| کد مطلب: ۱۹۲۹

انقلاب شرافت اوکراین

انقلاب شرافت اوکراین

«زمستان در آتش» نشان می‌دهد از انسان تحقیرشده باید ترسید

«زمستان در آتش» نشان می‌دهد از انسان تحقیرشده باید ترسید

مستند «زمستان در آتش: نبرد اوکراین برای آزادی» به موضوع اعتراضات سه‌ماهه مردم اوکراین به خلف‌وعده ویکتور یانوکویچ، رئیس‌جمهور وقت در پیوستن به اتحادیه اروپا می‌پردازد و روایتی جذاب و مستند از این حماسه خون و آتش، مقاومت و پیروزی را به تصویر می‌کشد. باتوجه به آن‌چه در ماه‌های اخیر در پی حمله روسیه به اوکراین رخ داده است، تماشای این مستند، می‌تواند پرتوی بر بحران کنونی میان دو کشور نیز بیافکند. در انتخابات سال 2004 رقابت اصلی میان یانوکویچ و ویکتور یوشچنکو بود که به پیروزی خفیف یانوکویچ انجامید. طرفداران یوشچنکو اما بحث تقلب را پیش کشیدند و با حضور میلیونی خود در خیابان‌ها توانستند انتخابات را ابطال کنند. این همان واقعه‌ای بود که به «انقلاب نارنجی» اوکراین موسوم شد. این نزاع را البته نباید تنها رقابتی انتخاباتی به‌معنای رایج آن دانست، بلکه در کلیت خود نزاع دو جناح سیاسی در اوکراین بود که بر سر تعیین هویت ملی و فرهنگی اوکراین در نسبت با شرق (روسیه) و غرب (اتحادیه اروپا) اختلافاتی بنیادین داشتند. یوشچنکو از سیاست‌مداران غربگرای اوکراین بود که نخست‌وزیری خود را نیز مدیون حمایت غرب و صندوق بین‌المللی پول بود، اما ازآن‌سو یانوکویچ به روسیه متمایل بود. یانوکویچ نزاع نخست را باخت اما در سال 2010 رقیب خود، یولیا تیموشنکو را شکست داد و به ریاست‌جمهوری رسید. او در ادامه اما اگرچه کوشید با مانورهایی خود را موافق پیوستن به اتحادیه اروپا نشان دهد ولی در عمل، در این مسیر سنگ‌اندازی کرد و در عوض به برقراری روابط نزدیک‌تر با روسیه اقدام کرد. همین امر باعث شد در نوامبر 2013 اعتراضاتی گسترده در اوکراین برپا شود که مستند «زمستان در آتش» شرح همین اعتراضات عظیم است. این جنبش را به درستی «انقلاب» نامیده‌اند، زیرا در عمل به فرار یانوکویچ به روسیه و حمله متعاقب روسیه به کریمه انجامید و بحران کنونی اوکراین را نیز باید در ادامه تنش موجود در درون اوکراین میان روس‌گرایان (اسلاووفیل‌ها) و غرب‌گرایان ازیک‌سو و اختلاف روسیه و جهان غرب ازسوی‌دیگر دانست.

با این همه جدا از این زمینه تاریخی مهم که نشان می‌دهد اوکراین چگونه از فردای استقلال از اتحاد جماهیر شوروی، همواره در کشاکش تعیین هویت‌ملی خود بوده، نکته مهمی که در این تاریخ وجود دارد و به‌طور مشخص در مستند حاضر نیز پیرنگ‌هایی قوی از آن دیده می‌شود، این واقعیت است که این انقلاب، به‌درستی «انقلاب کرامت» نامیده شده است. در بحث از انقلاب کرامت، این نکته بدیهی است که بخش قابل‌توجهی از جامعه اوکراین خود را جزئی از جامعه غربی و ارزش‌های هم‌بسته آن نظیر آزادی، دموکراسی، فردیت و حقوق بشر می‌داند و در برابر ارزش‌های پدرسالارانه، اقتدارگرا، جماعت‌محور و خشونت‌گرا موضعی منفی دارد. روس‌گرایان اما اوکراین را از نظر فرهنگی در ادامه هویت روسی می‌پندارند و بر این اساس، پیوستن به اتحادیه اروپا و ناتو را حرکتی خلاف بنیادهای هویت‌ملی اوکراین و در تعارض با منافع‌حیاتی قوم اسلاو قلمداد می‌کنند. در انقلاب 2014، این اصطکاک خود را به شکلی آشکار نشان داد. با این همه، آن‌چه در این میان اهمیتی اساسی داشت و در مستند نیز به آن تصریح شده، دفاع جانانه و مقاومت همه‌جانبه معترضان اوکراینی از هویت فردی و کرامت انسانی خود بود. به بیانی دیگر، صورت‌بندی این انقلاب حول شکاف غرب‌گرایان و روس‌گرایان از جایی به‌بعد توضیح‌دهنده مسئله نیست، زیرا آن‌چه در سخن و کنش معترضان اوکراینی دیده می‌شود، فراتر از گرایش یانوکویچ به روسیه، این مسئله اساسی است که او در مقام رئیس‌جمهور، دروغ گفته و دغل ورزیده و سپس در پاسخ به اعتراض مسالمت‌آمیز مردم، به جای پذیرش گفت‌وگو با مردم و رهبران مخالفان، به خشونت نیروهای نظامی و اوباش لباس‌شخصی متوسل شده است. خشم مردم آنگاه فزونی می‌گیرد که درمی‌یابند نظامیان به‌جای آن‌که حامی ملت باشند، نوکر حاکم هستند و یانوکویچ نیز هیچ ابایی از این ندارد که مردم و رهبران آنها را فریب دهد و درحالی‌که در باغ‌سبز گفت‌وگو را نشان می‌دهد، نیروهای سرکوب خود را به میان راهپیمایی آرام آنان بفرستد.

