| کد مطلب: ۱۲۱۹

روایت

روایت

همزمان با چهل‌ودومین سالگرد بزرگداشت دفاع مقدس میزگرد «بازخوانی پرونده جنگ؛ علل، شروع و تداوم» در پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی برگزار شد. حسین علایی،

همزمان با چهل‌ودومین سالگرد بزرگداشت دفاع مقدس میزگرد «بازخوانی پرونده جنگ؛ علل، شروع و تداوم» در پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی برگزار شد. حسین علایی، غلامعلی رجایی، فرهاد درویشی و جعفر شیرعلی نیا سخنرانان این برنامه بودند. در ادامه خلاصه‌ای از مباحث مطرح شده در این جلسه را مشاهده می‌فرمایید.

alaie hosein2

روایت 1

حسین علایی فرمانده سابق نیروی دریایی سپاه:

صدام دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی نبود

هر جنگ دو طرف دارد، یک طرف کشوری که تصمیم به شروع جنگ می‌گیرد و طرف دیگر، کشوری که درگیر جنگ می‌شود. ما و عراق در روزی که انقلاب پیروز شد هیچ اختلاف مرزی نداشتیم، زیرا در معاهده 1975 الجزایر، اختلاف مرزی و سایر مسائل حل‌وفصل شده بود و حتی پیش‌بینی شده بود در صورت اختلاف دو کشور، مسائل چگونه حل شود. اما بعد از پیروزی انقلاب، اقداماتی در داخل ایران و عراق صورت گرفت که نشانه یک برنامه بود. در عراق از یک ماه بعد از پیروزی انقلاب، حملات به پاسگاه‌های مرزی را داشتیم و از طرف دیگر مسئولان سیاسی عراق سه موضوع درباره ایران را مطرح می‌کردند: «1- ایران معاهده 1975 را اجرا نکرده است 2- ایران باید سه جزیره ابوموسی، تنب بزرگ و کوچک را به اعراب واگذار کند 3- باید در خوزستان حکومت خودمختار عربی به اسم عربستان تشکیل شود.»

در مقابل، اتفاقات داخل ایران که ریشه در عراق داشت، عبارت بودند از: «اقدامات حزب دموکرات در کردستان و آذربایجان غربی و تلاش عراق برای مسلح کردن عشایر عرب خوزستان». همچنین ما در ایران هیچ اقدامی برای جلوگیری از جنگ انجام ندادیم. من تصورم این است که قبل از انقلاب فکر نمی‌کردیم عراق به ما حمله کند. در آن زمان از ارتش نگران بودیم که کودتا کند، سپاه هم تازه تشکیل شده بود و هیچ‌کس به ما آماده‌باش نداده بود و ابلاغیه‌ای به ما داده نشده بود. اقدام سیاسی و دیپلماتیک هم نکردیم، چون دولت شهید رجایی تازه تشکیل شده بود. برای مثال ما ندیدیم وزارت خارجه یک نامه به شورای امنیت نوشته باشد یا کشوری را واسطه کرده باشد که با صدام حرف بزند. اقدام اداری هم انجام نشده بود. حتی ابلاغ نشده بود که گمرک خرمشهر را تخلیه کنند و به همین علت، عراق زمانی که حمله کرد توانست تمام گمرک خرمشهر را غارت کند.

بحث دیگری که مطرح می‌شود این است که آیا صدام برای شکست انقلاب اسلامی وارد جنگ شد یا فقط دنبال این بود که اروندرود را به مالکیت خود درآورد و استان‌های ایران را که همجوار خودش بودند خودمختار وابسته کند؟ من هرچه مطالعه کردم ندیدم که نه در توان عراق باشد که بخواهد جمهوری اسلامی را سرنگون کند و نه در برنامه‌های عراق چیزی غیر از سه موضوعی که عنوان شد، وجود داشت. ولی در خیلی از جاها اصرار دارند که بگویند صدام آمده بود جمهوری اسلامی را سرنگون کند. اما من تاکید دارم که نه در اسناد این موضوع را دیده‌ام و نه صدام این قابلیت را داشت.

نکته بعد این است که افرادی که در رأس حکومت قرار می‌گیرند، باید دو ویژگی داشته باشند که کشور گرفتار جنگ و شبه‌جنگ نشود. یکی از خصوصیت‌ها این است که باید دنیا را بشناسند. وقتی این شناخت وجود نداشته باشد، باعث خواهد شد تا تصورات خودمان را پیش ببریم. نکته دیگر این است که گاهی آنچه دشمن تهدید می‌کند را قبول کنیم که درست می‌گوید. وقتی عراق تهدید به جنگ می‌کرد، در ایران کسی قبول نمی‌کرد و حتی تا روز شروع جنگ، ما تهدید را آمریکا تلقی می‌کردیم. نکته دیگری که وجود دارد، این است که وقتی شما حدس می‌زنید اتفاقی قرار است بیفتد، برای مقابله باید ستاد و تشکیلاتی فکری درست کرد، در ایران شورای عالی دفاع تشکیل شده اما هیچ موقع من ندیدم قبل از جنگ شورای عالی دفاع نشسته باشد و تهدید عراق را بررسی کرده باشد. برای مثال روز آغاز جنگ حتی یک سایت موشک‌های هاگ ما فعال نبوده است، اگر قبل از جنگ ما جنگ را جدی گرفته بودیم، کافی بود این 36 سایت هاگ فعال شوند. 192 هواپیما عراقی به سمت ایران آمدند اما یک تیر به سمت آنها شلیک نشد.

میزگرد+بازخوانی+پرونده+جنگ+«علل،+شروع+و+تداوم»

روایت 2

فرهاد درویشی عضو هیات علمی دانشگاه امام خمینی قزوین:

تکرار گذشته اشتباه است

در هر جنگ ما سه مقطع اساسی داریم که عبارتند از «آغاز، تداوم و پایان جنگ» و هر کدام از آنها هم بحث خاص خودش را می‌طلبد. درباره آغاز جنگ از حیث تئوریک و نظری نسبت به دو مقطع دیگر بیشتر کار شده است. یک بحث کلی این است که چرا جنگ‌ها اتفاق می‌افتند با هر جنگی که اتفاق می‌افتد نگاهی به نظریه‌ها می‌اندازند که این جنگ براساس کدام نظریه‌ بوده است و چنانچه در هیچ نظریه‌ای قرار نگیرد، یک نظریه جدید را مطرح می‌کنند. جنگ ایران و عراق هم از این حیث مورد توجه قرار گرفته و این سوال پیش آمده است که چرا جنگ رخ داده است؟

درباره اینکه کدام سمت جنگ را آغاز کرده است؛ چون از نظر بین‌المللی آغازگری عراق اعلام شد، جای شک و شبهه ندارد، ولی این سوال مطرح است چرا عراق به ایران حمله کرد؟ هر پدیده‌ای که رخ می‌دهد یک‌سری گزاره‌های حقیقی داریم، یک‌سری پرسش‌هایی داریم که نسل‌های جدید دارند و در کنار آنها ابهاماتی هم وجود دارد.

نکاتی که مطرح می‌شود این است که آیا دیدگاه‌های امام خمینی نسبت به صدام و حزب بعث عامل اصلی تحریک صدام نبود؟ یا آیا امکان داشت ایران با سیاست‌ها و عملکردهای خودش جلوی جنگ را بگیرد؟ آیا صدام با دستور آمریکا و شوروی جنگ را آغاز کرد و آیا آمریکا و شوروی از حمله صدام اطلاع داشتند؟ یکی از شبهه‌هایی که مطرح شده این است که شوروی و آمریکا به ایران اطلاع داده بودند که عراق قرار است حمله کند اما مسئولان ایرانی توجه نداشتند. آیا فرماندهان ارتش و سپاه از حمله عراق به ایران اطلاع داشتند؟ آخرین سندی که من دیده‌ام این است که سرهنگ کتیبه گفته یک هفته قبل از جنگ به مجلس رفته‌اند و گفته‌اند عراق قصد حمله دارد اما واقعیت این است که از فروردین 59 کارهای حمله انجام شده بود، اما اینکه چرا در فروردین انجام نشد، به نظر من نگاه به تحولات بین‌الملل بود. در حقیقت آمریکایی‌ها چون موافق تجزیه ایران نبودند و می‌خواستند موضوع لانه جاسوسی را خودشان حل کنند، این حمله انجام نشد. در همین مسیر دو اتفاق افتاد؛ یک بحث حمله نظامی به طبس بود و سپس کودتای نوژه. بعد از آن بود که چراغ سبز نشان دادند.

