از قهوهخانه تا پیرپسر و مرام تلویزیون
به کاربلدان این عرصه در روزنامهها فرصت دهید. صفحه جدیدی در تلویزیون ایجاد کنید. میتوان مخاطب قهرکرده سالهای اخیر را دوباره جذب تلویزیون کرد.

بعد از چندی که چشمم به ساعت نشیمن افتاد و بیست و سی را رد کرده بود؛ یادم افتاد که در گذشته نهچندان نزدیک، گهگاهی مخاطب خبر شبکه دو در این زمان بودم. بر طبق عادت مألوف از شبکهای که این روزها بیشتر نگاهش میکنم که درباره پخت غذاهاست و آرامش خاصی دارد؛ پریدم به بیست و سی! کمی که گذشت گزارشی پخش کرده بود و از مردم درباره مهمترین کار، بعد از جنگ 12 روزه میپرسید. از کوچه، خیابان و بازار گذشت تا رفتن به قهوهخانه؛ در لوکیشناش بود.
در بدو ورود به آنجا قلیانهای خوانسار و ردهپایینتر بودند که میزانسن و دکوپاژ پرقدمتی داشتند و نیاز نبود تصویربردار و تدوینگر احتمالی، زیاد به خودش زحمت دهد تا نمایی درخور ایجاد کند. گزارشگر به یاد ناماش؛ سلامی به همه مشتیهای قلیونکش کرد! و آنان نیز جوابهایی دادند. گفتم، دم تلویزیون گرم که این قشر از دوستداران دود و دم را هم داخل شهروندان حساب آورد.
چه که تابهحال اگر هم تصویری از ایندست آدمها پخش میشد، در مضرات دود و قلیان بود که فینفسه نادرست هم نیست. در دل گفتم، حالیه که همه مردم یکصدا بعد از آن 12روز جانفرسا با هم در نقطهای اشتراک دارند؛ چه خوب که تلویزیون هم، همه آنها را در یک قاب میبیند و فرقی نمیگذارد. از کاسب، کارمند، بازاری، پیکموتوری و راننده، همگی در میزانسنی مشترک سخن میگویند و چه خوب که مدیران تلویزیون هم این مهم را دریافتند که دیدن و شنیدن صدا و ایده همگان هست که به صواب نزدیکتر است.
در این خشنودی لحظهای بودم که مجری پیشمقدمهای از فیلمی گفت. تا چنین آغاز کرد؛ ناخودآگاه گفتم، باید درباره فیلم «پیرپسر» اکتای براهنی باشد؛ فیلمی که از بدشانسی آوردن، دستکمی از شانس پزشکیان در یکسال ریاستجمهوریاش نداشت! بگذریم که چه گذشت تا فیلم، رنگ اکران گیرد و با پیشفروش فراموشنشدنیاش؛ نشان از فروش بالا میداد که جنگ و پساجنگ، جان این فیلم را گرفت. القصه، تلویزیون در یک چرخش ناگهانی به نسبت گزارش قبلی که همگان را به میدان آورده بود؛ اینبار پنبه فیلم را با چند مصاحبه زد.
به همین راحتی، بیآنکه از موافقان فیلم بگوید با چند منتقد مشخصشده که انتقاد ساختاری و مفهومی به فیلم داشتند در یک برداشت خاص، بار دیگر ماهیت تکبعدی خود را نشان داد. حتی توئیتهایی را نشان میداد که از فیلم ناخرسند بودند. ولی از آنطرف نگفت که جمعیت زیادی هم آن را از بهترین کارهای چنددهه اخیر میدانند. حتی آن چندهزار نفری که در شب اکران جشنواره، فیلم را دیدند و توصیفهای خوبی از آن داشتند را بهنوعی متهم به بزرگنمایی دانست و این اشتیاق آنان را برای مخاطب عام، پروپاگاندای رسانهای بهنحوی معنا کرد.
حال اصلاً کاری به کیفیت فیلم ندارم و بحث آن، اینجا هم نیست. مهم رویهای است که در یک باکس خبری و در چنددقیقه ناگهان تغییر موضع میدهد. مشکل اصلی همان تکنظری و اناالحقی است که گریبان مدیران تلویزیون بهویژه بخش خبرش را گرفته است. صدای همگان در تلویزیون جایی ندارد. بیجهت نیست که اینروزها روزنامهنگاران اصلاحطلب خواستار گرفتن آنتن تلویزیونی برای خود هستند. آنهم ذیل همه قوانین موجود و با احترام به هرآنچه خطوط ترسیمشده میگوید. شاید دادن آنتن و گرفتن شبکه، آرزویی محال و دور باشد.
ولی دستکم به روزنامههای دوطرف ماجرا (منظور رسانههایی که در دو طیف نامگذاریشده شناخته میشوند) این اجازه داده شود، ساعاتی طی روز دیدار تصویری و شنیداری با مخاطب داشته باشند. ساعتی به روزنامههایی چون کیهان، اطلاعات، جوان و رسالت و از سوییدیگر، زمانی هم به شرق، اعتماد، هممیهن و ایران. آری میتوان با کمی دوراندیشی و اندکی تحمل مخالف، صدای اینترنشنال و بیبیسی را برای مدت مدیدی خاموش کرد.
به کاربلدان این عرصه در روزنامهها فرصت دهید. صفحه جدیدی در تلویزیون ایجاد کنید. میتوان مخاطب قهرکرده سالهای اخیر را دوباره جذب تلویزیون کرد. اگر همزمان از قهوهخانه، کوچه و بازار گزارش گرفتید، پشتبندش گزارش یکسویه پخش نکنید؛ که این کار، مخاطب برایتان اضافه نمیکند. حتی آن مخاطبی که از سر عادت گهگاهی آنتن را به سمتتان برمیگرداند نیز، فراری میدهد. اتفاقاً قهوهخانه و کافه را باهم رصد کنید. دود قلیان با گرمای قهوه را با هم ببینید. فرجامشان، باورپذیری بیشتر مخاطب است به تلویزیونی که قرار بر ملیبودن آن بود...