با این همه، همچنان این پرسش بی‌پاسخ باقی می‌ماند که اگر دلیل اصلی خشم مردم، دروغ و خشونت است، دلیل این تداوم سه‌ماهه اعتراض و ترک نکردن خیابان‌ها، با وجود کشته‌شدن بیش از 100نفر و مفقود شدن 65نفر و... چیست؟ به گمانم اینجا آن مفهومی که می‌تواند افق دید نظاره‌گران را وسعت بخشد، مفهومی است که فرانسیس فوکویاما در سه‌دهه اخیر با وام‌گیری از افلاطون و هگل در آثار خود از «پایان تاریخ و آخرین انسان» تا «هویت»، مورد استفاده قرار داده است و به‌طور خلاصه می‌توان آن را «مطالبه کرامت» نامید. در خوانش فوکویاما از افلاطون، روح انسانی سه‌بخش دارد: عقل، شهوت و عزت‌نفس. این سومی آن بخشی است که «علاقه به شناسایی» (تیموس) را در آدمیان برمی انگیزد و این انتظار را در آدمی پدید می‌آورد که دیگران او را بنا به ارزش‌های مورد قبول خودش، به‌رسمیت بشناسند. به‌نظر فوکویاما و تحت تاثیر خوانش الکساندر کوژو از هگل، همین علاقه به شناسایی، بنیاد بحث هگل در مقوله «خدایگان ـ بنده» نیز هست. به‌طور خلاصه، آن‌چه انسان را «انسان» می‌کند، همین شناسایی متقابل و برابر انسان در برابر دیگر انسان‌هاست و انسان برای نیل به این نقطه -که همان نقطه عزت نفس آدمی است- حاضر است ضمن پذیرش انواع هزینه‌های اقتصادی، جان و حیات خویش را نیز فدا کند تا از حیثیت خود دفاع کند. از منظر فوکویاما، هگل همین مبارزه برای شناسایی را نیروی محرک تاریخ انسان می‌داند، بنابراین در هر جامعه‌ای ورای رفع حوائج مادی، برخورداری از احترام نیز برای شهروندان اهمیتی بنیادین دارد و نمی‌توان انسان را صرفا حیوان محاسبه‌گر یا حیوان اقتصادی دانست، بلکه باید انسان را حیوان حرمت‌طلب نامید که هم‌بسته با عزت‌نفس به ارزش‌هایی چون صداقت، شجاعت و شرافت نیز بها می‌دهد و در کنار میل به‌رسمیت شناخته‌شدن یا همان تیموس، برایش «ایزوتیمیا» یا این مسئله نیز که به‌طور برابر با سایر انسان‌ها به‌رسمیت شناخته شود، غایتی یگانه است.

فوکویاما ریشه بسیاری از انقلاب‌های معاصر ضدکمونیستی در بلوک شرق، بهار عربی، انقلاب‌های رنگی، جنبش‌های ناسیونالیستی، اسلام‌گرایانه و... را همین مطالبه کرامت می‌داند و معتقد است، خشمی که از تحقیر در آدمیان شعله برمی‌کشد، چنان قوتی دارد که می‌تواند قوی‌ترین نظام‌ها را نیز فروبپاشد. به‌گمانم تماشای مستند «زمستان در آتش»، صحت این سخن فوکویاما را نشان می‌دهد زیرا به‌واقع آن‌چه مردم اوکراین را فارغ از اختلاف‌های مذهبی، طبقاتی، فرهنگی و اقتصادی سه‌ماه در خیابان‌های سرد کی‌یف نگاه داشت، چیزی جز این نمی‌توانست باشد که آنها احساس می‌کردند، در قیمومیت حکومتی جبار و کذاب قرار گرفته‌اند که برای شخصیت، شرافت، هویت و انسانیت آنان هیچ ارزشی قائل نیست و نخستین راهی که برای گفت‌وگو با آنان در پیش می‌گیرد، ضربه باتوم و آتش گلوله است. در جایی از مستند، سویاتوسلاو واکارچوک، خواننده و سیاست‌مدار اوکراینی، از دو ارزش مهم آزادی و شأن انسانی سخن می‌گوید که در جامعه اروپایی به‌رسمیت شناخته شده است. در جایی دیگر، یکی از معترضان عمده‌ترین محرک معترضان را با لحنی کوبنده، صدایی رسا و روحیه‌ای مقاوم، چنین خلاصه می‌کند: «ما از مرگ در راه آزادی نمی‌ترسیم. آزادی از آن ماست. ما پیروزیم. اوکراین بخشی از اروپاست و بخشی از دنیا خواهد بود. ما هرگز برده دیگران نخواهیم بود، چراکه ما آزادیم.» بدین‌سان بیراه نیست «انقلاب میدان» اوکراین را «انقلاب شرافت» نامید؛ انقلابی که نخستین دغدغه آن، آزادی انسان و حرمت‌نفس آدمی بود.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی