| کد مطلب: ۷۷۱۵
این اعداد جادویی

این اعداد جادویی

عبدالجواد موسوی شاعر و روزنامه‌نگار وزیر ارشاد گفته با تزریق چهارصد نیروی جوان حزب‌اللهی می‌خواهد مشکلات فرهنگی مملکت را حل کند. خُب، ‌ظاهراً این حرف آن‌قدر ب

mousavi

عبدالجواد موسوی

شاعر و روزنامه‌نگار

وزیر ارشاد گفته با تزریق چهارصد نیروی جوان حزب‌اللهی می‌خواهد مشکلات فرهنگی مملکت را حل کند. خُب، ‌ظاهراً این حرف آن‌قدر بی‌مبنا و منطق است که برای ردش نیاز به استدلال و این حرف‌ها نیست منتهی واقعاً چه چیزی باعث چنین طرز تفکری شده است؟ حقیقتش را بخواهید من اصلاً ماجرا را سیاسی نمی‌بینم. این نگاه کمیت‌گرا سال‌ها و سال‌هاست که در زمینه فرهنگ حکمرانی می‌کند؛ نگاهی که هیچ درک درستی از فرهنگ و هنر ندارد؛ نگاهی که به آمار و ارقام دلخوش است. مدیران فرهنگی ما وقتی از کتاب حرف می‌زنند، وقتی از سینما و موسیقی و نقاشی و شعر و داستان حرف می‌زنند نگاه‌شان به آمار است. صفار هرندی وقتی وزیر ارشاد بود در دفاع از عملکرد خودش در حوزه ممیزی به تعداد کتاب‌ها اشاره می‌کرد و اینکه فی‌المثل ما هزاران عنوان کتاب چاپ کرده‌ایم و از آن میان حالا صدتایش هم ممنوع شده باشد، شما دقت بفرمایید که این آمار منتشرنشده‌ها در مقابل آمار منتشرشده‌ها اصلاً رقمی محسوب نمی‌شود. مشکل آقای هرندی این بود که متوجه نمی‌شد که کتاب را کیلویی حساب نمی‌کنند. شاید یک کتاب و فقط یک کتاب بتواند بنیان اندیشه‌های یک ملت را دگرگون کند اما هزاران کتاب بی‌ربط و خنثی نتواند حتی یک نفر را تحت تاثیر قرار دهد.
مشکل بزرگ ما در حوزه مدیریت فرهنگی در بسیاری موارد این بوده که کار را سپرده‌ایم به مهندسان و یا امنیتی‌ها. گاهی هم مهندسان امنیتی و یا امنیتی‌های مهندس. لاجرم آن‌ها یا از دریچه کمی و آماری مهندسی به موضوع فرهنگ نگریسته‌اند و یا از دریچه تنگ و سیاسی امنیتی. نتیجه تلفیق مهندسی و امنیتی هم در حد اعلایش می‌شود همین وضعیتی که ملاحظه می‌فرمایید.
سال‌ها پیش در مراسم انتقال پیکر نیما یوشیج از تهران به یوش یکی از اهالی سیاست که مازندرانی هم بود در یک سخنرانی فرمود: ‌ما در سال‌های اخیر در زمینه پرورش شاعران کم‌کاری کردیم و انشاءالله سعی خواهیم کرد تا در چند سال آینده چند نیمای دیگر هم پرورش دهیم. من شک ندارم که آن بنده‌خدا با گفتن این حرف نه قصد دروغگویی داشت و نه می‌خواست کاری تبلیغاتی انجام دهد. جدی‌جدی فکر می‌کرد نیما پرورش‌دادنی است. چیزی مثل تولید خودرو. منظم و مرتب و در حد تولید انبوه. برای مصرف همگان. درک و دریافت آن بنده‌خدا از هنر و ادبیات و هنرمند و اهل فرهنگ، همین بود. هنوز هم اغلب مدیران درک و دریافت‌شان از هنر و هنرمند همین است. فکر می‌کنند هنرمندان را پرورش داده‌اند. علت اینکه از هنرمندان توقع نابجایی هم دارند، همین است. با خودشان می‌گویند مگر نه اینکه ما آن‌ها را پرورش داده‌ایم پس چرا به حرف ما گوش نمی‌کنند و گاهی حرف‌هایی می‌زنند و حرکاتی از آن‌ها سر می‌زند که خلاف تصور و دیدگاه‌های ماست.
حالا هم وزیر محترم ارشاد. این وزیر محترم واقعاً فکر می‌کند تزریق چهارصد نیروی جوان و حزب‌اللهی فضای فرهنگی کشور را دگرگون خواهد کرد. البته که قطعاً دگرگون خواهد کرد، به این معنا که حضرات مجبور می‌شوند در بسیاری از موارد چرخ را از نو اختراع کنند و بر سر راه هنرمندان قدیمی مانع ایجاد کنند و کلی هزینه برای مملکت بتراشند و تا این جوانان بفهمند ماجرا از چه قرار است، عمر بگذشت به بی‌حاصلی و بوالهوسی.
تصور می‌کنند حضور چهارصد نفر جوان حزب‌اللهی در وزارتخانه‌ای که لابد پُر است از آدم‌های طاغوتی و لائیک و سکولار می‌تواند منجر به یک انقلاب شود.
خیلی دوست دارم بزرگواری همین الان اسم این چهارصد نفر را یادداشت کند و چهار سال بعد به سراغ این چهارصد نفر برود تا ببینیم چه اتفاقی برایشان افتاده است.
مثال مشهوری است که می‌گویند در ممالک پیشرفته چهارصد نفر آدم معمولی را می‌دهند به یک مدیر توانمند و هوشیار و او آن مجموعه را تبدیل می‌کند به مجموعه‌ای با چهارصد و یک نفر آدم باهوش و در ممالک دیگر، چهارصد نفر آدم باهوش را می‌سپارند به یک آدم بی‌استعداد و ناتوان و او آن مجموعه را تبدیل می‌کند به یک مجموعه‌ای با چهارصد و یک نفر آدم بی‌استعداد و ناتوان. شما می‌توانید به جای چهارصد بگذارید صد یا بگذارید چهارصد هزار. در اصل ماجرا فرقی نمی‌کند.

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
آخرین اخبار