درباره دلایل آغاز جنگ یا رویکردهایی که وجود دارد، تا الان نظریه‌هایی مطرح شده که در همین زمینه کتاب ریشه‌های تهاجم نوشته شده است که در آنجا نظریه‌ها باز شده است. برخی می‌گویند علت رقابت منطقه‌ای بوده است که شاخص‌ترین نظریه مربوط به جیمز بیل است. برخی رقابت ایدئولوژیک را مطرح می‌کنند که تقابل ایران شیعی و عراق سنی بوده است. برخی هم اختلافات مرزی را مطرح کردند، برخی هم ویژگی‌های شخصیت صدام و امام را مورد توجه قرار می‌دهند، اما نظر خود من این است که یک پدیده‌ انسانی مثل جنگ را نمی‌توان تک‌علتی دانست. به نظر من عامل شروع جنگ از سه شاخه تشکیل شده: 1- ویژگی‌های شخصیتی صدام 2- برهم خوردن توازن قوا در سطح ملی بین دو کشور 3- شرایط مساعد بین‌المللی.

موضوع دیگری که مهم است، فرآیند تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری است. قاعدتا اگر نگاه ما تاریخی باشد و دچار تاریخی‌گری نشویم؛ باید مورد به مورد موضوع را در دستور کار قرار داد. در این بین نقدی که می‌توان به عملکردهای امروز کرد، این است که با ادعای انقلابی‌گری کارهایی را انجام می‌دهند که 40 سال پیش انجام داده شده است. 40 سال قبل اگر اشتباهی انجام شده، به علت این بوده که تجربه حکومت‌داری نداشتیم، فضا به شدت احساسی و عاطفی ناشی از انقلاب بر کشور حاکم بود و نگران حفظ انقلاب بودیم. اما اینکه بعد از 40 سال این کارها را انجام دهیم، قابل قبول نیست.

نکته بعدی این است ما بحثی در روابط بین‌الملل داریم که به آن برداشت و سوءبرداشت می‌گویند. بسیاری از اقداماتی که کشورها و رهبران انجام می‌دهند براساس برداشت از واقعیت‌هاست، حالا اینکه این برداشت‌ها چقدر با واقعیت‌ها منطبق است، جوانب مختلف آن مشخص می‌شود. به نظر می‌رسد هم در رهبران عراق و هم ایران این سوءبرداشت وجود داشته است، در عراق این سوءبرداشت اینگونه وجود داشت که صدام فکر می‌کرد در یک هفته می‌تواند به همه اهداف برسد.

rajaie gholamali2

روایت 3

غلامعلی رجایی مدرس دانشگاه:

اینها ماکت نیست

درباره شروع جنگ، باید به سه مساله توجه کرد. بحث آمریکا، بحث عراق و بحث حاکمیت در کشور. انقلابی در کشور رخ داد که آمریکا با آن موافق نبود. در این بین بحث‌هایی در جهان در حال شکل‌گیری بود و همزمان با این بحث‌ها، کارتر هم گفته بود «شاه باید از ایران خارج شود» که برخی از این تعبیر جا خوردند. کار به جایی رسید که بعضی گفتند انقلاب ایران هم ساخته آمریکا است که این هم از مظلومیت‌های انقلاب است.

وقتی شما خاطرات علم را می‌خوانید، می‌بینید چیزی جز سرسپردگی نمی‌بینید که شاه چقدر سرسپرده سفارت آمریکا و شوروی بوده است و در نهایت هم که گفتند برو و رفت! البته نباید قضایا را صفر و صدی دید و حکومت شاه ایستادگی‌هایی هم داشت ولی در مجموع آن نظام جمع شد و آمریکا قبول نمی‌کرد چنین لقمه چربی را از دست بدهد و به‌راحتی با این مساله کنار نمی‌آمد. امام به شاه می‌گفت:«باید به قانون اساسی عمل کنی»؛ البته خود امام قانون اساسی را قبول نداشت، اما معتقد بود چون شاه این قانون اساسی را قبول دارد، باید از او بخواهیم به این قانون عمل کند. انقلاب می‌شود و بعد قضیه تسخیر سفارت آمریکا پیش می‌آید. آمریکا تحقیر شده بود که هنوز هم اثرات آن ادامه دارد و امام هم تایید کرد و به آن لقب انقلاب دوم داد. مسائلی که برای دولت شهید رجایی ایجاد شد، عجیب و سخت بود. همانطور که صحبت کردن از آزادی گروگان‌ها پیش امام کار ساده‌ای نبود و این ماموریت را بهزاد نبوی و شهید رجایی برعهده گرفته بودند، صحبت کردن از ختم جنگ هم جلوی امام دشوار بود. در این بین ماجرای نوژه اتفاق افتاد که حدود 600 نفر کادر و افراد مختلف بودند و شکست خوردند و بعد از شکست تصمیم گرفتند به سمت جنگ بروند و موفق هم شدند.

حال سوال این است که آن زمان آیا نمی‌توانستیم رفتار متفاوتی با آمریکا در پیش بگیریم که چنین چراغ سبزی به عراق نشان ندهد؟ چرا می‌شد. مثل برجام. اما چرا این‌طور نشد؟ ما در آن زمان با دولت چه کسی طرف بودیم؟ شهید رجایی. آیا شهید رجایی یک دولتمرد بود؟ شهید رجایی یک معلم بود. او همانقدر دولتمرد بود که بنی‌صدر دولتمرد بود! یک بار آقای هاشمی به من گفت بسیاری از این مقامات حکومت‌داری نمی‌دانند؟ اینها مسائلی است که باید به صورت منطقی بررسی کنیم.

آقای رجایی وقتی نخست‌وزیر شد، وزیر خارجه نداشت و خودش سرپرستی می‌کرد. هر کسی که آقای رجایی معرفی می‌کرد، مورد موافقت آقای بنی‌صدر قرار نمی‌گرفت و کسانی که دیپلماسی می‌فهمند، می‌دانند که فرصت‌هایی در دیپلماسی است که وقتی از دست رفت، دیگر فرصت بر نمی‌گردد. مثل اینکه در اتوبان یک خروجی را رد کنید باید مسافت زیادی بروید تا به یک دوربرگردان برسید و برگردید. بالاخره جنگ در چنین شرایطی و با چنین تصمیماتی شروع شد. اما در تحلیل وقایع جنگ به نظرم از طرف عراق هم باید به قضیه نگاه کرد. آن طرف، کل کشور دست یک نفر بود. حزب بعث و فرمانده نیروهای نظامی و قدرت سیاسی دست یک نفر بود. خود صدام همه قدرت داشت. اما این طرف ببینید چه بلبشویی بود؟ دولت موقت نگاه متفاوتی داشت، و مثلا با برژینسکی ملاقات می‌کرد که باید همان زمان کنار می‌رفتند اما اتفاقی نمی‌افتد. بعد که لانه جاسوسی تسخیر می‌شود اینها مجبور می‌شوند استعفا بدهند. شما این طرف همه مشکلات را دارید و در کنار آنها رفتارهای منافقان را دارید که چقدر توطئه می‌کردند. شما خاطرات شهید همدانی را ببینید. در آنجا به سابقه اتفاقات برای شروع جنگ اشاره کرده است؛ قضیه عراق خیلی بیشتر از یکی دو هفته بود. آنها از مدت‌ها قبل در خوزستان بمب‌گذاری می‌کردند. یکی از دوستان من در همین برنامه‌ها شهید شد. وقتی خبر می‌دادند، در تهران باور نمی‌کردند تا اینکه مثلا ابوشریف آمد و تانک‌های عراق را دید و گفت که اینها ماکت نیست.

shiralinia2

روایت 4

جعفر شیرعلی‌نیا پژوهشگر تاریخ دفاع مقدس:

خیلی از اطلاعات منتقل نمی‌شد

زمانی که قصد بررسی جنگ داریم، باید به تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی توجه ویژه کرد. درباره جنگ ایران و عراق ما در هر دو طرف تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی دچار مشکل بودیم. در ابتدای بحث باید از دانشگاه گله کرد که به‌رغم کارهایی که انجام شده، خیلی از موضوعات در حوزه جنگ مورد پردازش قرار نگرفته است و زمانی که از بالا به سوالات و ابهامات جنگ نگاه می‌کنیم، حجم زیادی از این سوال‌ها پیش روی ما قرار خواهد گرفت که هنوز درباره آن حرفی زده نشده و حتی درباره برخی موضوعات ما مقاله کلاسی هم نداریم. وقتی در دانشگاه نقد صورت نگیرد، ضعف در تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی طبیعی است. اشاره به این موضوع از آن جهت بود که باید گفت که سیستم تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی ما در جنگ دچار مشکل بوده و نقد نشده است.

در بحث شروع جنگ، این فرض را داریم که صدام تصمیم نهایی را برای شروع جنگ گرفته بود، اما برای این موضوع نیازمند تمرکز روی صدام هستیم. در این مسیر منابعی که مورد نیاز است، یک بخش مهمی از نوارهای صدام است. این نوارها به آمریکا برده شده و ما تا الان 60 نوار را گرفته‌ایم. آیا در ایران فردی جنگ را بررسی کرده که در جلسات صدام چه مطرح شده و چطور تصمیم گرفته‌اند؟ هر تصمیم‌گیری نیاز به شناخت دارد، شناخت صدام برای آغاز جنگ و اینکه این تصمیم را نهایی کند، از چه طریق تامین شده است؟

یک بخش مغفول و کارنشده در حوزه جنگ اطلاعاتی است که از داخل ایران به صدام رسیده است. ما وقتی نوارها را گوش می‌کنیم، می‌بینیم که صدام کاملا مطمئن به انجام عملیات است. راه‌های اطلاعاتی از کجاست؟ یک بخش گروه‌هایی است که به‌دنبال خودمختاری هستند و اطلاعاتی از داخل ایران داده شده است. یک بخش دیگر اطلاعاتی است که امثال بختیار و اویسی داده‌اند.

بخش دوم این است که چه چیزهایی می‌تواند از تصمیم صدام جلوگیری کند. یکی از این عوامل، ایران و عکس‌العمل ایران است. یکی دیگر قدرت‌ها و کشورهای دیگر هستند.

ما در ایران دچار مشکلات زیادی بودیم، طبیعی هم بود. چون تجربه نداشتیم و خیلی از افرادی که مسئولیت داشتند، در اتاق جنگ بودند و یک‌باره مسئولیت می‌گرفتند. این طبیعی بود. بعد شما می‌بینید که اطلاعاتی می‌رسد. گازیوروسکی مقاله‌ای منتشر کرده که درباره سفر چهره‌هایی از آمریکا به ایران بود که یک ماه قبل از بحث اشغال سفارت بود و آنجا اطلاعاتی به ایران می‌دهد و می‌گوید عراق در حال انجام این مانورهاست و می‌خواهد حمله کند. بعد از آن، ما جلسات شورای انقلاب را که می‌خوانیم، می‌بینیم خیلی از اطلاعاتی که داده شده، منتقل نشده است.

از جانب ایران ما بازدارندگی نمی‌بینیم، شاید علت این بوده که فکر نمی‌کردند حمله صورت بگیرد یا فکر نمی‌کردند جنگی طولانی شود. مقداری باید از لایه‌های این موارد خارج شد. ما در مسیر شناخت جنگ نیازمند کار علمی هستیم.

نکته آخر این است که آیا آمریکا و شوروی اطلاع داشتند؟ ما اسناد را بررسی کرده‌ایم و دیده‌ایم قبل از جنگ از همه چیز اطلاع داشتند. این ماجرا که اطلاع نداشتند قابل پذیرش نیست، اما این موضوع درباره اینکه جنگ در چنین سطحی ادامه داشته باشد، باید گفت همه غافلگیر شدند، حتی خود صدام. مهم است تصمیم‌سازی اصل چه فرآیندی باشد. ما مشکلی که داریم در مرحله تصمیم‌سازی و شناخت است.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی