| کد مطلب: ۳۰۸۷
نسبت اعتراضات با مطالبات زنان

نسبت اعتراضات با مطالبات زنان

بررسی زنان و اعتراضات ۱۴۰۱ در نشست انجمن جامعه‌شناسی ایران

بررسی زنان و اعتراضات 1401 در نشست انجمن جامعه‌شناسی ایران

«اعتراضات اخیر زنانه بود یا نه؟ جنبش زنان در کشور به راه افتاده یا خواستی متفاوت پشت این اعتراضات است؟ و به‌طورکلی جایگاه زنان در این اعتراضات و ارتباطش با آن چگونه بوده است؟» موضوعاتی است که از ابتدای حوادث پس از مرگ «مهسا امینی» مطرح شده است. در این بین اما به شکل مشخص و محوری، انجمن جامعه‌شناسی ایران در پنجمین نشست خود درباره «اعتراضات 1401، ماهیت چیستی و چرایی» به موضوع زنان و اعتراضات پرداخته است و تلاش کرده از جوانب مختلف به تحلیل و جمع‌بندی مناسب از حضور زنان در جامعه ما و اعتراضات بپردازد. در این جلسه نفیسه آزاد، فاطمه سادات‌علمدار، شیما کاشی و فاطمه موسوی‌ویایه، جامعه‌شناسانی بودند که به سخنرانی و تحلیل پرداختند که مختصری از صحبت‌های آنها در ادامه می‌آید:

