| کد مطلب: ۲۳۶۲

رقابت غـول‌ها در خاورمیانه

رقابت غـول‌ها در خاورمیانه

کاهش نفوذ آمریکا در خاورمیانه راه را برای پیشروی چین در این منطقه باز کرده است

کاهش نفوذ آمریکا در خاورمیانه راه را برای پیشروی چین در این منطقه باز کرده است

چارلز فریمن

دیپلمات سابق و ارشد آمریکایی

ترجمه: آریا صدیقی

توافقی رسمی بین دولت بایدن و دولت ترامپ وجود دارد که می‌گوید که تقریباً هر چیزی را که در عرصه جهانی اتفاق می‌افتد می‌توان در قالب دو رقابت مبتنی بر حاصل جمع صفر، توضیح داد. اولی رقابت ژئوپلیتیک است مانند «رقابت قدرت‌های بزرگ». دیگری رقابت ایدئولوژیک است، مانند رقابت «دموکراسی در برابر استبداد.» این به اصطلاح «خاورمیانه» زیرمنطقه‌ای از غرب آسیا است، شامل فضای استراتژیکی که آفریقا، آسیا و اروپا در آن با هم تلاقی پیدا می‌کنند. این منطقه شاهد رقابت‌های ژئوپلیتیکی برای تسلط بین هیتی‌ها (قومی باستانی بودند که یک پادشاهی را در شمال ترکیه ایجاد کردند) و مصری‌ها بوده است. در آن‌سو یونانیان و ایرانیان با هم رقابت داشتند و آن سو‌تر رومی‌ها با یونانی‌ها و رومی‌ها با اشکانیان، اعراب با فارس‌ها؛ اعراب با ترک‌ها، ترک‌ها با یونانی‌ها، ترک‌ها اروپایی‌ها با ترک‌‌ها و عرب‌ها؛ انگلیسی‌ها با فرانسوی‌ها و در نهایت آمریکایی‌ها و روس‌ها در طول تاریخ بر سر خاورمیانه با هم رقابت کرده‌اند. این منطقه همچنین زادگاه سه مذهب در جهان است که تاریخچه جنگ‌های ایدئولوژیک بین پیروان آنها، تاریخ را پر کرده است. نبردهای سرنوشت‌ساز بین هند و اروپایی و مسیحی یهودیی و جنگ‌های صلیبی بخشی از تاریخ حذف‌نشدنی خاورمیانه است. در تاریخ معاصر نیز، آرمان‌های حکومت‌داری یورو-آتلانتیک، از جمله مارکسیسم-لنینیسم، نیز در خاورمیانه با هم درگیر شدند و هر دو سعی کردند سنت‌های بومی اسلامی قبیله‌ای را برچینند اما موفقیت بسیار کمی به‌دست آوردند.

اما خاورمیانه معاصر به میزان قابل توجهی خلاف مسیر سیاست خارجی کنونی واشنگتن حرکت می‌کند. آنچه اکنون در منطقه در حال وقوع است را نمی‌توان صرفا در چارچوب رقابت قدرت‌های بزرگ یا رقابت ایدئولوژیک بین دموکراسی و استبداد توضیح داد. قدرت‌های بزرگ، به‌ویژه ایالات متحده، کنترل خود برخاورمیانه را از دست داده‌اند و دیگر هیچ نیرویی برای تحمیل سیستم‌های جدید حکومتی در این منطقه تلاش نمی‌کند.

