راه فروریختن بیاعتمادی
آخرین و البته مهمترین راهکار، تعهد همگان به اجرای بدون تنازل قانون اساسی است
آخرین و البته مهمترین راهکار، تعهد همگان به اجرای بدون تنازل قانون اساسی است
مسعود سپهر
جامعهشناس سیاسی
دوپارگی ملت ایران تا گسستگی کامل، فاصله چندانی ندارد و این به معنای فروپاشی است؛ آنچه در لیبی، عراق، سوریه، یمن و افغانستان در همین چند سال اخیر شاهدش بودیم و هنوز هم ادامه دارد. مثل دیواری که ترک عظیمی خورده و هر لحظه بیشتر دهان باز میکند و صاحبخانه مجبور است برای جلوگیری از ریزش آن تیرها و حائلهای بیشتری بهکار برد؛ غافل از آنکه حتی اگر از ریزش جلوگیری شود، چنین خانهای دیگر احساس امنیت و آرامش یک خانه را ندارد و جای زندگی نیست.
به گمان من مفروضاتی غلط در ذهن حاکمیت نهادینه شده که زدودن آنها همچون آبی است برای شستن چشم و جور دیگر دیدن.
اولین اشتباه حاکمیت این تصور است که گمان میبرد اگر کوچکترین امتیازی در پاسخ به خواستههای عمومی مردم داده شود، سقوط دومینووار شروع میشود. ظاهراً این سخن مونتسکیو را خیلی جدی گرفتهاند که «خطرناکترین لحظه برای یک حکومت، زمانی است که بخواهد اصلاحات را آغاز کند».
اما این سخن همه اندیشمندان عالم و مهمتر از همه پیامبر اکرم(ص) باید بیشتر به گوشجان شنیده شود که فرمانروایی با کفر میماند و با ظلم نمیماند. نمونههای تاریخی بسیاری حتی در همین دوران معاصر وجود دارند که حاکمیت با درایت اصلاحات را آغاز کرده و به سرانجام رسانده است. نمونه چین پس از مائو که با رهبری حزب کمونیست یکشبه ره صدساله پیمود یا کرهجنوبی که کودتاچیان نظامی، خود راه توسعه را گشودند و دیگر نمونهها در جنوب شرق آسیا یا اروپا نشان میدهد که میتوان اصلاح کرد، اما سقوط نکرد و نام نیکی از خود باقی گذاشت؛ خصوصا در ایران امروز که قدرت متمرکز نظامی، اقتصادی، رسانهای و اجتماعی در حدی است که میتواند تغییرات را مدیریت کند و به سرانجام برساند.
دومین مشکل، توهم هویت است. بسیاری از موضوعات برای بخشهایی از جریان حاکم چنان تبلیغ و تکرار شده که گویی پذیرش آن به منزله کفر است، اما وقتی رفع مانع میشود، انگار از اول هم مشکلی نبوده است. برای نمونه خاطرهای را مرور میکنم در سال ۱۳۶۱ که مدیر مدرسهای در شیراز بودم. در بهمنماه آن سال برای جشنهای پیروزی انقلاب اسلامی در سالن مدرسه مراسمی برگزار شد. ازجمله بدون هیچ نیت خاصی از سهنفر از استادان برجسته موسیقی ایرانی برای اجرای برنامه دعوت شد و آنها با تار، سنتور و ضرب، بدون آواز، قطعاتی را اجرا کردند و رفتند. بعداً فهمیدم برای اولینبار پس از انقلاب در یک جلسه رسمی، سازها توسط مخاطبان دیده شده و تا مدتها ماجراها داشتیم که اسلام بر باد رفت و دانشآموزان منحرف شدند.
امروز کنسرتهای بزرگ با هزاران شرکتکننده برپا میشود، اما هنوز هم عدهای تصور میکنند نمایش ادوات موسیقی در سیما، اساس اسلام را به خطر میافکند. از این قبیل موارد بسیار است که آخرین آن، حضور زنان در ورزشگاهها بود.