گفتـار اول

هـراس از شهــر مــدرن

شیما کاشی

پژوهشگر جامعه شناسی دین

صحبت کردن و تحلیل در این شرایط بسیار دشوار است. در زمانه‌ای که هر شب با اضطراب شنیدن یک خبر ناگوار می‌خوابیم، حقیقتا حرف زدن دشوار می‌شود. من بحث را با دو پرسش شروع می‌کنم و تلاش می‌کنم با ارجاع به چهار دهه منتهی به پیروزی انقلاب 57، بحث را پیش ببرم و به پرسش‌ها پاسخ دهم.
سوال اول، درباره ماهیت حرکت اعتراضی اخیر است. این حرکت در قیاس با جریان‌های قبل از خودش که ماهیت طبقه متوسط داشتند، اساس متفاوتی دارد. به‌خصوص در قیاس با دو نقطه اوج طبقه متوسط در نیمه دهه هفتاد و نیمه دهه هشتاد، نه‌تنها تداومی نمی‌بینم، بلکه گسست جدی بین این دو می‌بینم و این گسست بیش از هر چیز، گسست از یک نظم سنتی-مذهبی است که قبلا در جامعه وجود داشته و شکلی از آن به اسلام سیاسی تبدیل شده است. اگر در دو رخداد پیشین شاهد این بودیم که طبقه متوسط تلاش می‌کرد یکسری مفاهیم را که احساس می‌کرد مصادره‌شده را بازپس‌ بگیرد یا بازتعریف کند، مفاهیمی که گمان می‌کرد مصادره شده‌اند، به‌هیچ‌وجه دیگر چنین خواست و تمایلی را در حرکت جدید نمی‌بینید. در واقع کسی به دنبال آن نیست که مفاهیمی که برگرفته از خواست سنتی و مذهبی قدیمی است را پس بگیرد یا از مصادره شدن نجات دهد. این حرکت از مبنا به دنبال ساختن یک چیز نو و بدیع است و خرد جمعی به این نتیجه رسیده است که برای ساختن این چیز نو، باید با یک گسست آغاز کند.
پرسش اول من این است که اگر این حرکت را رادیکال‌ترین رخدادی بدانیم که با آن مواجه بوده‌ایم، به این سوال می‌پردازم که بین گسستی که در این حرکت وجود دارد و نیرو گرفتن آن از نیروهای زن چه نسبتی وجود دارد؟
در واقع می‌خواهم با نگاه به گذشته به این سوال پاسخ دهم، که چرا هر جنبش فراگیری که با مسئله زنان کلید بخورد، خواسته یا ناخواسته، خواستار گسست کامل می‌شود. این مسئله با ریشه‌های شکل‌گیری نظم موجود پیوند می‌خورد. نکته دوم این است که برخی معتقدند این میزان از اصرار حاکمیت بر مسئله حجاب حیرت‌انگیز است که با وجود اعتراضاتی که چالش‌های زیادی به‌وجود آورده است، اما سانتی‌متری از مواضع خود عقب‌نشینی نکرده است. نه‌تنها امتیازی نداده است، حتی نجواهای تهدیدآمیز بازگشت طرح‌های جدید هم به گوش می‌رسد.
اگر تصور ما این باشد که مسئله حجاب اجباری، یک تصادف تاریخی در سیر انقلاب بوده، این سوال پیش می‌آید: چرا ده‌ها دستگاه تاسیس شده‌اند که کارکرد آنها حجاب زنان است و چرا عقب‌نشینی در این موضوع تا این اندازه پیچیده است؟
برای پاسخ به این دو سوال مقدماتی، باید تاریخ چنددهه منتهی به انقلاب را با تمرکز روی فعالیت‌های روحانیون بررسی کنیم. مسلما در جریان انقلاب گروه‌های دیگری هم فعال بوده‌اند که فعلا در اینجا به آنها پرداخته نمی‌شود.
در واقع گروه‌های روشنفکری با جامعه‌ای مواجه بودند که 64درصد آن سواد خواندن و نوشتن نداشتند و توان جریان‌های دیگر برای مخاطب قرار دادن عامه مردم به سادگی امکان‌پذیر نبود و این روحانیت بود که این نفوذ و شبکه‌سازی را از دهه 20تشکیل و گسترش داده بود؛ چه روحانیت سیاسی و چه لایه میانی روحانیون که وعاظ عامه‌پسند بودند که مستقیم با مردم در ارتباط بودند.
