دین سالم در عقل سالم است
شکاف برداشتها در میان مسلمانان، گاهی چندان گسترده نیست و زمینههای اشتراک فربهتر از افتراق مینماید. میدانیم اما مواقعی نیز فاصله میان تفاسیر و تعارضها، دریایی از خون بوده است. بنگرید به نزاعی که خوارج با مخالفان خود ازجمله علیبن ابیطالب داشتند یا فاجعهای که در صحرای کربلا رقم خورد.

سیدصادق حقیقت در کتاب «مبانی اندیشه سیاسی در اسلام» از سه اسلام رونمایی میکند: «اسلام یک» که عبارت است از متون وحیانی و مقدس (قرآن و سنت)، «اسلام دو» بهمثابه قرائتهای صورتگرفته از «اسلام یک» و «اسلام سه» بهمعنای عملکرد مسلمانان در طول تاریخ. از نظر این استاد علوم سیاسی، «اسلام یک، در زمان غیبت فقط بهشکل قرآن و سنت در دسترس است و همین که برداشت از آن بهمیان میآید، به «اسلام دو» بدل میشود.»
همچنین از نظر او، «در زمان حضور معصوم (ع) میتوان از «اسلام یک» سخن گفت؛ چراکه امام قرآن ناطق است» اما برداشتهایی که در حوزههای مختلف فقهی، فلسفی و... در زمانه غیبت جریان دارد، همگی در حوزه «اسلام دو» قرار میگیرند و همانطور که مروری تاریخی نیز گواهی میدهد، اینجا عرصه اختلافات و تفاوت دیدگاههاست چنانکه فرق و نحل مختلف، درکی متفاوت از «اسلام یک» را عرضه داشتهاند و در اصل بسیاری از انشعابهای شکلگرفته در جهان مسلمانان، برآمده از همین امر است.
در همین زمینه میتوان گفت، «اسلام سه» و عملکرد مسلمانان نیز متاثر از همین تفاوتهاست. شاید کسی البته حافظوار بگوید «چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند» اما بااینهمه، چنین مواجههای چندان گرهگشا نیست زیرا در جهان اسلام، اغلب مدعیان دینداری، «اسلام دو»ی خود را صحیحترین تفسیر از «اسلام یک» دانستهاند و بر آن اصرار ورزیدهاند. «اسلام سه»شان را نیز بدینطریق، توجیه کرده و بهترین عمل قلمداد کردهاند.
مسلمانانی بیاعتنا به اسلام
شکاف برداشتها در میان مسلمانان، گاهی چندان گسترده نیست و زمینههای اشتراک فربهتر از افتراق مینماید. میدانیم اما مواقعی نیز فاصله میان تفاسیر و تعارضها، دریایی از خون بوده است. بنگرید به نزاعی که خوارج با مخالفان خود ازجمله علیبن ابیطالب داشتند یا فاجعهای که در صحرای کربلا رقم خورد.
جز این از دورهای بهبعد، ناتوانی گسترده مسلمانان در برابر قدرتهای جهان غرب و استثمار و استعماری که بر آنها وارد شد، بیش از هر چیز برای دستهای از عالمان مسلمان این پرسش را پیش آورد که آیا این ضعف، زبونی و ناتوانی که در عمل و رفتار مسلمانان دیده میشود، ناشی از تعالیم اسلام است یا نه، مشکل در برداشت نادرستی است که مسلمانان از آموزههای دینی پیدا کردهاند و این خطاها به بینش، منش و کنش آنها راه یافته است؟ بر این اساس یکی از دلمشغولیهای عمده بسیاری از نامآوران جهان اسلام در یکونیم قرن اخیر، پاسخ به همین پرسش بوده است.
پاسخی که علیالاغلب آنها به این بحران دادهاند، البته چنین است؛ مسلمانان به اسلام عمل نمیکنند. یکی از مشهورترین صورتبندیهای این پاسخ همان جمله منتسب به سیدجمالالدین اسدآبادی است: «به غرب رفتم اسلام دیدم ولی مسلمان ندیدم و به مشرق برگشتم اسلام ندیدم، ولی مسلمان دیدم.» به هر روی نقد «اسلام سه» مدتی است که اهمیت بیشتری یافته است. بخشی از این نقد البته در همان میدان نقد «اسلام دو» عمل میکند، اما گاه نیز احیاگران و نوگرایان دینی بدیننکته اشاره میکنند که بلیهها و خطاهای مسلمانان نه ربطی به «اسلام یک» دارد و نه حتی به «اسلام دو»، بلکه بیشتر به این واقعیت بازمیگردد که مسلمانان برخی از عرفها و سنتهای رایج در زندگی روزمرهشان را تقدس بخشیدهاند و بهنام اسلام آنها را جاری و ساری گرداندهاند.
بدینقرار بر دلسوزان مسلمان است که جامه عافیت از تن بهدر کنند و البته با احتیاط لازمه چنین امر خطیری به نقد بینشها، منشها و کنشهای خطای مسلمانان دست بزنند.در ایران بهخصوص از دهه 1320 بهبعد این نقدها گسترش یافته و جماعتی از روحانیون نوگرا و روشنفکران مذهبی، قدم در جاده نقد و آسیبشناسی دینی گذاشتهاند؛ مسیری که البته هموار هم نیست و برخی گروههای دیگر دینی را نیز به واکنش وا داشته است. بااینهمه، امروز حجم ادبیات نقادانه و آسیبشناسانه دینی قابل مقایسه با 50 سال پیش نیست و این را باید مرهون تلاشهای کسانی دانست که از سویی، به ادبیات دینی تسلط دارند و از سوی دیگر، دغدغه تحول اجتماعی را در سر میپرورانند.
تلاشهای ارزنده رضا بابایی و محمد اسفندیاری
برای اشاره به نمونههایی از چنین افرادی بهطور معمول ذهن ما سراغ شخصیتهای مشهور میرود اما کسانی هم هستند که کمتر شهرت فراگیر پیدا کردهاند، اما تلاشهای ارزندهای در این زمینه داشتهاند. برای مثال میتوانم از دو شخصیت نام ببرم؛ یکی مرحوم رضا بابایی که در کتاب «دیانت و عقلانیت» با زبانی خوشخوان و روان، بسیاری از رفتارها و باورهای نادرست اما رایج در میان دینداران را به نقد کشید و دیگری، محمد اسفندیاری که دهههاست بدون هیاهو، به تألیف کتابهایی بسیار مهم در مقولههای مذهبی همت میگمارد.
نمونهای از آن عاشوراپژوهیهای اوست. اینک نیز با خواندن کتاب «آسیبشناسی دینی» محمد اسفندیاری درمییابیم که او در نقد دینی و عقلی آنچه «شبهدین» میخواند، تبحری ستودنی دارد و میتواند از موضعی دروندینی، با ذهنی مسلط بر تاریخ و ادبیات مذهبی و با استناد به دو شاهد ـ یعنی عقل (دین درونی) و دین (عقل بیرونی) ـ آسیبهایی را که دین و دینداری را در جهان امروز تهدید میکند، یکبهیک و به تفصیل معرفی کند؛ آسیبهایی ازقبیل تعصب، غلو، ارتجاع، جمود، سبقت از دین، مارقیگری، قدرتگرایی، عوامگرایی، اعتزال اجتماعی ـ سیاسی، تشبه به غیر و ماتریالیسم اخلاقی که همانطور که نویسنده نیز با ذکر مثالهای متعدد نشان داده است، گاه چونان مشهوراتی غیرقابل نقد درآمدهاند و هرگونه تعریضی بدانها بهمثابه اظهار کفر تلقی میشود.
حال آنکه چنین نیست و ریشهیابی بسیاری از این افکار و اعمال، یا ناشی از سوءفهم است یا سوءاستفاده مدعیانی که بهنام دیانت، دین را از وجوه عقلانی و اخلاقی آن تهی کردند و بدان بُعدی ارتجاعی و درنتیجه غیرقابل دفاع دادند. اسفندیاری اما در پی دینی عقلانی و اخلاقی است و به همین دلیل مینویسد: «اما برای آسیبزدایی هیچ راهی کوتاهتر و مطمئنتر از گردننهادن به حکومت عقل نیست. دین سالم در عقل سالم و جامعه عقلانی است. فرد یا جامعهای که عقلانی نباشد، دین را هم تباه میکند. یا آن را داروی خواب میکند یا شوکران مرگ.»
آسیبشناسی دینی
نویسنده: محمد اسفندیاری
انتشارات: نشر نی
قیمت: 380 هزارتومان