جمهوری اسلامی زمانی میتواند به استمرار و مشروعیت خود اطمینان داشته باشد که قدرت سیاسی آن برخاسته از یک حزب اسلامی، دارای اکثریت واقعی مردمی و برآمده از یک انتخابات آزاد با همه معیارهای جهانی آن باشد. بستهشدن مسیر انتخابات آزاد برای اظهارنظر مردم تا نیل به تغییرات مطلوب اکثریت، به شکل مسالمتآمیز، معنایی جز ترغیب به خشونت، تخریب و گسترش شکاف و بیاعتمادی اجتماعی ندارد. البته انتخابات آزاد بدون حضور احزاب قوی و فراگیر و دارای برنامه و رهبری مشخص، شدنی نیست. چنین احزابی بهعنوان شرکای حاکمیت، خود بهترین تضمین برای آرامش مردم و تداوم جمهوری اسلامی هستند.
من اطمینان دارم اگر حجاب اجباری نباشد، زنان این مرز و بوم، خودشان پوشش متعارف خواهند داشت و مانند بسیاری از کشورهای اسلامی دیگر همچون مالزی، ترکیه و کشورهای دیگر عربی، لطمهای به اساس ایمان دینداران وارد نخواهد شد. یا اگر شعار مرگ بر آمریکا داده نشود، به استقلال کشور خدشهای وارد نمیشود. اگر کشتیگرفتن ورزشکار ما با یک اسرائیلی به معنی بهرسمیت شناختن رژیم صهیونیستی فهم میشود، این فقط در خیال بعضیها وجود دارد. ما برای حفظ هویت ایرانی و اسلامی با هزاران سال سابقه، نیاز به دشمن نداریم. هویت ما باید اثباتی باشد، نه سلبی.
اگر بهعنوان یک کشور اسلامی، خط قرمز ما فهم بعثت پیامبر جهت اتمام مکارم اخلاق باشد و همه تلاش ما بهویژه مسئولان کشور، پرهیز از اعمال و رذایل اخلاقی همچون دروغ قرار گیرد، هیچکس در اسلامیبودن کشور شک نمیکند و البته اعتمادملی هم بازسازی میشود. همین نمونهها نشان میدهد، ارائه امتیازی مثل آزادی کنسرت ابداً سقوط اولین دومینو نیست، بلکه اتفاقا موجب استحکام پایههای حاکمیت میشود.
سومین گرفتاری ما، انسداد مسیرهای گفتوگوی ملی است. «گفتوگو» با «تکگویی» یکسان نیست. «همه با هم»، متفاوت است با «همه با من». طبیعی است ۸۰میلیون انسان نمیتوانند با هم حرف بزنند و حاصل آن چیزی جز همهمه و اغتشاش فکری و درنهایت آشوب نیست. در یک جامعه بزرگ نخبگان متکثر، نهادهای مدنی مستقل و گروههای مرجع، گفتوگوی ملی را نمایندگی میکنند و به پیش میبرند. متاسفانه بدترین اقدام طبقه سالیان گذشته، بیاعتبار کردن و نابودی مرجعیت اجتماعی طرفهای گفتوگو و در حصر و زندان کردن شخصیتهای مقبول و انحلال احزاب و انجمنها و محدودیت انتخابات و خالیکردن دانشگاهها از استادان مطرح بوده است. همین امر کانالهای گفتوگو را به توئیتهای یکسطری و رادیکالی در فضای مجازی و حداکثر آن اظهارنظر سلبریتیهای هنری و ورزشی محدود کرده که تازه همان هم با فیلترینگ، صیانت، ممنوعازکاری، کنارهگیری و البته مهاجرتهای فزاینده در حال خاموشی است.
اما آخرین و البته مهمترین راهکار، تعهد همگان به اجرای بدون تنازل قانون اساسی است. همین متن موجود قانون اساسی قانونا، عقلا، شرعا و اخلاقا، میثاق مشترک و قرارداد اجتماعی فیمابین همه ایرانیان است که اگر به شکل کامل اجرا شود، بهراحتی میتواند دیوار بلند بیاعتمادی را از میان بردارد. اجرای کامل اصل آزادی اجتماعات و راهپیماییها، آزادی احزاب، گروهها، تشکلها و حقوق ملت به همان شکل که در قانون اساسی آمده، میتواند بهسرعت خشونت را از خیابانها برچیند. اگر صداوسیما بیطرف و ملی شود، کسی گوش به اجانب و دشمنان نخواهد سپرد. کافی است گمان نبریم فقط ما میفهمیم، فقط ما درد اسلام و ایران داریم، فقط ما میتوانیم استقلال کشور را حفظ کنیم و فقط ما شهروند این کشوریم. باور کنیم ایران متعلق به همه ایرانیان است.