با پایان دوره پهلوی اول که روحانیت موفق می‌شود خود را بازیابی کند، شاهد دور جدیدی از فعالیت روحانیت برای ارتباط با عامه مردم هستیم. بر مبنای روایتی که بسیاری از روحانیون ارائه می‌دهند، در آن دوره جایگاه روحانیت بین مردم نزول کرده بود. همین نکته باعث شد روحانیت در دهه 20، فعالیت خود را در ارتباط با عوام مردم وارد یک دوره جدید کند. نکته اصلی که دغدغه سیاسی شدن روحانیت بود، چه بود؟ پژوهشی که روی نشریات پرمخاطب حوزوی در آن دوره کار کرده است(کتاب تکوین هویت زن مسلمان در گذار انقلابی/ نوشته صدیقه یوسف‌مدد/ انتشارات نگاه معاصر) بیانگر آن است گروه الیت حوزوی که دنبال اثرگذاری اجتماعی بودند، تصویری از دغدغه‌های آن گروه از روحانیت را نشان می‌دهد. همچنین پژوهشی که خودم درباره لایه میانی وعاظ انجام داده‌ام، مسائلی که برای این افراد اهمیت داشت را نشان می‌دهد که از طریق منبر و مدرسه‌سازی، سعی در گسترش آن داشتند. این پژوهش‌ها درباره زنان نبود، اما هم من و هم خانم یوسف‌مدد، همزمان به این نتیجه رسیدیم که دغدغه مهم روحانیت عامه‌پسند و روحانیت نویسنده در مطبوعات، به‌طور مشخص، مربوط به زن با ظاهر متفاوت از نگاه سنتی بود. هر جا اشاره‌ای به این مفاهیم می‌شود، بسیار با مفاهیم دیگر مثل آزادی و عدالت کم مواجه می‌شوید و اگر اشاره‌ای هم شده، ناشی از همان دغدغه مربوط به زن بوده است. از نظر آنها زن با ظاهر متفاوت در اجتماع، عامل ناامنی است و همه اینها را مستقیما با مسئله حجاب و عفت زنان پیوند می‌دهد. حتی وقتی آقای فلسفی درباره عدالت اجتماعی و فقر صحبت می‌کند، واکنش به عملکرد حزب توده بوده، ولی مسئله برخورد آنها با حزب توده هم مسئله حجاب بوده است.
چهره‌های اصلی روحانیت سیاسی نیز قادر به بسیج توده‌ها نبودند، مگر اینکه بستری که روحانیت عامه‌پسند در آن چهار دهه فراهم کرده بود، در اختیار این نیروها قرار بگیرد. این بستر ناشی از پیوند دادن هراس‌ها و دغدغه‌های بازاریان سنتی و طبقه حاشیه‌نشین شهری بود. تهران شهر فساد و خوف بود، چون زنان بیشتر از هر شهر دیگری در این شهر رها شده بودند و بیشتر از هر شهر دیگری سینما و تماشاخانه داشت که باز هم نمایشگر زنان با چهره‌های مختلف بودند. بازاری‌ها از تحول نسلی و بچه‌های نسل بعد نگران بودند و بازار نیاز به حفظ خلوص خود به دلایل عقیدتی و اقتصادی داشت و فرودستان شهری نیز به دلیل فرایند سریع مدرن شدن شهری، دچار اضطراب بریده شدن پیوندهای گذشته بودند و در مقابل این اضطراب، نیاز به پناهگاه داشتند و مهدیه آقای کافی، دقیقا همین پناهگاه بود که حول هراس از شهر ساخت که کسانی که می‌خواستند آلوده این منجلاب نشوند، زیر این چتر بیایند تا به سامان سنتی یک‌دستی که داشتند برگردند و امنیتی که بخشی از آن به موجب حضور زن با ظاهر متفاوت از نگاه سنتی در جامعه بر هم خورده بود، به دست بیاورند. در نتیجه بستری ایجاد شد که در آستانه پیروزی انقلاب، روحانیت سیاسی به آن تکیه کنند و تا امروز، مهمترین وجه نمادین که اجزای مختلف ساختار قدرت را به هم پیوند می‌زند، همان وعده است و هنوز هم این اضطراب را دارد که اگر در مساله پوشش سر کوتاه بیاید، با اساس و بنیان خود درافتاده است و در واقع عامل اصلی اتحاد خود را از دست داده است.

گفتـار دوم

زن تراز از نگاه انقلاب اسلامی

نفیسه آزاد

پژوهشگر جامعه شناسی شهری

با وجود اینکه موقعیت و نقش و منزلت اجتماعی زن در جامعه امروز ایران جایگاه مناسبی نیست و فارغ از اینکه زن کجای طیف هویتی ایستاده است، من خیزش اخیر را فمینیستی ارزیابی نمی‌کنم.
بیایید ماجرا را اینطور تعریف کنیم: «یک دختر از یکی از شهرهای مرزی کشور به تهران می‌آید و با خانواده در حال گردش در شهر بوده و از مترو استفاده می‌کند و با پوششی که با عرف مردم تهران، بسیار معمولی بوده، توسط پلیس گشت ارشاد دستگیر می‌شود و در زمان بازداشت، جانش را از دست می‌دهد. جامعه ایران هم ابتدا در شوک این سوگواری است، اما بعد در مراسم ختم او زنان روسری را از سر برمی‌دارند و به‌عنوان یک حرکت اعتراضی، سلسله اعتراضات بعدی صورت می‌گیرد.»
یک بار دیگر کنش را تعریف کنیم: زن جوان معصومی که به شهر غریب می‌آید و در جایی که مورد وثوق مردم نیست، فوت شده است. به نظر من جامعه ایران چون از نظر روانی سالم است، به این اتفاق واکنش نشان می‌دهد.
وقتی انقلاب 57 شکل می‌گیرد، زن مسئله است. این را در متن سخنرانی زنان فعال سیاسی و مذهبی، در سال‌های اولیه انقلاب دیده‌ام. در آن موقع تصور عمومی وجود دارد که هجمه غربی به جامعه وارد شده که باعث شده زن برهنه شود و فساد اتفاق بیفتد و امنیت اجتماعی از بین برود و هر چیزی که به آن زن غربی ربط دارد، خطرناک است. اما از آن طرف، زنان انقلابی، با یک طرف دیگر هم روبه‌رو هستند؛ انقلابیون به آن «زن عامی» می‌گویند. آن هم هویتی است که همان انقلابیون نمی‌توانند قبول کنند؛ زنی که در خانه است، گزافه‌گو است، دنبال چشم و هم‌چشمی است، علم‌اندوزی نمی‌کند و تاثیرگذاری علمی و اجتماعی ندارد. در واقع مسئله زن از لحظه آغاز انقلاب 57 که تا امروز ادامه دارد، تلاش برای تعریف یک «زن تراز» است که در تمایز تعریف می‌شود. اول از همه در تمایز با زن فمینیست غربی و دوم تمایز با زن عامی. بنابراین باید در تمایز این دو تعریف شود. حتی زنان انقلابی چپ، دست روی این می‌گذارند که زن غربی به دنبال این است که سوژه جنسی باشد و صرفا حقوق می‌خواهد و مسئولیت نمی‌پذیرد. مهمترین نکته هم این است که براساس تعریف انقلابیون، زن غربی، خانواده را جدی نمی‌گیرد. از طرفی براساس این تعریف، زن سنتی هم نمی‌تواند فرزند انقلابی تربیت کند، نه سهمی از عرصه عمومی می‌خواهد و نه مشارکت سیاسی و اجتماعی.
اما زن تراز با ارزش‌های مرکزی ایثار و تعهد که در مادری و همسری وجود دارد، خود را نشان می‌دهد. مشارکت و آگاهی سیاسی و اجتماعی دارد. میادین علمی و فرهنگی و اجتماعی را فتح می‌کند اما ارزش اصلی، تعهد و ایثار است و حتی روی نقش‌آفرینی اقتصادی زن هم تاکید شده است.
به‌خاطر اینکه نشان دهد زن تراز، ابژه جنسی نیست و فعالیت دارد، تاکید دارند که زیبایی‌اش در خانه تعریف شود و در واقع تیپ ایده‌آل است.
حالا سوال این است که زن تراز، اگر وجود داشته باشد، موقعیت مناسبی دارد؟ من معتقدم حتی او هم مشکل دارد!
زن فمینیستی غربی، که خیلی زود حذف می‌شود. قانون زنان مصوب سال 53 خیلی زود لغو می‌شود. با اینکه همان قانون هم به همه حقوق زنان نپرداخته است. قبل از پایان سال 57 این قانون لغو می‌شود و بعد مسئله حجاب پیش می‌آید و اولین کسی که این مسئله برایش مسئله ایجاد می‌کند، زنان شاغل هستند و اولین افرادی که شکایت می‌کنند، زنان صنفی هستند؛ مثل وکلا و پرستاران.
در مقابل زنانی که به‌عنوان زنان عامی شناخته می‌شوند را بررسی کنیم. در ابتدای انقلاب 70 درصد زنان بی‌سواد بودند. اما اصل جمعیت زنان در سال 57 و حتی امروز، همچنان زنان خانه‌دار و بچه‌دار است و بچه به جبهه می‌فرستند و فشار اقتصادی را تجربه می‌کنند، اما دو گروه دیگر در هویت‌یابی، این زن را تحقیر می‌کنند. اما این جمعیت بی‌سواد شروع به سوادآموزی می‌کند. فشار اقتصادی زن‌ها را که به‌شدت در دهه شصت از بازار کار رانده شده بودند، بار دیگر به شاغل شدن برمی‌گرداند. جمعیت ایران نیز به سمت شهرنشینی می‌رود تا جایی که امروز 80درصد جمعیت شهرنشین شده‌اند. ما وارد جامعه شبکه‌ای می‌شویم و همین زنان ارتباط اجتماعی برای خود تعریف می‌کنند. این مسئله به سامان‌یابی‌های غیررسمی زنان منجر می‌شود. در واقع این زن که با زن فمینیستی غربی تمایز دارد، لوکیشن خود را از خانه به خیابان تغییر می‌دهد و این زن، دیگر همان زنی نیست که سال 57 شروع کرده بود. در عرصه نمادین و عمومی حضور دارد. می‌خواهد ازدواج کند، اما (نرخ ازدواج نشان می‌دهد) نه به هر قیمتی. خودمختاری اقتصادی برایش مهم است و این تغییرات و کشیده شدن خیابان به خانه، امروز خیلی اوج گرفته است.
اما زن تراز که قرار بود خوشبخت شود، نه‌تنها باید تعهد و ایثار داشته باشد که حالا باید بیشتر بچه به دنیا آورد و مشکلات را هم تحمل کند و بعد می‌بیند که سطح مشارکت اقتصادی او افزایش چشمگیری نکرده است. سقف زنان در مدیریت ارشد کشور زیر دو درصد است. در نمایندگی مجلس هفت درصد است. این زن تراز همه‌ی آن بار را برداشت، اما آنچه قرار بود تمایز او با زن غربی باشد اتفاق نیفتاد.
آنقدر این دایره تنگ شد که حتی دختری که با خانواده برای گردش به پل طبیعت رفته بود هم از آن به بیرون پرت شد.
حرکت اخیر را در پرانتز بگذاریم. این جامعه ایرانی در موقعیت زن چنان دچار تنشی است که همه ساختارهای اجتماعی این تنش را تحمل می‌کند.
اما چرا این حرکت را فمینیستی نمی‌دانم؟ چون زن ایده‌آل غربی هنوز لب به سخن نگشوده است. هنوز بحثی از برابری در مشارکت سیاسی و حق بر بدن نشده است. مسئله خیلی ابتدایی‌تر و ریشه‌ای‌تر از این حرف‌هاست.

گفتـار سوم

معناکاوی امکان پوشش برای زنان ایران

فاطمه سادات‌علمدار

جامعه شناس حوزه زنان

در ابتدای بحث به سیر پوشش زنان در تاریخ اشاره‌ای خواهم داشت. در کشور ما کلیشه‌هایی برای پوشش زنان وجود داشته که در آن زنان صدا نداشتند. تنها ابزار زنان برای شنیده شدن در طول تاریخ، رجوع به نگاره‌ها و مجسمه‌ها و... است، چون تاریخ را مردان اشراف‌زاده نوشته‌اند. لذا برای بررسی اینکه پوشش زنان در طول تاریخ و به‌خصوص پوشش چادر، تا چه اندازه مراعات شده است، باید به سراغ همین نگاره‌ها و طرح‌ها برویم. قدیمی‌ترین فرش جهان، فرش پازیریک است که روی آن تصویری از چهار زن وجود دارد که برخی معتقدند پوشش زنان روی آن چادر است. در‌صورتی‌که در تصویر، نشانه‌ای از چادر امروزی ما نیست، چراکه هم بدن و هم موها مشخص است و هم زنانی که تاج بر سر ندارند نیز این پوشش را ندارند. لذا این پوشش زیر تاج، بیشتر یک جنبه تشریفاتی دارد، نه جنبه مذهبی. یا تصویر آناهیتا در تخت جمشید، لباس‌اش مشخص است. در دوره ساسانیان هم پوشش مو وجود نداشته است. قانون حجاب اجباری در زمان پیامبر و ائمه هم وجود نداشته و برای زنان اهل کتاب اجباری نبوده و اینکه در جمهوری اسلامی ایران اتفاق افتاده، برای اولین بار است که همه زنان ملزم به پوشش چادر هستند. در زمان خوارزمشاهیان ترکان خاتون مادر سلطان محمد، لشکر مختص خود را داشت و ما مینیاتوری از صحنه به‌اسارت گرفتن او داریم که چادر دارد اما روبنده ندارد. در دوره تیموری، به مرور زنان شهری روبنده داشتند. در دوره صفویه که مذهب تشیع، در ایران مذهب رسمی شد، مشروب‌خانه و اینها ممنوع می‌شود، اما باز هم بحثی از اجبار حجاب نمی‌بینیم.
در سفرنامه اولئاریوس در دوره صفویه هم زنانی بودند که چادر نداشتند و بی‌حجاب بودند، آن‌هم در دوره‌ای که هم چادر سفید و روبنده داریم، که مشخص است پوشش چادر، همه‌گیر نبوده است. به نظر می‌رسد بحث روبنده و چادر هم فقط مختص به زنان شهری بوده. در همین دوره سفر به اروپا باعث می‌شود که پوشش زنان غربی دیده ‌شود. افرادی که به غرب سفر می‌کنند، مثل یرزا فتاح گرمرودی که روایت تندی از حجاب زنان اروپایی دارد. فهم مردم از غرب توسط این افراد است. در بسیاری از کتاب‌های نویسندگان شیعه در آن زمان با این دیدگاه به تحلیل می‌پرداختند. در یکی از این کتاب‌ها آمده است: «آیا هیچ مسلمی راضی می‌شود که اختیار در دست زنان بی‌شعور باشد. که هر جا خواهند بروند و با هرکس خواهند بنشینند و هر وقت خواهند از خانه بیرون روند؟»
اگر به دوره پهلوی برگردیم هم می‌بینیم در ماجرای کشف حجاب، باز هم روایت زنانه درباره پوشش غایب است. مسئله تاریخی ما این است که کشور نیاز دارد توسعه‌یافته شود و لازمه توسعه‌یافتگی در بعد اجتماعی حضور زنان است. اما برای ورود زنان به بستر توسعه‌یافتگی باید زنان را وارد فرایند توسعه کرد. زنان باید وارد روند توسعه شوند و البته باید فرزند بیاورند و در عین حال اختلاط زن و مرد هم نباشد و در واقع زن تراز به بن‌بست رسیده باشد. زنان ما نمی‌دانند چطور باید زندگی کنند و این نارضایتی به اقشار مختلف زنان کشیده شده است.

گفتار چهارم

دشنام‌سازی از فمینیسم

بازخوانی تحولات حرکت زنان که به مرحله اعتراضی رسید

فاطمه موسوی‌ویایه

پژوهشگر جامعه شناسی زنان و خانواده

برای پیدا کردن ارتباط اعتراضات اخیر با حرکت زنان، باید به زمانی بپردازیم که سبک زندگی غربی به ایران آمد و اولین چیزی که به ذهن آمد، این بود که چقدر زن غربی متفاوت است و زن ایرانی گرفتار در خانه و بند خرافات، با این زن متفاوت است. اولین سازمان‌های زنان که بعد از مشروطه در ایران شکل گرفتند، به این سمت رفتند که چطور یک زن ایرانی را به سمت مدرنیته ببرند که او مادر خوبی باشد.
در واقع زنانی که این حرکت را در آن عصر پیش بردند، از طبقه اشراف بودند و در همه کشور نبودند. مشکل بزرگتر این بود که این زنان، ایدئولوژی فمینیستی نداشتند و به دنبال این بودند که زنان، مادران بهتری باشند. وقتی رضاشاه اولین حکومت مدرن را به صورت آمرانه ایجاد کرد، به‌دنبال بر هم زدن نظم جنسیتی نبود و با وجود اینکه قوانینی مثل کشف حجاب را اجرا کرد، اما هدف اصلی‌اش این بود که مثل هر دولت پدرسالار دیگری، زنان مادران خوب و تحصیل‌کرده‌ای باشند که با بهداشت آشنا باشند، چنانچه مثلا قانون خانواده مصوب 1311، برخلاف بقیه قوانین مدنی، کاملا منطبق با شرع بود. به‌جز حداقل سن 15 سال برای ازدواج دختران، در سایر موارد مثل حضانت و... کاملا منطبق بر شرع است. ضمن اینکه دولت پهلوی به‌خاطر اقتدارگرایی که داشت، اجازه نداد گروه‌های زنان کار کنند و این وضعیت در دوره پهلوی دوم هم ادامه پیدا می‌کند و گروه‌ها نمی‌توانند خارج از دولت شکل بگیرند. اگر گروهی هم بوده که درباره حق رای و قانون خانواده تلاش می‌کردند، فقط خواسته اقلیتی از زنان بود و در واقع درخواست قسمتی از زنان کنشگر به شمار می‌رفت. خانم نوشین احمدی‌خراسانی در کتابی که به فعالیت زنان در عصر پهلوی پرداخته است، می‌گوید، دلیل اینکه فرهنگ اعتراضی شکل نگرفت، این بود که این مطالبات قبل از شکل‌گیری توسط دولت به آنها داده شده بود و در واقع آنچه که زنان را محدود می‌کرد، خانواده و محله و بستر سنتی بود. خود زنان در حقیقت از دولت توقعی نداشتند. گویا توسعه شدیدتر از آن بود که جامعه بتواند هضم کند و انقلاب 57 در واقع بر این بستر ایجاد شد.
بعد از انقلاب هم الگوی سومی برای زنان ساختند که زن نه فمینیست است و نه خانه‌نشین، بلکه زن تراز زنی است که در تظاهرات سیاسی شرکت کرده و براساس انتظار رهبران جامعه رای می‌دهد و هر وقت بگویند برای فرزندپروری به خانه برمی‌گردد. الگوی سومی را ساختند که نه سنتی بود و نه غربی. زن تراز انقلاب اسلامی بود.
حرکت زنان، بعد از تغییرات اجتماعی و تحصیلات و اشتغال زنان به مرور از دهه هشتاد شروع شد، دوباره جامعه مدنی زنده شد که «خواست دولت اصلاحات» هم در واقع همین زنده شدن جامعه مدنی بود. به مرور تعداد سازمان‌های مردم‌نهاد ده برابر شد و مسائلی مثل کمپین یک میلیون امضا شکل گرفت. به مرور این سازمان‌های مختلف، مطالبات مختلفی را مطرح می‌کردند که یکی از آنها تجدیدنظر در قانون خانواده بود.
البته به دلایل زیادی این حرکت به نتیجه نرسید. به این دلیل که شبکه‌سازی زنان به‌طور کامل شکل نگرفته بود. چراکه بعضا به نهادهای دولتی وابسته بودند و با گروه‌های هدف هم نتوانستند ارتباط برقرار کنند. جلایی‌پور معتقد است ما بعد از انقلاب، حرکتی از زنان نداشتیم. او معتقد است این حرکت باید دارای سه ویژگی باشد. اول اینکه، تبعیض وجود داشته باشد. دوم اینکه، سازمان‌های مستقلی باشند که بخواهند درباره آن تبعیض کار کنند و سوم اینکه، بخواهند صدای اعتراض را به دولت برسانند. اما همه اینها مستلزم یک گفتمان هماهنگ‌کننده است و اینکه راه برون‌رفت آن را مشخص کند. آن ایدئولوژی که خروج از بن‌بست را مشخص کند در عصر اصلاحات وجود نداشت و وقتی این ایدئولوژی شکل نگرفت، به مشکل خورد. در واقع هر چیزی که رنگ و بوی غربی داشت را به شدت سرکوب می‌کردند و لیبرال و غربی و فمینیسم، به‌عنوان یک دشنام به کار می‌رفت. اندیشه فمینیستی در ایران در واقع شکل نگرفت و فمینیست ایرانی، به‌عنوان یک ناسزا از طرف گروه‌های تندرو مورد استفاده قرار می‌گرفت. در مقابل، اندیشه سرکوب فمینیسم را داریم. سال 88 اقتدارگرایی سیاسی و سرکوب جامعه مدنی، باعث می‌شود بهار حرکت زنان به پایان برسد. ما در این مقطع زندانیانی داریم که جرم‌شان ترویج اندیشه‌های فمینیستی بوده است. سرانجام کار به اینجا می‌رسد که اندیشه‌هایی مثل عدالت جنسیتی، به‌عنوان جانشین دیدگاه فمینیستی ساخته شود و شعارهای برابر اما متفاوت را سرلوحه قرار می‌دهند و سیاست‌های خانواده‌ای که بعد از سال 84 با قانون تحکیم خانواده شکل می‌گیرد، با قانون «عفاف و قانون جوانی جمعیت»، زن را در خانواده تصویر می‌کند؛ با اینکه می‌گوید من الگوی سوم زنانه‌گی را می‌خواهم. اما در واقع او همان زن سنتی را می‌خواهد که مطیع و مادر باشد تا مثلا دچار پیری نشویم. هرچقدر برخوردها بیشتر به سمت تندروی می‌رود، فشار روی زن‌ها بیشتر می‌شود که کار تو در خانه و وظیفه تو فرزندآوری است و تا حد امکان فضاها گرفته می‌شود و سرانجام به امروز می‌رسیم که جامعه مدنی نمی‌تواند شکل بگیرد و زن هر روز بیشتر سرکوب‌ می‌شود. اما هنوز یک چیز داریم و آن هم اتصال به اینترنت است. اینجا آن چیزی شکل می‌گیرد که ما به آن حرکت‌های اجتماعی جدید می‌گوییم. حرکت‌هایی که با «ژینا» جرقه آن زده شده بود. البته خیلی قبل‌تر جرقه آن زده شد و از خیلی قبل از آن حرف‌شان را مطرح می‌کردند.
این حرکت چند ویژگی دارد. اول اینکه، بیان‌کننده سیاست و هویت زندگی است. خطاب‌شان هم به جامعه مدنی است. خطاب‌شان به دولت و نظام سیاسی نیست. دوم اینکه، کاملا غیررسمی و منعطف هستند. یعنی منتظر رهبر سازمان‌دهنده نیستند، چون مبتنی بر رسانه‌های جمعی هستند. اتفاقی که در پایان شهریور 1401 افتاد، حرکت اجتماعی‌ای را شاهد بودیم که برای ژینا با شعار «زن-زندگی-آزادی» که می‌خواست نارضایتی زنان را نشان دهد، نمایان شد؛ نارضایتی زنی که دیگر خسته شده است همه برای او تعیین‌تکلیف ‌کنند؛ زنی که می‌گوید مگر من عقلم نمی‌رسد که کسی بخواهد قیمم باشد! همه اینها همراه با بحران کارآمدی، به جایی رسید که به آن می‌گوییم اعتراضات اخیر که حرکتی سیاسی است. یعنی ما اینجا یک حرکت سیاسی و یک حرکت اجتماعی داریم که این دو با هم مخلوط شده‌اند و با هم تعارض و همسویی دارند. نتیجه هم مهم نیست، چون حرکت سیاسی به هر سمتی برود، آن حرکت اجتماعی شروع شده است و نقطه ضعف آن نبود گفتمان تبیین‌کننده است.
ما تازه در آغاز راهیم. اگر با تجربه آمریکا و اروپا مقایسه کنیم، باید بگوییم که در دهه پنجاه آمریکا هستیم. همین که زنان، جرأت‌مندی را امتحان می‌کنند، یعنی داریم پیش می‌رویم و به نظرم بزرگترین دستاورد این حرکت این است که مردها هم صدای زنان را شنیدند و فکر نکنند که زنان موجوداتی بودند که از این وضعیت خیلی هم راضی هستند. زنان می‌خواهند نه فقط اختیار بدن که اختیار زندگی خود را به دست بگیرند. تازه در اول راهیم. همچنان پیش می‌رویم، می‌نویسیم و باز هم خواهیم گفت.

دیدگاه

ویژه سیاست
یادداشت