تحلیل روزنامه اصولگرا از ابقا آذر منصوری در جبهه اصلاحات: رادیکالیسم ادامه دارد
روزنامه خراسان نوشت: انتخاب مجدد منصوری نشان داد که هنوز منطق درونگفتمانی جبهه، بر رادیکالیسم تأکید دارد و از پذیرش ایدههای تعدیلشده و تعاملمحور گریزان است.

به گزارش هممیهن آنلاین، روزنامه خراسان نوشت:
در آغازین روزهای پاییز ۱۴۰۴، مجمع عمومی جبهه اصلاحات ایران برگزار و بار دیگر آذر منصوری به ریاست این تشکل انتخاب شد؛ انتخابی که به ظاهر نشانهای از ثبات مدیریتی در درون جبهه است، اما در واقعیت، بازتابی از تداوم یک ساختار بسته و چرخش قدرت در میان حلقهای محدود از چهرههای شناختهشده اصلاحطلبی است.
درحالی که انتظار میرفت پس از تجربههای پرچالش سالهای اخیر، جبهه اصلاحات گامی به سوی بازسازی بدنه اجتماعی و بازتعریف نقش خود در سپهر سیاسی کشور بردارد، ترکیب هیئترئیسه جدید همان چهرههای تکراری را در خود جای داده است: آذر منصوری، محسن آرمین، سیدحسن رسولی، بدرالسادات مفیدی و جواد امام.
این انتخابها بیش از هر چیز پرسشبرانگیز است؛ زیرا در کنار تأکید بر ثبات تشکیلاتی، نشانهای از نوسازی یا تحول در ساختار جبهه دیده نمیشود.
محمد قوچانی، از اعضای شورای مرکزی کارگزاران، در واکنش به انتخاب منصوری در دوره نخست ریاستش نوشته بود: «گرچه شعار اصلی اصلاحطلبان، حق انتخاب و رد انتصاب است، اما هنوز رئیس جبهه اصلاحات با اشارت، وصایت و بیعت تعیین میشود.» او با اشاره به نقش سید محمد خاتمی و چهرههایی مانند ابراهیم اصغرزاده و محسن میردامادی، این روند را محصول مهندسی سیاسی درونی دانسته بود. اکنون، با انتخاب مجدد همان فرد، این نقد بار دیگر زنده شده است. عباس عبدی و محمدعلی وکیلی نیز از زاویههای مختلف همین انحصار و بیرقابتی درونی را در همان برهه برجسته کرده بودند. پرسش کلیدی اما این است که انتخاب دوباره منصوری چه معنا و پیامهایی برای مسیر آینده اصلاحطلبان دارد؟
پیام های یک ابقا
ابقای منصوری در ریاست جبهه اصلاحات، در واقع تداوم همان گفتمانی است که پس از بیانیه معروف این جبهه در پی جنگ دوازدهروزه شکل گرفت؛ گفتمانی که در نقطه تجدیدنظرطلبی و نقد بنیادین ساختار سیاسی ایستاده و کمتر تمایل دارد به سمت مصالحه یا بازتعریف راهبردی حرکت کند. در حالی که برخی انتظار داشتند جبهه اصلاحات با درک تحولات جدید، به سمت نوعی بازخوانی واقعگرایانه از نقش خود پیش برود، انتخاب مجدد منصوری نشان داد که هنوز منطق درونگفتمانی جبهه، بر رادیکالیسم تأکید دارد و از پذیرش ایدههای تعدیلشده و تعاملمحور گریزان است.
این انتخاب به نوعی پیام عدم حمایت از رویکرد توافقطلبانهای بود که چهرههایی چون مسعود پزشکیان در سال گذشته نمایندگی میکردند. جبهه اصلاحات، در مسیر کنونیاش، نه به گشودن روزنهای به سوی گفتوگو تن داده و نه از ادبیات دوگانهی تقابل با نظام حاکم و اپوزیسیون فاصله گرفته است. در واقع، اصلاحطلبان همچنان میان دو رقیب گرفتارند: از یک سو، در برابر نظام مستقر که با بیاعتمادی به آنان مینگرد و از سوی دیگر، در برابر اپوزیسیونی که آنها را به سازشکاری متهم میکند. این موقعیت دوگانه، جبهه اصلاحات را در وضعیت تعلیقی نگه داشته است؛ نه قادر به ورود مؤثر به میدان قدرت است و نه میتواند خود را از اتهام بیعملی برهاند. تداوم این وضعیت، در درازمدت، میتواند اصلاحات را به پروژهای صرفاً نمادین بدل کند؛ پروژهای که در ظاهر همچنان از تغییر سخن میگوید، اما در عمل، به بازتولید ساختارهای فرسوده خود مشغول است.
این انتخاب بیش از هر چیز از انسداد درونی خبر میدهد؛ انسدادی که در صورت تداوم، فاصله میان اصلاحطلبان و جامعه را بیشتر خواهد کرد. جامعهای که امروز از مطالبات معیشتی و واقعگرایانه سخن میگوید، با گفتمان انتزاعی و درونمحور اصلاحطلبان همافق نیست. اگر جبهه اصلاحات بخواهد همچنان در متن سیاست ایران باقی بماند، باید به این پرسش پاسخ دهد که آیا میخواهد در قامت یک نیروی انتقادی بیاثر بماند یا به بازتعریف خود و بازگشت به بطن جامعه تن دهد. انتخاب آذر منصوری، دستکم در شرایط فعلی، نشانهای از مسیر دوم نیست.