قابل توجه است که واشنگتن تا حدودی از همه بازیگران کلیدی در خاورمیانه دور شده است. به استثنای معدودی، اکنون اکثر کشورهای منطقه خودشان تصمیم می‌گیرند و در این تصمیمات لزوما ملاحظات آمریکا را دخیل نمی‌کنند. برای مثال ایالات متحده بیشتر نفوذ خود را در ترکیه از دست داده‌است، با ایران در تضاد است و اکنون روابط‌اش با عربستان سعودی به سمت تیره شدن می‌رود. واشنگتن دیگر پیوندهای سازنده‌ای با تشکیلات فلسطینی ندارد. روابط آمریکا با اسرائیل به دلیل ارزش‌های متفاوت، محاسبات متفاوت منافع ملی در رابطه با تعاملات با روسیه و چین و قطب‌بندی سیاست داخلی آمریکا، به‌طور فزاینده‌ای پیچیده شده‌است. مصر نسبت به چهار دهه گذشته کمتر به دیدگاه‌های ایالات‌متحده احترام می‌گذارد. امارات متحده عربی در عرصه جهانی به عنوان یک کشور عملگرای واقعگرا و منفعت‌طلب ظاهر شده و به وضوح نشان داده که روابط‌اش با ایالات‌متحده رابطه کاملا دوطرفه و بر مبنای منافع مشترک دوطرفه است.

البته این فقط آمریکا نیست که نفوذ خود را در خاورمیانه از دست داده است. بریتانیا و فرانسه - قدرت‌های امپریالیستی سابق اروپایی که زمانی در خاورمیانه حرف آخر را می‌زدند - اکنون خود را موظف می‌دانند که با مستعمرات سابق خود روابط خوبی برقرار کنند تا بتوانند به اندازه کافی سلاح و مهمات بفروشند تا خطوط تولید صنایع تسلیحاتی خود را باز نگه دارند. تلاش آنها و سایر فروشندگان خارجی برای استفاده از فروش تسلیحات برای تحت فشار قرار دادن کشورهای منطقه، آنها را به سمت تنوع در خرید و توسعه صنایع نظامی خود سوق داده است.

ترکیه پس از طرد شدن از اتحادیه اروپا، تلاش 200ساله خود را برای تعریف مجدد هویت خود به عنوان یک کشور اروپایی کنار گذاشته است. آنکارا سعی می‌کند با ارتباط با روسیه و چین، در فضای عثمانی که برای خود تعریف کرده، سیاست پان‌اسلامیسم و ​​پان‌تورانیسم را دنبال کرده و در حال حاضر مسیری مستقل و البته نامنظم را دنبال ‌کند. بدتر شدن روابط ترکیه با اتحادیه اروپا، ناتو و ایالات‌متحده نشان‌دهنده به ضعف گرائیدن نفوذ غرب، نه‌فقط در خاورمیانه، بلکه در بسیاری عرصه‌هاست. غرب دیگر نمی‌تواند روی ترکیه برای حمایت یا تن‌دادن به سیاست‌هایش در قبال مسئله اسرائیل-فلسطین، سوریه، عراق، ایران، روسیه، قفقاز، بالکان، یونان، قبرس، مصر، لیبی، افغانستان، سازمان همکاری‌های اسلامی، ناتو یا مغرب، حساب کند. این پیامدهای بزرگی در سطح جهانی و همچنین منطقه‌ای دارد.

ترکیه دیگر با سایر اعضای ناتو نظیر واشنگتن، لندن، پاریس یا برلین بر سر اهداف دیپلماتیک قدیمی غرب در منطقه همسو نیست. سیاست‌های ترکیه وظیفه غرب در حفاظت از اسرائیل، دور کردن روسیه از هر دو منطقه خاورمیانه و دریای سیاه و مخالفت با ایران را پیچیده می‌کند. ترکیه از پیوستن به جنگ نیابتی ایالات متحده و ناتو با روسیه، اجتناب کرده و در عوض نقش میانجی ایفا کرده و از نارضایتی روسیه برای تقویت اقتصاد خود استفاده کرده است.

در همین حال، روابط ایالات متحده با ایران عمیقاً خصمانه است. واشنگتن به جای اینکه سیاست خارجی‌اش را صرفا براساس منافع ملی خود طرح‌‌ریزی کند، ترجیحات سیاسی تل‌آویو، ریاض و ابوظبی را در دستور کار خود قرار داده است. اسرائیل و اعراب خلیج‌فارس، ایالات‌متحده را به ارتکاب اشتباهات راهبردی در عراق و سوریه پس از جنگ سرد، سوق دادند. این اشتباهات باعث تسهیل ایجاد حوزه نفوذ ایران و فعال‌تر شدن نیروهای حامی‌اش در هلال خاورمیانه شد و به این ترتیب هم اسرائیل و هم اعراب خلیج‌فارس محاصره شدند.

«برجام» با عمر کوتاه‌مدت‌اش با هدف مرتفع کردن بیم اسرائیل درباره برنامه‌های هسته‌ای ایران امضا شد اما نگرانی‌های اعراب خلیج‌فارس را در مورد قدرت منطقه‌ای ایران، مرتفع نکرد. ترس اسرائیل از گریز هسته‌ای ایران و نگرانی اعراب خلیج‌فارس در مورد قدرت ایران، هر دو باعث شد سیاستمداران آمریکایی برای لغو توافق برجام تحت فشار قرار بگیرند و در نهایت چنین نیز کردند. ایران اکنون به‌طور قابل پیش‌بینی‌ای پیشرفت برنامه هسته‌ای‌اش را از سر گرفته است.

آمیزه‌ای از بدخواهی‌های بی‌معنا، مقدس شمردن تحریم و رویارویی‌ها و تهدید‌های نظامی متناوب که مشخصه‌ سیاست کنونی ایالات متحده در قبال ایران است، هیچ تاثیری در کاهش نفوذ منطقه‌ای ایران ندارد. آخرین بررسی وضعیت هسته‌ای ایران، ایالات متحده را متقاعد کرده‌است که ایران به دنبال سلاح هسته‌ای نیست، اما اسرائیل و دولت بایدن همچنان تهدید به اقدام نظامی برای جلوگیری از دستیابی این کشور به سلاح هسته‌ای می‌کنند و تنها کارکرد این رویکرد این است که بر ایران فشار وارد می‌کند تا بیشتر به سوی هسته‌ای شدن برود. بررسی سیاست‌های مشابه ایالات‌متحده در مورد کره شمالی نشان می‌دهد که رویکرد مبتنی بر «فشار حداکثری» بیشتر به ایران انگیزه می‌دهد که موشک‌های قاره‌پیمای اتمی را برای دور نگه داشتن آمریکا بسازد تا از بازدارندگی برخوردار شود.

در حال حاضر، فقدان رابطه کاری آمریکا با تهران، موجب می‌شود که آمریکا قادر به ایجاد توازن قدرت در خاورمیانه نباشد و نتواند از نفوذش بر بازیگر اصلی منطقه‌ برای دور کردن منطقه از جنگ استفاده کند. ایالات متحده درگیر عادت بدی شده است و آن اینکه تعاملات خود با سایر کشورها را در قالب وسواس‌اش درباره «رقابت قدرت‌های بزرگ» و «دموکراسی در برابر استبداد» تنظیم می‌کند.

در همین حال، واکنش‌های آمریکا به چالش‌های ایران در تنگه هرمز به‌طور مداوم کمتر از حد انتظار و توقعات اعراب خلیج‌فارس بوده است. بنابراین، جای تعجب نیست که عربستان سعودی و امارات پس از اعمال فشار بی‌ثمر بر قطر برای نادیده گرفتن اولویت‌های جغرافیایی و محدود کردن همکاری‌هایش با ایران، نیاز خود را برای تعامل با ایران تشخیص داده، گفت‌وگوی دیپلماتیک با این کشور برقرار کرده و نزدیکی سنجیده‌ای را با ایران آغاز کرده‌اند.

در سال‌های اخیر، روابط ایالات متحده و عربستان سعودی از سرخوردگی متقابل و احساس طرفین مبنی بر خیانت طرف مقابل، آسیب دیده است. 11سپتامبر اسلام‌هراسی را در ایالات متحده تثبیت کرد و خشم عربستان‌سعودی را از برخی تصویرسازی‌های رسانه‌های آمریکایی مبنی بر اینکه پادشاهی سعودی لانه تروریست‌ها است، برانگیخت. منتقدان نسخه سعودی از اسلام توان‌شان را جمع کردند و درباره ارتباط میان مفتیان سعودی و افراط‌گرایان مذهبی سخن‌ها گفتند.

