی که در آن قرار داریم و پایان دادن به چنین گفتارهایی در کشور چیست؟

راه نجات بازگشت به جلب رضایت مردم از طریق حاکمیت قانون است. اما متاسفانه فعلاً آثاری از این بازگشت به چشم نمی‌آید و ایران همچنان روند فقیر شدن را طی می‌کند.

دیدگاه

ویژه سیاست
سرمقاله
آخرین اخبار