سعودی‌ها به هنجارهای قرآن استناد می‌کنند، درحالی‌که ارزش‌های آمریکایی برای تأکید بر فمینیسم افسارگسیخته، تأیید پیچیدگی جنسیتی و پذیرش آزادی جنسی به عنوان مفاهیم اصلی «حقوق بشر» تکامل یافته‌اند. ایالات متحده اصرار دارد که کشورهای دیگر نیز باید با این هنجارهای تازه‌تأسیس ایالات متحده مطابقت داشته باشند. مانند بسیاری دیگر از مردم غیرغربی، اکثر سعودی‌ها شیوه‌های اخیر آمریکایی‌ها را غیراخلاقی می‌دانند و ایالات متحده متکبرانه خواستار احترام ارزش‌هایش است. حتی زمانی که پادشاهی سعودی ظاهری «غربی‌تر» به خود گرفته، تفاوت‌ها بین ارزش‌های سعودی و ارزش‌های ایالات‌متحده همچنان ادامه دارد.

نسخه دوم سیاست اول آمریکای دولت بایدن باعث ایجاد خودخواهی تقابل‌جویانه در خارج از کشور، از جمله در عربستان سعودی شده است. موضع‌گیری‌های سیاسی و دیپلماسی عمومی تحقیرآمیز ایالات متحده، بیگانگی بین واشنگتن و ریاض را تثبیت کرده‌ است. انتظار آمریکا از بن‌سلمان که در زبان رسانه‌ها و مقامات دولت آمریکا مدام محکوم و طرد می‌شود، انتظاری عجیب است.

در گذشته، پادشاهی سعودی اغلب می‌پذیرفت که به دلیل دوستی با ایالات متحده، کارهایی علیه منافع کوتاه‌مدت خود انجام دهد. اما در غیاب چنین دوستی، تعجب‌آور نیست که اصرار دارد منافع خود را در اولویت قرار دهد. درخواست اخیر بایدن مبنی بر اینکه عربستان سعودی سطح تولید نفت خود را برای کاهش قیمت گاز و کمک به نامزدهای حزب دموکرات در انتخابات میان‌دوره‌ای افزایش دهد، از نظر سعودی‌ها نادرست و توهم‌آمیز بود. این استدلال که پادشاهی سعودی باید در رقابت آمریکا با چین و روسیه در صف ایالات متحده قرار گیرد، برای ریاض جذابیتی ندارد. نه چین و نه روسیه، هیچ کشوری در خلیج‌فارس را تهدید نمی‌کنند. سعودی‌ها، مانند اکثر کشورهای اروپایی و ژاپن، تهاجم روسیه به اوکراین را غیرقانونی می‌دانند، اما معتقدند که روسیه به واسطه گسترش ناتو و دیپلماسی نادرست ایالات‌متحده تحریک شده است. آنها تجاوز اسرائیل به لبنان و سوریه و تهاجم ایالات متحده به عراق، مداخله ناتو در لیبی و عملیات مخفیانه ایالات‌متحده در سوریه را به یاد می‌آورند و خشم آمریکا را نسبت به رفتار نادرست روسیه نادیده می‌گیرند.

دشمنان بزرگ ایالات متحده پیشنهاد بهبود روابط با پادشاهی سعودی را دارند. تهدیدهایی که این امر را تسهیل می‌کند از نظر تاکتیکی احمقانه و از نظر استراتژیک بی‌معنی است. اگر جو بایدن به تهدیدات خود مبنی بر مجازات بن‌سلمان، به دلیل عدم کاهش بودجه توسعه عربستان از طریق کاهش قیمت نفت عمل کند، پادشاهی عربستان گزینه‌های زیادی برای مقابله به مثل دارد.

چین وارد می‌شود

اینجا است که پای چین و نقش آن در خاورمیانه به میان می‌آید. از دیرباز روابط با کشورهای خاورمیانه برای چینی‌ها خیلی مهم نبوده است. به همین ترتیب، روابط با چین برای کشورهای عربی خلیج‌فارس و ایران هم اولویت پایینی داشت. اما در طول دهه‌های اخیر، این روند تغییر کرده است. یک‌سوم واردات انرژی چین از کشورهای شورای همکاری خلیج‌فارس است و بیشترین سهم را نیز عربستان سعودی دارد. شرکت‌های چینی، یک‌ششم صادرات نفت شورای همکاری خلیج‌فارس، یک‌پنجم نفت ایران و نیمی از صادرات نفت کل این منطقه را خریداری می‌کنند. چین به بزرگترین شریک تجاری و سرمایه‌گذار خارجی در خاورمیانه تبدیل شده است.

کشورهای منطقه خواهان تعامل بیشتر با چین هستند. از آنجایی که چین در نوآوری‌های تکنولوژیکی پیشرو است، به یک شریک و مشتری قابل توجه برای شرکت‌های فناوری پیشرفته اسرائیل تبدیل شده است و عربستان نیز در تلاش‌هایش برای توسعه صنعت تسلیحات داخلی روی چین حساب باز کرده‌است. 17 کشور عربی به طرح کمربند و جاده چین پیوسته‌اند. در این میان ایران این امکان را داشت که متفاوت عمل کند، اما تحریم‌های ایالات متحده این کشور را مجبور کرده است که از اروپا، ابتدا به چین و اخیراً به دشمن ژئوپلیتیک سنتی غرب، یعنی روسیه، رویگردان شود.

اکثر کشورهای منطقه، از جمله عربستان سعودی، تلاش کرده‌اند تا آنچه را که اکنون معتقدند اتکای بیش از حد به ایالات متحده است را، کمرنگ کنند. برای این منظور، آنها با کشورهایی مانند چین، هند و روسیه تماس گرفته‌اند. آنها به دنبال کنار گذاشتن روابط خود با ایالات متحده یا جایگزینی آن با سایرین نیستند. آنها صرفا در راستای منافع خود عمل می‌کنند، نه اینکه قصد داشته باشند برای ایجاد توازن مجدد در روابط بین‌المللی خود، طرفی دیگر را انتخاب کنند. آنها نمی‌خواستند بین چین و آمریکا مجبور به انتخاب شوند، اما به اصرار آمریکا برای محدود کردن روابط خود با چین واکنش خوبی نشان نمی‌دهند، به‌ویژه که ایالات متحده هیچ مشوق یا انگیزه‌ای برای این کار به آنها ارائه نمی‌دهد.

یک قرن پیش چین مانند آمریکا هیچ برنامه امپریالیستی یا ایدئولوژیکی در خاورمیانه نداشت. برخلاف ایالات‌متحده امروز، چین از کشورهای منطقه نمی‌خواهد که نظام‌ها و ارزش‌های سیاسی خود را تغییر دهند و تمایلی ندارد آنها را به دلیل کوتاهی در این کار تنبیه کند یا خواستار روابط انحصاری با آنها باشد. چین این کشورها را وادار نمی‌کند که در مورد رفتار کشورهای ثالث - مانند روسیه در اوکراین - موضعی مشترک با پکن اتخاذ کنند و به این کشورها و رهبران آن توهین نمی‌کند.

تا به اینجای کار، چین بسیار محتاط بوده و سعی کرده سیاست‌های خود در غرب آسیا را بر تجارت و سرمایه‌گذاری متمرکز کند و از اختلافات سیاسی منطقه فاصله بگیرد. در نتیجه این رویکرد، توانسته است روابط صمیمانه‌ای با هر کشور خاورمیانه از جمله ایران، عراق و اسرائیل و همچنین کشورهای عضو شورای همکاری خلیج‌فارس، مصر، اردن، فلسطینی‌ها و سوریه برقرار کند.

درحالی‌که تمرکز سیاست آمریکا در منطقه حذف نفوذ چین است، چین هنوز مخالفت خود را با ادامه دخالت آمریکا اعلام نکرده است. در عوض، پکن پیشنهاد کرده است که یک گفت‌وگوی چندجانبه در مورد مسائل امنیتی شکل بگیرد و زمانی که وقت‌اش رسید یک «مکانیسم امنیتی جمعی برای خلیج‌فارس» ایجاد شود. به‌طور خلاصه، چین به جای تحمیل ترجیحات خود یا جانبداری از کشوری، پیشنهاد کرده است که برای نزدیک‌کردن دیدگاه‌های ایران و اعراب خلیج‌فارس، کمک کند. در همین حال، شرکای چین در منطقه خلیج‌فارس، نظام سرمایه‌داری دولتی چین، پروت زیاد و ظهور سریع مدرنیته در این کشور را جذاب می‌دانند. آنها چین و طرح کمربندراه را در چشم‌انداز 2023 خود لحاظ کرده‌اند و برای مشارکت در آن تمایل نشان داده‌اند.

اما ایالات‌متحده به‌تازگی نقش برآب کردن آرزوهای چین برای تجدید ثروت و قدرتش را، هدف اصلی استراتژی امنیت ملی جهانی خود قرار داده است. روابط چین و آمریکا در وضعیت «شبه‌جنگ» قرار دارد و به واسطه بسیاری از عوامل غیرمرتبط، روابط عربستان سعودی با ایالات متحده بیش از هر زمان دیگری به مخاطره افتاده است. اکنون سوال این است که آیا تشدید خصومت بین ایالات متحده و چین، پکن را به سمت گسترش اهداف خود به منظور کاهش نفوذ واشنگتن بر دولت‌های منطقه سوق می‌دهد یا خیر؟

منافع چین در روابط با ریاض

پکن در ریاض سفیر دارد. اما واشنگتن در ریاض سفیر ندارد و فقط یک کاردار در سفارت آمریکا در ریاض حضور دارد. چین عربستان سعودی را تهدید نمی‌کند، درحالی‌که ایالات متحده، عربستان را تهدید می‌کند. گزارش شده است که شی‌جین‌پینگ به‌زودی به ریاض سفر خواهد کرد، هر چند هنوز تاریخی برای آن مشخص نشده است. او در ریاض با محمد بن‌سلمان و دیگر رهبران عرب دیدار خواهد کرد. دو مرد قدرتمند که از سیاست شیطان‌سازی توسط سیاستمداران آمریکایی و تهدیدهایی که کشورهایشان از سوی واشنگتن با آن روبه‌رو هستند، آزرده‌خاطر شده‌اند، در حال گفت‌وگو در این باره هستند که چگونه می‌توانند همکاری‌های خود را تقویت کنند. این رهبران و دیگرانی که با آنها ملاقات خواهند کرد، با هم می‌توانند صف‌بندی‌های ژئوپلیتیکی را ایجاد کنند که تأثیرات جهانی بزرگ ایجاد کنند.

چین و عربستان سعودی اخیراً در مورد موضوعات زیادی گفت‌وگو کرده‌اند. برخی از این موارد که ممکن است در اجلاس آینده به نتیجه برسند عبارتند از:

مبادله ارز و استفاده از یوان چین و سایر ارزهای غیردلاری برای تسویه تجارت بین‌المللی در حوزه انرژی و سایر کالاها.

سرمایه‌گذاری عربستان در پالایشگاه‌ها و تاسیسات ذخیره نفت چین.

فروش تسلیحات چینی و کمک به توسعه صنعت تسلیحات بومی در عربستان.

پروژه‌های زیرساختی چین و سایر سرمایه‌گذاری‌ها در عربستان سعودی و منطقه.

عضویت عربستان سعودی در بریکس و سازمان همکاری‌های شانگهای که هر دو برای ایجاد سیستم‌های پولی و ارزهای جدید طراحی شده‌اند تا از سوءاستفاده ایالات متحده از حاکمیت دلار برای اعمال تحریم‌های یکجانبه و غیرقانونی جلوگیری کنند.

همکاری‌ها در حوزه آموزش از جمله تصمیم عربستان‌سعودی مبنی بر قرار دادن مطالعه زبان و فرهنگ چینی در بخشی از برنامه درسی مدارس پایه.

گردشگری و زیارت در دوران پس از پاندمی کرونا

تعجب‌آور نیست که ببینیم چین و عربستان سعودی یک توافقنامه همکاری استراتژیک با اهداف سرمایه‌گذاری مانند آنچه پکن در سال 2021 درباره‌اش با تهران به توافق رسید، منعقد ‌کنند.

یک احتمال مشخص وجود دارد که همانطور که ایالات‌متحده با اکراه جانشین بریتانیا به‌عنوان قدرت مسلط در خاورمیانه قرن بیستم شد، چین نیز در نهایت در قرن بیست‌ویکم؛ آمریکا را در این منطقه تحت‌الشعاع قرار دهد. منافع چین بازتاب‌دهنده منافعی است که برای اولین بار آمریکا را به تعامل با خاورمیانه کشاند:

پکن منافع بسیار خوبی در تضمین دسترسی مطمئن به منابع انرژی منحصربه‌فرد و غنی خلیج‌فارس دارد.

چین این منطقه را به عنوان یک سرمایه‌گذار و چهارراه مهم برای تجارت و سفر بین آسیا، اروپا و شرق آفریقا می‌بیند که ثبات آن یک موضوع مهم استراتژیک است.

تقاضای خاورمیانه برای خدمات مهندسی، قابلیت‌های ساخت‌وساز، تجهیزات خودرو و مخابرات، تسلیحات و محصولات مصرفی شرکت‌های چینی به سرعت در حال رشد است.

شهروندان و کارآفرینان چین در حال ایجاد حضور گسترده‌تری در منطقه هستند. (اکنون صدها هزار چینی در کشورهای عربی خلیج‌فارس و ایران مشغول فعالیت هستند.)

البته تا این مرحله، به نظر می‌رسد پکن هیچ علاقه‌ای به جانشینی ایالات‌متحده به عنوان ضامن ثبات و امنیت منطقه نداشته است. اما روابط نظامی روبه‌رشد چین با کشورهای عربی خلیج‌فارس عاملی در تصمیم ایالات‌متحده برای متوقف کردن فروش جنگنده‌هایF-35 بود که به امارات‌متحده عربی قولش داده شده بود و قرار بود این جنگنده‌ها در ازای عادی‌سازی روابط امارات با اسرائیل به این کشور داده شود. واشنگتن برای محدود کردن همکاری‌های فناوری اسرائیل با چین و همچنین از میان بردن پروژه‌های زیرساختی چین در اسرائیل و سایر کشورهای منطقه، تلاش کرده است.

هیچ کشوری در خاورمیانه وجود ندارد شبه‌جنگی را که ایالات متحده با چین آغاز کرده به نفع خود بداند. از دیدگاه کشورهای خاورمیانه، این جنگ مانعی برای پیشرفت است. آنها همچنین بدبینی آزاردهنده آمریکا در مورد همکاری‌شان با چین را مضر می‌دانند. درحالی‌که آمریکا در ازای دور شدن آنها از چین، هیچ گزینه‌ جایگزینی به آنها ارائه نمی‌دهد. رویکرد کنونی ایالات‌متحده ابزار مناسبی برای حفظ نفوذ ایالات متحده در خاورمیانه نیست. این رویکرد، ایمان به خرد و اعتماد به نفس آمریکایی‌ها را از بین می‌برد.

نکته غم‌انگیز این است که چین و ایالات‌متحده منافع مشترک زیادی با هم و با کشورهای خاورمیانه دارند. تهیه فهرستی از پیشنهادات برای همکاری میان چین و آمریکا در خاورمیانه آسان خواهد بود. اما شبه‌جنگ ایالات متحده با چین اجازه پیگیری ابتکارات متقابل سودمند را نخواهد داد.

تا به حال، چین با وجود همه ممانعت‌های آمریکا تصمیم گرفته به تجارت خود با کشورهای منطقه ادامه دهد. اما این مقاومت انفعالی آمریکا ممکن است در شرف پایان باشد. دولت ناتوان ایالات متحده فرصتی را برای چین ایجاد کرده تا از بین رفتن سلطه ایالات متحده در خاورمیانه را تسریع کند. اما آیا چین این کار را خواهد کرد؟ به‌زودی همه چیز معلوم خواهد شد.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی